ابراهیم امیرکلایی، باستانشناس، با گفتن جزییاتی از کشف الهههای عصر مفرغ در مازندران، از یافتههای باستانی و گور نوزادانی که دچار کمبود ویتامین بودهاند، در دوران کاری خود سخن گفت.
به گزارش خبرگزاری ایلنا، در کارنامه کارهای ابراهیم امیرکلایی، سرپرستی کاوشهایی در شهر کهن آمل، کاوشهای باستانشناسی قلعه کش آمل، کاوش باستانشناسی تپه گل لاک، کاوش باستانشناسی تپه لامیزده، محمودآباد، سرپرستی هیات بررسی سد گرشا، سرپرستی کاوش تعیین حریم قلعه پولاد بلده نور و نمونه های دیگر، به چشم میخورد. او باور دارد که: «باستانشناسی همانند کشف شناسنامه خود است. آدم با باستانشناسی به دنبال خود، هویت و شناسنامه خود میگردد. هر چه جلوتر میرویم با کشف حقایقی از گذشتگان، پیشینه خود را کامل میکنیم. میتوان گفت پازل زندگی خود را کامل میکنیم. باستانشناسی مانند شناسنامهای است که همه صفحات آن وجود دارد اما نوشتهای در آن وجود ندارد. با به دست آوردن هر شی باستانی-تاریخی برگی از این صفحه شناسنامه نمایان میشود».
او از شمار باستانشناسانی است که بیشترین کاوشهای خود را در گستره مازندران و آمل انجام داده است. شوند این کار را هم سکونت در این منطقه و دلبستگی که به آن دارد، میداند.
باستانشناسی و باز هم مشکل بودجه!
امیرکلایی دربارهی کاوشهای انجام شده در قلعه کش می گوید:«در سال ۸۷ موفق به تعیین حریم قلعه کش شدیم که در حدود ۱۰۰ هکتار بود اما در حال حاضر با توجه به گسترش زمینهای کشاورزی حدود ۸ هکتار از آن باقی مانده و میراثفرهنگی در صدد ایجاد راهکاری برای تملک این تپه باستانی است. باتوجه به کاوشهایی که داشتیم دادههای بسیار خوبی به دست آمد لایههای زیرین عصر مفرغ البته یافتههای از دوره عصر آهن در این منطقه بسیار غنی است. حتا لایههایی از دوره اسلامی و ساسانیان نیز در این منطقه به دست آوردیم. البته از سال ۹۱ به اینسو به دلیل کمبود بودجه، کاوشها در این منطقه متوقف شد. در بخش مرکزی مازندران، قلعه کش یکی از شاخصترین تپههای باستانی به حساب میآید».
او در ادامه گفت: «این کاوشها با یافتههای سفال، معماری، تدفین و دیگر یافتهها و مواد فرهنگی ازجمله ابزار سنگی، دو پیکرک حیوانی به شکل گاو، سردوکهای سفالی و چند شیء مفرغی همراه بود. از مهمترین شاخصههای عصر مفرغ در ایران ظهور و رواج سفال خاکستری و سیاه است. سفالهایی که از طریق حفاریهای تپه حصار شناسایی شدهاند از این دست سفالهای خاکستری در در کاوشهای قلعه کش نیز به دست آمد».
امیرکلایی افزود: «هر چند برخی از باستانشناسان فرضیه گسست بین عصر مفرغ و آهن را بیان میکنند اما باتوجه به کاوشهای انجام شده در قلعه کش، میتوان این فرضیه را عنوان کرد که فرایند گذار از دوره مفرغ به آهن به صورت تدریجی و پیوسته صورت گرفته با این وجود این فرضیه قطعی نیست».
تدفین عصر آهن محوطه قلعه کش آمل
قلعه کُش آمل، شاید زمانی زیر دریا بوده است
این باستانشناس افزود:«در لایههای باستانی که در عمق ۱۴ متری قلعه کش آمل قرار داشتند به آثاری از شن و ماسه برخوردیم که بر اساس گفته جغرافیدانان این احتمال داده میشود که پیش از آن در آن منطقه دریا وجود داشت یا آنکه دریا تا آن منطقه پیشروی کرده بود. کشف دانههای گیاهی مانند جو و عدس در این منطقه نیز از دیگر یافتههای باستانشناسان بود».
او گفت: «تاکنون از لایههای عصر مفرغ محوطه قلعه کش در مجموع ۱۲ تدفین از گمانه لایهنگاری شناسایی شده است که اکثر این تدفینها حدود ۸ تدفین از آنِ کودکان و خردسالان و مابقی که 4 تدفین است متعلق به بزرگسالان است.
این تدفینها به صورت چمباتمهای و اکثرا در کنار اجاقها انجام شده است. در این میان ۵ تدفین همراه با هدایای تدفینی ازجمله ظروف سفالی، کوزه و تنگ از نوع خاکستری تیره و بدون نقوش و همچنین زیورالاتی همچون گوشواره آویزهای تراش خورده سنگ لاجورد و صدف بودند».
الههای با دستهای گشوده
امیرکلایی دربارهی یافتههای باستانشناسی قلعه کش گفت: «شاید بتوان از کشف ظرف پیکرک به عنوان یکی از شاخصترین شی باستانی کشف شده در این تپه باستانی یاد کرد. این پیکرک سفالی است و تقریبا شکل زنانه دارد. این یافته ظرفی توخالی است که نمای بیرونی آن به صورت الههای است که دستهایش را به دو طرف باز کرده است. یک تدفین دیگر که حدود ۵۰۰ متر با تپه قلعه کش فاصله داشت نیز به دست آمد که بر اساس مطالعات انسانشناسی متوجه شدیم متعلق به یک جوان ۲۵ ساله است که بر اثر وارد شدن ضربه به جمجمه فوت کرده است ضمن آنکه کمبود کلسیم نیز داشته است».
کودکانی گرفتار کمبود ویتامین
امیرکلایی در پاسخ به این پرسش که با توجه به آنکه چند گور کودکان و نوزادان به دست آوردید آیا پژوهشهای به شما نشان داد این کودکان عصر مفرغ و آهن بر اثر چه بیماری یا مشکلی درگذشتهاند؟ گفت:«هرچند نمیتوانیم در خصوص آنچه که در هزارههای گذشته اتفاق افتاده است به صراحت مطلبی را عنوان کنیم اما میتوان گفت بیشتر این کودکان با کمبود ویتامین روبهرو بودند و بر اثر بیماریهایی که به این واسطه ایجاد میشد، فوت کردهاند».
او درباره ی داد و ستد فرهنگی میان شمال و جنوب فلات ایران افزود: «بر اساس یافتههای بهشهر و آمل میتوان گفت یک تقابل فرهنگی میان شمال مرکز و جنوب به فلات ایران وجود داشت و به نوعی سفالهای خاکستری فرهنگ وارداتی به شمال فلات ایران بود. هرچند بیان این مسائل نیازمند به مطالعات بیشتری است».
کار کردن با باستانشناسان خارجی لذتبخش است
این باستانشناس دربارهی تجربه کار با باستانشناسان خارجی گفت: «کار کردن با خارجیها بسیار لذتبخش است از دقیق بودن آنها در امور و پژوهشها گرفته تا بهروز بودن و علمی بودن فعالیتهای آنها همگی بسیار جذاب و آموزنده است. باستانشناسان خارجی بسیار دقیق هستند این در حالی است که باستانشناسی در ایران گاه درگیر حواشی میشود. نباید فراموش کرد که باستانشناسی فعالیتی است که برای اشاعه فرهنگ و معرفی گذشتگان برای یک ملت انجام میشود از اینرو نباید مسایل و موضوعات در پیوند با آن را شخصی کرد. پژوهشهایی که بر اساس کاوشهای باستانی به دست میآید برای تمام ملت مهم است اما متاسفانه در بسیاری از مواقع درگیر حواشی میشویم».
سنقار؛ سازهای مذهبی و بومی مازندران
امیرکلایی دربارهی سازههایی که با نام سنقار آوازه دارند گفت: «سقانفار یک بنای مذهبی بومی منطقه مازندران است. البته ممکن است چیزی شبیه این بنا در سایر نقاط شمال کشور نیز وجود داشته باشد اما از آنجایی سازه اصلی این بنا از چوب است و چوب در گذر سالها از میان میرود، دیگر اثری از آن باقی نمانده باشد. البته از دوره قاجار و صفوی آثاری از سقانفار در مازندران به دست آمده است. درحال حاضر تعداد اندکی از این بنا باقی مانده و بیشتر آنها در طول زمان از میان رفتهاند.
سنقارها پیوندی با سقاخانهها ندارند
وی دربارهی پیوندسنقار با سقاخانه افزود:« سقانفارها بناهای دوطبقه چوبی بودند که در کنار حسینیهها ساخته میشدند. البته برخی معتقد هستند ریشه ساخت این بنا به فرهنگ چین میرسد البته من چنین تئوری را رد کردهام چراکه معتقدم ساخت این بنا ریشه در معماری مازندران و شمال ایران دارد».
«اگر به ریشه معماری این بخش از کشور نگاهی داشته باشیم شاهد ساخت بناهایی در زمینهای کشاورزی هستیم که با چوب ساخته میشدند دو طبقه بودند و برای محافظت از زمین و محصول در زمینهای کشاورزی ساخته شدند. به آنها نفار گفته میشد. اکنون نیز چنین سازههایی در برخی از زمینهای کشاورزی دیده میشود در واقع میتوان گفت ریشه ساخت سقانفارها که در کنار حسینیهها ساخته میشدند از این بناها گرفته شده و به نوعی تغییر محتوا داده شدند».
«سقانفارها دارای نقاشی و تزئینات گوناگونی هستند که بیشتر آنها الهام گرفته از فرهنگ و داستانهای بومی و عامیانه است و شباهت زیادی به نقاشی قهوهخانهای دارد. تمام عناصر معماری مازندران ازجمله سرستون، شیر سر و کمانچه در این بناها به کار گرفته میشود. اما جالب اینجاست که مردم مازندران با تزئینات و نقاشیهایی که در سقف و دیوارهای این بنا انجام میدهند به آن روح میدهند. نقشهایی که در سقف طبقه اول طراحی میشود کاملاً به زندگی روزمره مردم مرتبط است و روایتهایی از کشاورزی و ماهیگیری را دربرمیگیرد اما نقاشیهایی که در طبقه دوم کشیده میشوند زندگی پس از مرگ میپردازد نگاهی فرازمینی را عنوان میکند».