ابوالحسن علی بن نافع (224 – 167 خورشیدی) مشهور به زریاب موسیقیدان خواننده، بربط نوازبود. وی در شمال بینالنهرین (کردستان عراق کنونی) زاده شد و نزد اسحاق موصلی و دیگران موسیقی را آموخت و به استادی رسید. وی در یادگیری شایسته بود پس مورد فتنه و رشک درباریان هارونالرشید قرار گرفت و به اندلس (اسپانیای کنونی) گسیل شد. ازاین روی هنر خنیاگری از ایرانزمین تا اندلس به پیش رفت. نوشتهی زیر دربارهی گسترش هنر خنیاگری از ایران به اندلس به قلم یسنا خوشفکر است:
برای بررسی و پی بردن به زندگینامه و ویژگیهای «زریاب»، خنیاگر برجستهی ایرانی و یکی از شاگردان بزرگ «اسحاق موصلی» دیگر خنیاگر ایرانزمین، نخست به گفتهی«ابن خلدون» میپردازیم: موصلیان غلامی داشتند که نام او زریاب بود. او شیوهی خنیاگری را از آنان فراگرفت و در آن به استادی رسید. از اینرو موصلیان به وی رشک بردند و او را به مغرب (تونس و مراکش) گسیل داشتند و زریاب به درگاه «حکمبن هشامبن عبدالرحمن» امیر اندلس رسید و او در گرامی داشتن زریاب، بزرگنمایی کرد و به دیدار او شتافت و به وی پیشكشهای بسیار بخشید و دستمزد و ماهانه برای او گذاشت و وی را در بارگاه فرمانروایان ودر میان ندیمان خویش به پایگاهی بلند رسانید و از این رو در اندلس خنیاگری پیشرفت شایان کرد. پس از وی تا روزگار ملوک الطوایف یادگارها و کارهای او همچنان برجای بود و از نسلی به نسلی دیگر میرسید. چنانکه در «اشبیله» نمونههای هنری وی آنگونه گسترش یافت که همچون دریای بیکران بود و پس از كاهش پیشرفت و شکوه آن شهر، یادگارهای هنری زریاب از آنجا به دیگر کشورهای ساحلی آفریقیه و مغرب منتقل شد و میان شهرهای آن سرزمین بخششد و با آنکه شهریگری (:تمدن)آفریقیه پسروی کرده و فرمانروایان آن رو به كاستی میروند؛ هنوز هم بقایای هنری زریاب در آن سرزمین یافت میشود».
اینکه موصلیان به زریاب رشک بردند، نمیتواند چندان درست باشد و باید از سوی دشمنان اسحق، این سخن پراكنیها شده باشد زیرا بنابر آنچه که در گفتارهای پیشین آمد؛ اسحاق موصلی از آنجا که به هنر خنیاگری بسیار ارج مینهاد نهتنها به هرکس آموزش خنیاگری نمیداد، بلکه در نشستهای گوناگون به بهانههایی از نواختن سربازمیزد زیرا هر نشستی را در خور هنر خویش نمیدانست. اما این خنیاگر بزرگ کسانی چون «زریاب» و «ابنخُردادبه» را شناسایی کرد و به آنان خنیاگری را آموخت و اگر بنا بود که بهآنان رشک ببرد؛ از آغاز، پس از پی بردن به شایستگی و تواناییشان به آنان آموزش نمیداد. نهاینکه همه راه وروش استادی را به شاگردان بیاموزد بهگونهایکه زریاب نیز مانند استاد خود به دانشهای دیگری چون ستارهشناسی، چکامه و جغرافی آگاهی داشت و دودیگر آنکه این گفتهی«ابن خلدون» در نوشتههای دیگری چون «الاَغانی» و «عقدالفرید» که بسیار دربارهی زریاب نوشتهاند، نیامده است. و سهدیگر اینکه در نوشتار «زلزل رازی» آوردیم که چگونه او بیگناه به سیاهچال هارون افتاد و پس از 10 سال رنج که آزاد شد، چندی بیشتر زنده نماند. شاید چنین خطری از سوی خلیفه، زریاب را در كمین بوده است و بنابراین ناچار، ایران را ترک گفته و به سوی اندلس(اسپانیای امروز) و شمال آفریقیه رفته است.
«صادق نشأت» عالم ایرانی – مصری دربارهی زریاب میگوید: «مردی بود بلنداندام اندکی بیش از اندازه نَزار،گویش ایرانی خود را نگاهداشته بود اما به زبان عربی مینوشت و در این زبان چکامههای عالی سروده بود. اگر با ایرانی دیگری روبهرو میشد ترجیح میداد با او به زبان مشترکشان سخن بگوید، او بارآور آیین چند سده ایرانی بود.»
و «مقری» نویسندهی عرب دربارهاش چنین نوشته است: «هرگز پیش از او و پس از او مردی در كار او، نتوانسته است آن اندازه دوستداشتنی و آن اندازه آفرین برانگیز باشد»
«الطفاسی» نویسنده مغربی سدهی 12 مینویسد: «سبک آوازهای مردم اندلس که همچنان مانند شتربانان بیابان عربستان بود پس از فرارسیدن زریاب به قرطبه، زیبایی بیمانند برای خنیاگری اندلس رهآورد داشت، بهکلی دگرگون شد.» او بنیانگزار گروه همنوازی در قرطبه بود و این کار او نمونهای بود برای اروپایِ روزگار رنسانس. ابن خلدون این گروه همنوازی را یکی از افتخارهای اندلس میداند و میگوید که راهیابی آن در روزگار فرمانروایی فرمانروایان «طوایف» همچنان ادامه داشت.
«ابن حیان» گزارش میدهد: «در روزگار او(پایان سدهی هشتم) روشهای آموزشی خنیاگری زریاب در سراسر آفریقیه بکار گرفته میشد.»
رسالهی عربی «معرفت النغمات» که دستنوشتهی آن در کتابخانهی ملی «مادرید» نگهداری میشود، از چند مقام موسیقی ایرانی اندلس یاد میکند، همچون (دل) عشاق، اصفهان، زیرکش، مایه.
بنابر نوشته «المقری»؛ زریاب، 1000 آواز تنظیم کرده بود که همه را در یاد داشت(شجاعالدین شفا به نقل از ه ـ. تراس «تاریخ مراکش».)
به گفتهی«فارمر»: «در کنسرواتوار موسیقی قرطبه گروه بسیاری دانشجو را آموزش داد که در شهرهای گوناگون اندلس پراکنده شدند و برای آموزش موسیقی کلاسیک مکتب زریابی، حتا به بیرون از اسپانیا رفتند که از میان آنها میتوان، حمدونه، دختر زریاب را نام برد.»
کار زریاب به وسیلهی شاگردان و بهویژه فرزندانش دنبال شد، فرزندان او همگی به آواز و موسیقی میپرداختند. «عالیه»، دختر بزرگش با «محمد ابن رستم»، صدراعظم عبدالرحمن که از خاندان رستمیهی آفریقای شمالی و مانند خود زریاب ایرانیتبار بود ازدواج کرد. دختر دومش «حمدونه» نیز با وزیر «هشامابن عبدالعزیز» پیوند زناشویی بست و با همکاری «اسلم» برادر «هشام» بود که آوازهای پدر را در یک جُنگ نامور به «کتاب معروف فی اغانی الزریاب» گرد آورد که دستنوشتههای آن در جریان یکی از جنگها از میان رفت.»
زریاب از تاریخ 822 تا پایان زندگی خود 857 میلادی در قرطبه زیست و هرگز از اندلس پا بیرون نگذاشت.
دربارهی دانش زریاب در هنر خنیاگری و آگاهی او به خنیاگری کهن ایران و تاثیرگذاریاش بر خنیاگری شمال آفریقا و اندلس یا اسپانیا با نگرش به این اسناد نیازی به گزارش بیشتر ندارد. اما یک نکته را باید به آن پرداخت و آن اینکه همانگونه که نوشتارهای پیشین دربارهی ابراهیم موصلی آوردیم؛ به گفتهی «ابوالفرج اصفهانی»، اسحاق موصلی، آهنگهای پدرش را در کتابی گردآوری کرده بود. آوردیم که گردآوری آهنگ بهجز با خنیاگری دبیره (:خط موسیقی) امکانپذیر نیست و در گفتار بالا میبینیم که «حمدونه»، دختر زریاب که موسیقی را از پدر آموخته بود و پدر هم از اسحاق آموخته و اسحاق و ابراهیم هر دو ایرانی و اهل شیراز بودند، آهنگهای پدرش را با خنیاگری دبیره که زریاب به شاگردانش آموخته بود، گردآوری کرده است. آیا این سند گواه آن نیست خنیاگری دبیره از خاندان ایرانی موصلی و شاگرد پرآوازهی آنان؛ زریاب که او نیز ایرانی بود به اروپا رفته است؟ دربارهی مبانی نظری که امروزه «تئوری موسیقی» میگویند سند بسیار است. که خط موسیقی را هم دربرمیگیرد اما این سند نیز میتواند برای روشن شدن تاریخ پیدایش خنیاگری دبیره یا نُت در اروپا به ما کمک کند.
یارینامهها در امرداد موجود است.