تيرگان يکی از جشنهای ايرانیست که در روز تير از ماه تير برگزار میشود. اين روز برابر است با سيزدهم تير در گاهشمار ايران باستان که هر ماه آن دارای ۳۰روز بوده و با دهم تيرماه در گاهشمار خورشیدی برابر شده است.
جشن تيرگان آیین آبريزان نیز نامیده میشود. جشنی شاداب از ستايش آب است. در استورهها و افسانهها پيدايش اين جشن را به پيروزی آب بر خشکسالی در زندگی نسبت میدهند.
در یشتها و استورههای ایرانی آمده که «تيشتر» ستاره باران برای آبياری زمين و گياهان به دريای فراخکرت رفت تا آب برگيرد و به آسمان ببرد و به سان (:شکل) باران بر زمين بباراند. ولی در ميان راه «اَپوش»، ديو خشکسالی، سد راهش میشود تا نگذارد آب به زمين برساند. سه شبانه روز ميان اين دو جنگ درمیگيرد که سرانجام «تيشتر» شکست میخورد. تيشتر، بار ديگر به دريای فراخکرت میرود و پس از برداشتن آب دوباره با آپوش درگير میشود ولی در اين نبرد تيشتر پيروز میشود و آب را به آسمان میبرد و زندگی و سرسبزی و شادابی را به جهان بر میگرداند.
داستان ديگری که به تيرگان پيوند داده میشود داستان آرش کمانگير استوره ملی ايرانيان است. در شاهنامه فردوسی آمده است که فريدون دارای سه پسر به نامهای ايرج، سلم، و تور بوده است. او در پايان زندگی، سرزمين گسترده خود را ميان فرزندانش بخش کرد. بهگونهای که، سرزمين ايران را به ايرج، روم را به سلم، و توران را به تور بخشيد. سلم و برادر بزرگش تور، بر برادر کوچکتر خود رشک(حسد) میبرند و ايرج را با نيرنگ میکشند تا شايد سرزمين ايران را بدست آورند. ولی فريدون پس از مرگ فرزندش ايران را به منوچهر نوه ايرج بخشيد.
جنگی که ميان منوچهر پادشاه ايران و افراسياب فرمانروای توران در میگيرد، سالها به درازا میکشد. منوچهر که از سوی افراسياب در مازندران به تنگنا افتاد، پس از چند روز پايداری سرانجام نمايندگانی برای سازش نزد افراسياب فرستاد. پس از گفتگوها، بر آن شدند که برای گزينش مرز ايران و توران از سپاه ايران تيراندازی برگزيده شود تا با انداختن تير از مازندران بهسوی خورآسان، هر جا که تير فرود آيد آنجا مرز ايران و توران گردد.
آرش پهلوان استورهای سپاه ايران که در تيراندازی پر آوازه بود، برای اينکار برگزيده شد و برای انداختن تير از کوه البرز بالا رفت. آرش میدانست که پهنای کشور ايران به نيروی بازو و پرش تير او بسته است و بايد همه جان و توان خود را در اين راه بگذارد. آرش از بلندای کوه دماوند زه کمان را کشيد و تير را چنان پرتاب کرد که پيکر بیجان وی بر زمين افتاد. تير پرتاب شده از بامداد تا نيمروز در آسمان در پرواز بود و از کوهها و دشتها گذشت تا سرانجام در کنار رود آمودريا(جيحون) بر تنه ی درخت گردويی بزرگ نشست و آنجا مرز ايران و توران گرديد. به همين روی آرش را آرش کمانگير میگويند و اين رويداد بزرگ هر ساله در تيرگان پاس داشته میشود.
از ویژگیهای جشن تیرگان آیینهایی است که نیاکان ما از دیرباز برپا داشتهاند.
یکی از آنها آیین آبریزان است.
این جشن در کنار آبها، همراه با تراداد (:سنتها) وابسته با آب و آب پاشی و آرزوی بارش باران در سال پیشرو همراه بوده و همچون دیگر جشنهایی که با آب در پیوند هستند، با نام عمومی آبریزگان یا آبپاشان یاد شده است.
در آیین آبریزان جوانان و کوچکترها بیشتر به شادی می پردازند و هرگونه که میسر باشد با پاشیدن اندکی آب بر یکدیگر از خُنکی آب برخوردار میشوند.
«ابوریحان بیرونی» و «گردیزی» در زینالاخبار ناپدید شدن یکی از جاودانان ایرانی کیخسرو را نیز در این روز و پس از شستشوی خود در آب چشمه دانستهاند.
یکی دیگر از آیینهای این جشن فالکوزه است که زرتشتیان به آن (چکُ دولَه) میگویند.
پیش از جشن تیرگان دوشیزهای را برمیگزینند و کوزهی سفالی سبز رنگ دهان گشادی به او میدهند که دوله نام دارد. او این ظرف را از آب پاکیزه پر میکند و یک دستمال سبز ابریشمی را بر روی دهانهی آن میاندازد آنگاه «دوله» را نزد همهی کسانی که میبرد که آرزویی در دل دارند و میخواهند در مراسم «چک دولَه» شرکت کنند و آنها جسم کوچکی مانند انگشتری، گوشواره، سنجاق سر، سکه یا مانند اینها در آب دوله میاندازند. سپس دختر دوله را به زیر درختی همیشه سبز چون سرو یا مورد میبرد و در آنجا میگذارد. در روز جشن تیرگان و پس از مراسم آبریزان، همهی کسانی که در دوله جسمی انداختهاند و نیت و آرزویی داشتنهاند در جایی گردهم میآیند و دوشیزه دوله را از زیر درخت به میان جمع میآورد. در این فالگیری بیشتر بانوان شرکت میکنند و سال خوردگان با صدایی بلند به نوبت دو بیتیهایی میخوانند و دختر در پایان هر شعر دست خود را درون دوله میبرد و یکی از چیزها را بیرون میآورد، به این ترتیب صاحب آن جسم کوچک در مییابد که دو بیتی خوانده شده در پیوند باخواسته و آرزوی او بوده است.
دستبند جشن تیرگان، نخی هفت رنگ و برهم بافته شده است که در آغاز جشن تیرگان این بند را بهنام «تیر و باد» بر مچ دست راست میبندند.
این دستبند از ٧ریسمان به ٧رنگ گوناگون رنگینکمان که با تابش نور خورشید پس از بارندگی در آسمان روی میدهد برهم بافته شده است از روز تیر به دست میبندند و در باد (١٠ روز پس از آن) این بند را باز کرده و در جای بلندی مانند پشتبام به «باد» میسپارند تا آرزوها و خواستههایشان را به عنوان پیام رسان به همراه ببرد.
این کار با خواندن شعر زیر انجام میشود:
تیر برو باد بیا
غم برو شادی بیا
محنت برو روزی بیا
خوشهی مرواری بیا.
نخ تیر و باد.
از یکسو درخواست بارندگی و نمایان شدن رنگینکمان در آسمان است و از سوی دیگر اشاره به پرواز تیر آرش به یاری ایزد «باد» دارد که بر بلندای دماوند روی داده است.
*برگرفته از نسک یادگار دیرین نوشته کورش نیکنام، نویسنده و پژوهشگر فرهنگ و آیین ایران باستان