کرونا و پیامدهای آن مدتهاست که گریبان جهان را گرفته است. این ویروس در همهی بخشهای زندگی چنان رخنه کرده است که دشوار بتوان آن را نادیده گرفت. در این میان باستانشناسی ایران نیز پیامدهای گسترش ویروس کرونا را تجربه میکند، تا آن اندازه که در میان خبرهای هفتهی گذشته از تعطیلی 60 درصدی کارهای باستانشناسی بر اثر فراگیری کرونا سخن گفته شد. گردشگری ایران نیز از این ویروس آسیبهای بنیادی دیده است. کارشناسان، گردشگری ایران را «کرونازده» مینامند و از دشواریهایی که این صنعت را دچار تنگناهای بسیار کرده است یاد میکنند. خبر و گزارش آن در همین بخش آمده است.
در میان دیگر خبرها، رمزگشایی از سنگنبشتهی ایرانی با 4 هزار سال دیرینگی که در خبرهای این بخش دیده میشود، ارزش باستانشناسی بسیاری دارد و درخور توجه افزونتر است.
– ادامهی کاوش باستانشناسی در تپه اشرف اصفهان: در تپه اشرف از سال 1389 تا پاییز 1399، هفت فصل کاوش انجام شده است. تپه تاریخی اشرف از انگشتشمار گسترههای باستانی در درون شهر اصفهان است که ادامهی کاوش در آن میتواند به کشف پیشینه رمزآلود این شهر تاریخی بینجامد. باستانشناسان با ادامهی کاوشها در این تپه تاریخی توانستند پیشینهی تاریخی اصفهان را به گونهی علمی تا دوران اشکانی و سپس هخامنشی اثبات کنند و به اینگونه دیرینگی این شهر تا نزدیک به سه هزار سال پیش دامنه پیدا میکند. باستانشناسان دربارهی پیشینه تاریخی اصفهان به شدت با کمبود منابع علمی روبهرو هستند. این مجموعه باستانی هفت هکتار پهنهوری دارد. (29 آذر؛ ایلنا)
– ساماندهی آبراهههای پاسارگاد: مدیر پایگاه میراث جهانی پاسارگاد با اشاره به ساماندهی آبراهههای مجموعه جهانی پاسارگاد، گفت: آبراهههای این مجموعه از شمار مهمترین نشانههای وجود باغهای شاهی در این گستره هستند که به سبب کارکرد ویژه در گردآوری و هدایتبخشی آبهای به دست آمده از بارندگی، بهگونهی پیوسته پایش میشوند. در سالیان گذشته برای دفع هرچه سریعتر آب باران و جلوگیری از ماندگاری رطوبت در آبراههها که شدیدترین آسیبها را متوجه بقایای معماری موجود میکند، سه حلقه چاه جذبی به ژرفای پنج تا هفت متر با رعایت فاصله مناسب از این کانالها حفر شد. با این همه، این چاهها در برابر بارشهای سهمگین سال گذشته، جدا از اینکه بر اثر آب شستگی و ریزش، زیان دیدند، توان تخلیه همه ی آبها را نداشتند؛ از این رو، از نیمه آبانماه سال جاری برنامهای برای مهار آبهای سرگردان در محدوده آبراههها به اجرا گذاشته شد. (ایرنا، 29 آذر)
– بازگشت آجرهای لعابدار 2800 ساله از سوییس به ایران: مجموعهای از آجرهای لعابدار منسوب به قلایچی بوکان متعلق به سده هفتم و هشتم پیش از میلاد، که در در سالهای نخست انقلاب بهشکل غیرمجاز از کشور بیرون برده بود، از کشور سوییس بازگردانده شد. (ایلنا، 30 آذر)
– دریاچه شورابیل در مرز خفگی است: یک کارشناس معماری چنین میگوید: نبود چشمانداز مدیریتی و اتاق فکر، سبب شده ساختمانهای بتنی که کوچکترین زیبایی دیداری هم ندارند، دریاچه زیبا و یگانهی شورابیل را محاصره کنند و این دریاچه را به مرز خفگی ببرند.
کرمزاده شیرانی، مدرس دانشگاههای اردبیل، به تجربهی گوناگون ساختوساز گسترش شهری چندسال گذشته در اردبیل، دربارهی شهرکهای کوثر و نادری اشاره کرد و گفت: «برنامه مشخصی در الگوی توسعه شهری نداریم». وی ادامه داد: «اوج بی برنامگی را در چشماندازی شهری مشاهده کنیم و حالا این تجربهی تلخ نباید در مورد زمین پادگان شهر که به شدت نیازمند فضا و تنفسگاه شهری است، تکرار شود».
کرمزاده شیرانی باور دارد که اردبیل از نبود چشمانداز شهری در بخش معماری و نبودن فضای مناسب و متوازن، رنج میبرد. بهگونهای که ساختار یک شهر، از دید زیبایی بصری، ساختارهای فضاهای فرهنگی و اجتماعی، فضاهای سبز نشان دهندهی نگاه، ژرفای اندیشه و چشماندازی است که مسوولین هر شهری نسبت به شهر و آینده آن دارند.
وی افزود: «امیدوارم مسوولان شهری و حتا استانی، دربارهی زمین پادگان در حق کهنشهر اردبیل و شهروندان اجحاف نکنند».
«پادگان ارتش» اردبیل،در زمینی به مساحت 28 هکتار، در اوایل دورهی پهلوی ساخته شد، اما گسترش شهر سبب شد پادگانی که روزگارانی در بیرون از محدودهی شهر جای داشت، در مرکز شهراردبیل قرار گیرد و پس از زمزمههای خروج پادگانها از درون شهر به بیرون از شهرها، پادگان اردبیل به جای رودررویی دو دیدگاه تبدیل شد که در یکسو مطالبهگرانی بودند که خواستار بهرهبرداری اصولی از زمین پادگان با ایجاد مراکز فرهنگی، پارک و مانند آن بودند، و به سخن دیگر، ترسیم چشمانداز شهری هستند و در دیگرسو موافقان تجاریسازی زمین پادگان، با ایجاد کاربریهای مسکونی و تجاری جای دارند. (ایسنا، 30 آذر)
– دست چپ نازَک، ماده پلنگ بشاگرد، قطع شد: مدیرکل دفتر حفاظت و مدیریت حیات وحش سازمان حفاظت محیطزیست گفت: «با تمام تلاش دامپزشکان متاسفانه دست چپ نازَک، پلنگ هرمزگان، قطع شده است که سبب آن آسیب شدید به بافت و استخوان دلیل قطع دست نازَک بود».
هفتهی گذشته یک قلاده پلنگ در بشاگرد استان هرمزگان در یک تله فلزی گرفتار شد و با آگاهی همیاران به محیط زیست استان هرمزگان، نیروهای محیط زیست استان هرمزگان و دامپزشک اعزامی از استان فارس نسبت به بیهوشی و زندهگیری این گونه اقدام و رادیوگرافی و سرمتراپی اولیه برای درمان دست این حیوان انجام شد.
پس از بررسیهای رادیوگرافی روشن شد که شکستگی در استخوان دیده شده و رباطهای دست آسیب دیدهاند. بامداد روز یکشنبه، 30 آذرماه، این پلنگ با رعایت دستورهای انتقال جانوران وحشی و با هواپیما به تهران فرستاده و به بیمارستان دکتر فتاحیان برای ادامه روند درمان انتقال یافت.
این پلنگ پس از بررسی رادیوگرافی، با همهی کوشش تمام نیروهای محیطزیست و دامپزشکان بر اثر نکروز استخوانهای دست چپ که به سبب فشار تله باعث عفونت و از میان رفتن بافتهای دست شده و قابلیت جراحی و ترمیم را نداشت، این ماده پلنگ به اتاق عمل فرستاده و دست جانور به دلیل از میان رفتن بافت عصبی و استخوانها قطع شد.
پس از ریکاوری و به هوش آمدن جانور کارهای بایسته برای انتقال به کلینیک حیاتوحش سازمان حفاظت محیط زیست انجام و این ماده پلنگ چهارساله در کلینیک حیاتوحش پردیسان تحت مراقبت قرار دارد.
پلنگ ایرانی، یا پلنگ پارسی، از دید تنومندی بزرگترین زیرگونه پلنگ است که بومی باختر آسیا است و در فهرست جانوران در معرض خطر انقراض جای دارد. برپایهی برآوردی در سال 2005، کمتر از 1300 پلنگ در گسترهی قفقاز، ترکمنستان، جنوب روسیه، پاکستان، افغانستان و ایران زیست میکنند. دستِکم 60 تا 70 درصد این جمعیت در درون مرزهای ایران به سر میبرند. به این ترتیب ایران مهمترین زیستگاه پلنگ ایرانی در باختر آسیا به شمار میرود. (ایرنا، 1 دی)
– انگشت اتهام آلودگی هوا را به سوی «مازوت» نگیرید: با وجود پافشاری اعضای شورای شهر تهران بر مازوتسوزی در پایتخت، کارشناسان سازمان محیط زیست این اتهام را «بیمورد» و آلودگی هوا را ناشی از «ناوگان فرسوده حمل و نقل همگانی» میدانند.
بیش از یک هفته است که سایه آلودگی بر سر تهران سنگینی میکند و با وجود بارش چند باره باران هم، هوای این کلانشهر از شرایط ناسالم برای گروههای حساس جامعه بیرون نشده است.
سید آرش حسینیمیلانی، رییس کمیته محیطزیست و خدمات شهری شورای شهر تهران، گفت: «شاخص آلودگی هوای شهر تهران در یک هفته اخیر در بسیاری از مواقع در مرز 150 (ناسالم برای همهی گروههای حساس) قرار داشته و در عمل شهر با وجود بارندگی به مدت سه روز متوالی دچار پدیده مهدود دچار بوده که بسیار هشدار دهنده است».
میلانی از احتمال استفاده از گازوییل آلوده یا مازوت، در تهران سخن گفته و به سرپرستان کار (اداره صنعت، معدن و تجارت استان تهران و شرکت پخش فرآوردههای نفتی تهران)، در این باره تذکر داد. در حالی که محمد رستگاری، معاون نظارت و پایش محیط زیست استان تهران، این ادعا را رد کرده و گفت: «هنوز در تهران نیروگاهها و صنایع مازوت نسوزاندهاند».
زهرا نژادبهرام هم سازمان محیط زیست را مسوول اصلی در آلودگی هوا دانست و گفت: «اما شرایط کنونی موید آن است که این سازمان در صدد توجیه است و رفتار دولتیها و غیر دولتیها و انتظار از مردم برای کاهش آلودگی حاکی از آن است».
داریوش گلعلیزاده معاون مرکز ملی هوا و تغییر اقلیم سازمان حفاظت محیطزیست، با پافشاری بر اینکه مشکل آلودگی هوای تهران مربوط به مازوت نیست، گفت: «آلودگی روزهای اخیر مربوط به تجمع آلودگیهای مختلف از جمله منابع خودروی است که از دیزلسوز هستند و منجر به افزایش غلظت آلاینده ذرات معلق کمتر از 5/2 میکرون در هوا میشوند».
وی با گفتن اینکه اتوبوسهای فرسوده تهران سهم 60 درصدی در آلودگی هوای تهران را بر دوش دارند، نقش 20 درصدی موتورسیکلتها و 10 درصدی خودروهای فرسوده را نیز در ایجاد این نوع آلودگی بی تاثیر ندانست و گفت: «راه حل این معضل نوسازی ناوگان فرسوده و نصب فیلتر دوده بر روی خودروهای دودزا است». (مهر، 1 دی)
– خیابان لالهزار تهران، چشمبراه ثبت ملی: خیابان لالهزار یکی از خیابانهای دیرینه و مرکزی پایتخت به شمار میرود. این خیابان در سالهای پایانی دوره قاجار و در زمان احمد شاه و اوایل پهلوی، نماد نوگرایی و هنر ایران شناخته میشد و «شانزلیزه تهران» نام گرفته بود. بسیاری از بناهای شاخص کنونی خیابان لالهزار را میتوان به گراند هتل، کافه افق طلایی، کافه ری، کافه لالهزار و سینماهای لاله، نادر، رودکی، کریستال، سارا، البرز، خورشید نو، فردوسی، ایران، مایا، سحر، فاروس و جهان برشمرد. همچنین در خیابان روزگارِ نوگرایی تهران، چند کمپانیهای گوناگون دیرینه، خانههای تاریخی مانند اتحادیه، معین التجار بوشهری، مشیرالدوله، اتابک و فروشگاه پیرایش (نخستین فروشگاه بزرگ به شیوهی اروپایی در ایران)، فروشگاه جنرال مد، مسجد هدایت، انبار ببرازخان و عکاسخانه میتوان نام برد.
اگر خانهی اتحادیه، خانه بوشهریها، تیاتر نصر، سینما ایران، سینما متروپل، خانههای پیرنیا در لالهزار جنوبی و شمالی مرمت و تبدیل به کاربری بهتر فرهنگی شود، خود به خود با توجه به نزدیکی این خیابان به خیابان سی تیر یک فضای گردشگری، فرهنگی، تاریخی در این گستره شکل میگیرد.
پرهام جانفشان، مدیرکل میراث فرهنگی استان تهران، در اینباره گفت: «با توجه به قدمت و ارزشمند بودن برخی از بناهای آن، در نظر داریم تا با همکاری وزارت میراث فرهنگی از این میراث تاریخی حفاظت کنیم».
وی با گفتن اینکه در این طرح میخواهیم بدنه این خیابان را نگهداری کنیم، گفت: «در این طرح لبه و جداره ساختمانها را با مرمت و بازسازی حفظ خواهیم کرد». (ایرنا، 1 دی)
– کرونا 60 درصد از کارهای باستانشناسی را تعطیل کرد: رییس پژوهشکده باستانشناسی روند فعالیت گروههای باستانشناسی در کارهای کاوش و نجات بخشی را با ضریب کاهشی دانست با اشاره به اینکه فراگیری ویروس کرونا بر انجام کاوشهای باستانشناسی و آغاز فصلهای جدید کاوش بسیار تاثیر گذاشته است، گفت: هرچند نزدیک به 50 تا 60 درصد کاوشها به سبب فراگیری ویروس کرونا متوقف شده است، اما تمام کاوشهای باستانشناسی در کشور متوقف نشده و کاوشهای اضطراری و نجاتبخشی در حال انجام است.
او دربارهی رویدادی که در چگاسفلی به تخریب بخشی از عرصه این تپه باستانی انجامید، نیز گفت: مخالفتهای خود را برای انجام فعالیتها در عرصهی این تپه باستانی اعلام و عنوان کردهایم که باید این تپه آزادسازی شود. تخریب انجام گرفته نیز باید توسط معاونت میراث و یگان حفاظت میراث فرهنگی استان مورد پیگیری قرار گیرد اگر نیاز به مداخله در لایههای باستانی و کاوش باشد، آنگاه پژوهشکدهی باستانشناسی ورود پیدا میکند. از آنجا که کندوکاوهای انجام شده در چگاسفلی روی عرصه بود، نمیتوانیم بگوییم آسیبی به این تپه باستانی وارد نشده اما گویا نشانههایی از تخریب آثار باستانی مانند گورها یا سازه نیز وجود ندارد. (ایلنا، 2 دی)
– درگذشت باستان شناس آلمانی، مدیر پیشین بخش تهران: ولفرام کلایس، مدیر پیشین بخش تهران موسسه باستانشناسی آلمان، در سن 90 سال درگذشت. او سالهای بسیاری از زندگی خویش را در ایران به پژوهش و کاوش باستانشناسی پرداخته بود. کلایس برای نخستین بار در سال 1959 به ایران سفر کرد و پس از زمان کوتاهی درسال 1961 به عنوان مدیر دوم بخش تهران بنیاد باستانشناسی آلمان شناسانده شد و تا سال 1986 فعالیتهای این موسسه در ایران را هدایت کرد. کاوشهای باستانشناسی در تختسلیمان، مسجدسلیمان، بسطام و بیستون با سرپرستی وی انجام شده است. کوششها و فعالیتهای پژوهشی او دربارهی معماری و شهرسازی ایران و همچنین مکانهای باستانی کاوش شده در ایران، به انتشار بیش از 300 کتاب و مقالهی پژوهشی انجامیده است. کتابهای «بسطام»، «کاروانسراهای ایران» و «تاریخ معماری ایران» از آثار ارزنده اوست که توسط پژوهشگاه میراثفرهنگی و گردشگری چاپ شده است. این باستانشناس، در همه ی زندگی خود پیوسته به ایران سفر میکرد تا با اشتیاق و باریکبینی معماریباستانی و بناهایفرهنگی ایران را ثبت کند. در این روند، پروفسور دکتر ولفرام کلایس مجموعه درخور توجهی از انتشارات، آگاهیرسانیها، نقشهها، طرحهای معماری و یک مجموعه عکاسی غنی را برای آیندگان به یادگار گذاشته است. (ایلنا، 2 دی)
– اینجا «کاسپین» است، نه «خزر»: برپایهی اسناد موجود سال 1381 در شورای نامگذاری مکانهای جغرافیایی ایران تصمیم گرفته شد که در همهی نامهنگاریهای داخلی، برای دریای شمال ایران از نام «خزر» و در نامهنگاریهای بینالمللی از نام «کاسپین» استفاده شود. این تصمیم بسیار تاسفبرانگیز است که وقتی در همهی اسناد بینالمللی این دریا را به نام «کاسپین» میشناسند ما از یک نام غیرایرانی برای آن استفاده میکنیم.
این سخنها را پژمان مظاهریپور میگوید که در جشنوارهی سینما حقیقت، فیلم مستندی با نام «بر کرانهی کاسپین» دارد. او در این فیلم از تاریخ و نام دریاچه، یا دریای شمال ایران، میگوید که در گذشته «خزر» بوده و سپستر به نامهایی همچون «مازنداران» و «کاسپین» رسیده است. در آن مستند، بخش درخور تاملی از مشکلات و دست درازیها به این دریا را روایت میکند.
این مستندساز درباره پافشاریاش بر نام «کاسپین» بر دریایی که در کشور بیشتر به نام «خزر» شناخته میشود، گفت: در عهدنامهی ترکمانچای و گلستان خزر با املای متفاوتی به شکل «خضر» نوشته شده که براساس دستور نگارش دوران قاجار است، اما «خزرها» قومی در شمال غربی دریا بودند که نژادشان ایرانی نبود و مذهب مسیحی داشتند و بعد یهودی شدند. آنها به اروپای شمالی و مرکزی و نیز امریکای شمالی کوچ کردند.
او در ادامه افزود: این خیلی تاسفبار است که در همهی جهان و تمام اسناد سازمان ملل این دریا به عنوان کاسپین که نام یک قوم ایرانی است شناخته میشود و خود ما در داخل کشور آن را به نامی دیگر نامگذاری و به عنوان نام ملی این دریا گذاشتهایم. (ایسنا، 2 دی)
– سفر ایمن، تنها راه نجات صنعت کرونازدهی گردشگری ایران: کارشناسان میگویند سفر ایمن راه نجات صنعت کرونازدهی گردشگری است چراکه اکنون چرخ این بخش اقتصادی کشورمان نمیگردد و کنشگران این عرصه دغدغههای فرارو را مصیبتی بزرگ میدانند که در صورت ادامه این روند به طور قطع مشکلات دوچندان خواهد شد.
کرونا برای گردشگری، واپسین و البته سنگینترین مصیبت بوده است، رویدادی که بسیاری از کنشگران این عرصه را ورشکسته و کارمندان و کارگران بیشماری را از کار بیکار کرده است. سوی دیگر این ماجرا، از دست رفتن نیروی با تجربه و کارشناسی است که دیگر امیدی به گردشگری مصیبتزده و کرونازده ندارند، گردشگری دیر یا زود از زیر سایه سنگین ویروس کرونا بیرون میآید و ایران و شهرهایش مقصد گردشگران خواهند بود، اما آیا با وجود این شرایط که فعالان گردشگری را دلزده و تارانده است؛ چه کسانی چرخ این صنعت نوپا را می گردانند؟
مرزها بسته است و آمار مرگ و میر ناشی از ویروس کرونا که شهرهای ایران را به رنگ قرمز و نارنجی و زرد درآورده موجب شده حتا آمد و رفت میانشهری ممنوع شود. رویدادی که برخی از فعالان گردشگری اصفهان میگویند اشغال 2 یا 5 درصدی هتل یا مهمانپذیرهای آنها را به صفر رسانده است. آنها و همچنین برخی از مسوولان گردشگری باور دارند که منع سفر چاره کار نیست و باید سفر ایمن را جایگزین نبود سفر کرد.
مشکل بزرگ، نبود سفر ایمن و از این گذشته بار مشکلات بیکاری و گرانی است که بر سر ضعیفترین قشر این عرصه یعنی کارگران آوار شده است، کارگران و کارمندان از کار بیکار شده گردشگری در اصفهان، همچنان در راهرورهای اداره بیمه معطل حقوقهای بیکاری پرداخت نشده چند ماههشان هستند. کارفرمایان میگویند حمایتهای مربوط راهی به حل مشکلاتشان نمی برد و باید چارهی اساسی برای گردشگری رو به مرگ ایران اندیشید وگرنه این عرصه بیش از پیش از دست میرود. (ایرنا، 3 دی)
– ریه مردم اراک جای ذخیره مازاد مازوت نیست: مدیرعامل «موسسه زیستمحیطی کیمیای سبز» با گفتن اینکه ریه شهروندان اراکی جای ذخیره مازاد مازوت نیست، گفت: چرا نیروگاه شازند باید جزو اولین نیروگاه های کشور باشد که به سرعت در مدار استفاده از مازوت قرار گیرد؟
سیاوش آقاخانی در نشست کارگروه طرح جامع کاهش آلودگی هوای کلانشهر اراک با اشاره به وضعیت سوخت نیروگاه حرارتی شازند، گفت: «شرایط کشور خاص است، بیماری کرونا را شاهد هستیم و آلودگی هوا بر تشدید این بیماری تاثیرگذار است و اراک هم به عنوان یک کلانشهر که فقط به دلیل آلودگی هوا در بین هفت کلانشهر دیگر جای گرفت، نیز آلوده است».
آقاخانی افزود: «امروز فعالان محیطزیست به چند نکته نقد دارند، به شبکه پایش نقد وارد است چراکه گاهی آمار این شبکه معنی دار است، گفته شد که شیر مازوت نیروگاه پلمب شده، اما متوجه شدیم که این پلمب فقط شفاهی بوده است، رییس جمهوری مقابل مردم اراک اعلام کرد که صد درصد گاز نیروگاه شازند را تامین می کنیم و انتظار داشتیم که حداقل این قول محقق شود».
وی با اشاره به مصاحبه رییس سازمان محیط زیست کشور مبنی بر اینکه با مازاد مازوت روبهرو هستیم، گفت: «اگر مازاد مازوت داریم، جای ذخیرهی این مازوت در ریه شهروندان اراک نیست و این عدم صداقت و صحبتهای متناقض آزاردهنده است. ایران دومین کشور صادرکننده گاز در جهان است و در همین لحظه کشور در حال صادرات گاز است پس چرا نیروگاه با کمبود گاز مواجه است و باید مازوت بسوزاند؟».
مدیرعامل موسسه زیستمحیطی کیمیای سبز گفت: «اینکه اعلام شود گاز نیست و نیروگاه شازند به عنوان یکی از اولین نیروگاه های کشور نوع سوخت خود را تغییر دهد و مازوت بسوزاند دردناک است، چرا این نیروگاه باید در این خصوص جزو اولینها باشد؟». (ایسنا، 4 دی)
– کرونا جان کاوشگر شهر سوخته را گرفت: «میشل کازانوا»، ایرانشناس، باستانشناس و کاوشگر شهر سوخته، در سن 60 سالگی، بر اثر کرونا درگذشت. میشل کازانوا از مقطع لیسانس تا دکترای خود را در رشته باستانشناسی در دانشگاه سوربن فرانسه تحصیل کرده و در طول زندگی خود برای شناخت فرهنگ ایران کوششهای زیادی انجام داده بود.
او ایرانشناسی بود که سالها در دانشگاههای لیون و سوربن فرانسه و در دپارتمان شرقشناسیِ این دانشگاهها، باستانشناسی به ویژه باستانشناسی ایران را تدریس میکرد و یکی از صاحبنظران در شناخت باستان شناسی ایران به شمار میرفت. کازانوا دو سال در محوطه شهر سوخته کاوش کرد و مقالات بسیاری دربارهی شهر سوخته، تمدن جیرفت و تولید و تجارت ظروف مرمری و زیورالات سنگهای نیمه قیمتی عصر مفرغ ایران منتشر کرد و بر برهمکنشهای فرهنگی ایران در عصر مفرغ پافشاری داشت.
این باستانشناس فرانسوی در سال 1370 (1991 میلادی) پراکندگی ظروف مرمری ایران و خاورمیانه را در چارچوب یک کتاب منتشر کرد. جدیدترین کتاب کازانوا «عصر مفرغ ایران» بود که دربردارندهی مجموعه مقالاتی از همایشی با این همین عنوان است که در سال 1393 در کشور فرانسه به کوشش او برگزار شد. آن کتاب در سال 1398 منتشر شد. (ایسنا، 4 دی)
– رمزگشایی از کتیبهی ایرانی با 4 هزار سال دیرینگی انجام شد: رمزگشایی از کتیبهای چهارهزار ساله نشان میدهد ایران در دوران بسیار دور باستانی سیستم نگارشی مستقل خود را داشته است. فرانسوا دِسِه، باستان شناس فرانسوی از لابراتوار باستان شناسی شهر لئون، در تاریخ 27 نوامبر سال 2020 اعلام کرد موفق به رمزگشایی کتیبهای با دیرینگی 4400 سال شده که به خط عیلامی در سرزمین ایران نوشته شده است. این رمزگشایی، تحولی ژرف در خوانش متون ایران باستان به شمار میآید. از همین روی این اکتشاف در مرکز توجه بیشتر کاشناسان قرارگرفته است. این سیستم نوشتاری، برای مدت بیش از یک سده، در پایان هزاره سوم و آغاز هزاره دوم پیش از میلاد، در فلات گسترده ایران و بخش عیلام استفاده میشده است.
پژوهشگر فرانسوی، که به تازگی کار خود را در دانشگاه تهران به پایان رسانده است، میافزاید: «این کتیبه در سال 1901 در محوطه باستانی شوش کشف شد، اما به مدت 120 سال قادر به خواندن آنچه که 4400 سال پیش نگارش یافته، نبودیم تا آنکه سرانجام این انتظار به پایان رسید».
متن ترجمه شده کتیبه مذکور مربوط به فرامین سلطنتی پادشاهان آن دوره از تاریخ ایران است.
به باور فرانسوا دسه، خانهنشینی در تهران در ایام قرنطینهی ماه آذر، برای او و کامبیز طیبزاده، همکار ایرانی وی، فرصت کار بیشتر در این بخش را فراهم کرد. افزونبر جنبه فنی، خوانش یک متن باستانی از تاریخ ایران، تاثیر بهسزایی بر پژوهشهای تاریخی این سرزمین کهن خواهد داشت. این اکتشاف اثبات میکند که ایران در دوران بسیار دور باستانی، سیستم نگارشی جداگانهی خود را داشته است و این موضوع بر اهمیت پژوهشهای تاریخی پدیداری نگارشهای(:رسمالخطهای) باستانی در فلات ایران خواهد افزود.
پس از نهایی شدن رمزگشایی متن کتیبه، نتایج کامل این پژوهش در سال 2021 منتشر خواهد شد. (مهر، 5 دی)
***
یادداشت هفته
يلدا و درخت ريشهدار ايرانيت
با آنکه شب چله را پشت سر گذاشتهایم اما هنوز هم یادداشت اسماعیل کهرم خواندنی است؛ چرا که ما را متوجه نکتهای میکند که با همهی آشکار بودن، گاه فراموش میشود؛ اینکه: پاس داشت آیینها، زنده نگهداشتن یک فرهنگ و یک ملت است. اما کهرم در یادداشت خود نسبتِ میانِ آیین شب چله ودیگر آیینها را با زیستبوم برمیشمارد و نکتهای اندیشیدنی بازگو میکند. یادداشت او در شمارهی یکم دیماه روزنامه «اعتماد» چاپ شده است.
کهرم در آغاز یادداشت خود که «یلدا و درخت ریشه دار ایرانیت» نام دارد، مینویسد: «پنج ساله بودم و به لطف مادرم كه شديدا به سنتهای گذشته ايران دلبسته بود، قرار بود همانند هر سال شب يلدايی را برگزار كنيم. من و خواهر و پدرم پاهایمان زير كرسی بود و مادر سفره كرسی را پهن كرده بود؛ از شكلات و شيرينی و آجيل گرفته تا انار و هندوانه و… راديو را پدرم روشن كرده بود و به برنامههايش گوش میداديم. به یکباره در اتاق باز شد، باورنكردنی است يكی از كبوترهای سفيدی كه داشتم، داخل اتاق آمد. عكسالعمل مادرم خيلی خوب بود، گفت: به به خوشآمدی عزيزم … كبوتر همينجور آرام آمد و بعد پر زد و گوشهای نشست، گويی او هم میخواست در شب يلدای ما شریک شود».
نویسنده در ادامه میآورَد: «شايد اين اتفاق باعث شد من سراغ محيطزيست و حياتوحش بروم و بعدها پرندهشناس شوم. اين جملهها را كه مینويسم آن كبوتر سفيد با خالهاق قهوهای در ذهنم بار ديگر زنده میشود كه سلانهسلانه پا به پا كرد و بعد پريد و روی صندلی لهستانی گوشهی اتاق آرام گرفت. به جرات میشود گفت كه رفتار اين كبوتر، از یک كودک پنج ساله، یک پرندهشناس هفتادساله ساخت. سالها بعد به واسطهی تحصيل به خارج از كشور رفتم و بعدها هم سفرهای زيادی را شب يلدا دور از ايران بودم با اين حال هيچگاه فراموش نكردم كه يلدا را جشن بگيرم. در ايران هم يلداهای زیادی را داشتم، يكی از آنها به زمانی برمیگردد كه در دانشگاه علامه طباطبايی تدريس میكردم، در كلاس دانشجويانم روی ميز سفره يلدايی انداخته بودند كه به شكل اشتراكی وسايل آن اعم از هندوانه، انار، آجيل و … فراهم كرده و خواسته بودند مرا سورپرايز كنند. آن روز خيلی خوشحال شدم كه ديدم جوانهای ما به سنتهای باستانی چنين دلبستهاند. اين سنتها توسط همين جوانها بهرغم مخالفتهايی كه با برگزاری آنها میشود، حفظ میشود و زنده میماند. برای سالها گروهی میگفتند چهارشنبهسوری چيست و چرا بايد سيزدهبه در برگزار كنيم؟ حتا در مرحلهی بالاتری برخی میگفتند نوروز چه معنايی دارد؟ در حالی كه به نظر من چنين مراسمهايی است یک ملت را زنده نگه میدارد».
کهرم سپس مینویسد: «یک ملت همانند یک درخت است، اگر درخت ريشه نداشته باشد با یک توفان و حتا یک نسيم كنده و برده میشود اما اگر اين درخت ريشههای محكم در زمين داشته باشد در مقابل عظيمترين توفانها هم توان مقاومت دارد. اعتقادات، سنتها، اعياد و مراسمهايی كه سدهها و هزاران سال سينهبهسينه منتقل شده در حكم همان ريشههای ايرانيت ماست و ما را در كنار هم با وجود تمام اختلافنظرها نگه میدارد».
در پایان این یادداشت آمده است:«اما اگر بخواهم نسبتی ميان يلدا و محيطزيست هم برقرار كنم بايد بگويم كه ملتی كه سنتهای خود را اينگونه محافظت میكند امكان ندارد نسبت به سنتهای محيطزيستی خود هم بیتفاوت باشد؛ بنابراين آنها کوشش خود را میكنند كه اين سنتها را هم حفظ كنند. سيزده بهدر ما سبقهای محيطزيستی دارد هر چند در سالهای اخير بدل به اين شده كه مردم در آن روز را در طبيعت سپری كرده و به واسطهی فقدان آموزش تلی از زباله و كيسهی پلاستيكی در آن رها كنند، اين در حالی است كه روزی روزگاری ارزش گذاشتن به طبيعت بوده است. با آمدن بهار زنجير شب طولانی به اميد روز روشن پاره میشد و سيزده بهدر نمادی از اين زنده شدن طبيعت و احترام به آن بوده و هست. متاسفم كه اين سالها چهارشنبهسوری ما به انفجار ترقه و دود باروت در شهرهای ما شده و خار و خاشاكی بر آن سنت زيبا وارد كرده كه زيبندهی آن نيست. از اينرو وظيفه ماست كه چنين خاشاكی را از سنتهای گذشته برهانيم، يلدا و چهارشنبه سوری و نوروزمان را مطابق همان سنتهای كهن برگزار كنيم و آينده روشن برای ايران زمین به ارمغان آوریم».