«مهربان» بهراستی مهربان بود و همه دوستش داشتند. به گمانم نسلی که خاطرههایی از او به یاد دارند دههی چهل زندگی را میگذراند دلنگرانیها و رسیدگیهای او را در زمان تحصیل، مانند پدری که مراقب فرزندش است، از یاد نبردهاند. یادم میآید سالهای پایانی خدمتش در فیروزبهرام بود که دررفتگی آرنجم باعث شد مادرم مرا که درد بسیاری داشتم پیش او ببرد. بسیار ترسیده و نگران بودم که او چگونه میتواند درد مرا آرام کند. همسر مهربانش زردچوبه و تخممرغ را آماده کرد. من مات و شگفتزده بودم. آقا مهربان از من ماجرای در رفتن آرنجم را پرسید و من با درد بسیاری که داشتم داستان را بازگو کردم در حال گفتن ناگهان با حرکتی که کرد آرنجم صدایی داد و جا افتاد. او با مهربانی مرا از دردی که میکشیدم رها کرد و دستم را با دستمالی به گردنم بست و گفت: «دو هفته به همین شکل باشه بعدش میتونی دوباره بازی کنی.» روانش شاد
مهربان بمان فرودی قاسمآبادی از سال 1329 تا 1360 خورشیدی در دبیرستان فیروزبهرام خدمتگزار بود. او خورشید نزده ساعت 6 بامداد دم درِ مدرسه میایستاد و تا زمانی که آخرین دانشآموز از مدرسه میرفت آرام نمیگرفت. بسیاری از دانشآموختگان فیروزبهرام از وی خاطرهای به یاد دارند. در این گزارش بوذرجمهر پرخیده مدیر کنونی دبیرستان فیروزبهرام و داریوش مهرشاهی که از نزدیک با زندگی مهربان زحمتکش داستان ما آشنا بودند، یادگویههایی نوشتهاند.
آنچه در بالا آمده است بخشی از نوشتاری است با عنوان «مهربان، نامی ماندگار در تاریخ فیروزبهرام» که به خامهی بوذرجمهر پرخیدهٰ، داریوش مهرشاهی و فیروزه فرودی در تازهترین شمارهی امرداد چاپ شده است.
متن کامل این نوشتار را در رویهی هفتم (زرتشتیان) شمارهی 434 هفتهنامهی امرداد بخوانید.
خوانندگان میتوانند برای دسترسی به هفتهنامهی امرداد افزونبر نمایندگیها و روزنامهفروشیها از راههای زیر نیز بهره ببرند.