دبستان جمشیدجم یکی از آموزشگاههای زرتشتیان است که در سال 1285 خورشیدی بنیانگذاری شد و دانشآموختگان بسیاری را راهیِ جامعه کرد. این دبستان 114 سال است که دانشآموختگان بسیاری را به پایههای بالاتر تحصیلی فرستاده است و هم اکنون دانشآموزان پسر را از پایهی نخست تا پایهی شش برای آموزش پذیراست.
بنای دبستان جمشیدجم برای نخستین بار در سال 1285 خورشیدی از دهش روانشاد ارباب جمشید بهمن جمشیدیان برای آموزش به نونهالان ساخته شد. از آنجایی که با گذشت زمان این ساختمان کهنه و ناکارآمد شد، در 15 شهریورماه 1345 خورشیدی ساختمان کنونی برای کاربری بهتر از سوی ارباب رستم جمشیدیان فرزند روانشاد ارباب جمشید بهمن جمشیدیان، به مساحت 1260 متر و با موافقت گردش وقت انجمن زرتشتیان تهران بنا و به این انجمن واگذارشد.
سهراب سفرنگ هموند وقت انجمن زرتشتیان تهران در آیین گشایش ساختمان جدید و کنونی دبستان جمشیدجم گفت، مشوق اینجانب در خدمات فرهنگی و اجتماعی زرتشتیان در مدت 52 سال همواره جماعت زرتشتیان و انجمنهای زرتشتیان وقت بودهاند.
کتابخانهی این دبستان در 15 آبانماه 1346 خورشیدی در زمان ریاست محمد ناظمزاده شعاعی گشایش یافت.
گفتنی است برخی از آموزگاران و کارمندان این دبستان در نخستین سالهای آغاز به کار، آقایان ابراهیم فغانینیا، پارینه، فرزانه، فریدنی، مرتاضی، شمسزاده، حاکمی، وصالی، منصوری، نامدار حکیم، مدنیور، ایرانپرست، رستم یارش، کیخانزاده، موبد رستم خدابخش، پشوتنزاده، مارویهسیان، معلمیان و مندگار جمشیدیان بودند.
دانشآموزان دبستان جمشیدجم در بسیاری از سالها در امتحانات نهایی پایهی پنجم صد در صد قبولی به دست آوردند و دبستان را در میان دبستانهای ناحیه دو ممتاز کردند. در آن زمان دانشآموزان ممتاز طی مراسمی آفریننامه دریافت میکردند و اسامی دانشآموزان برتر در هر ثلث در مهنامه زرتشتیان چاپ میشد.
دبستان جمشیدجم در خیابان جمهوری اسلامی، کوچه مسعود سعد، روبهروی کوچه نوبهار و موازی با خیابان میرزا کوچک خان قرار دارد. این دبستان در سه طبقه بنا نهاده شده که طبقه اول شامل دفترهای مدیر، معاون، آموزگاران و تالار همایش است و در طبقات دیگر، کتابخانه، آزمایشگاه و کلاسهای اول تا پنجم قرار دارد.
یکی از ویژگیهای دبستان جمشیدجم که باعث شده است بتوانیم این دبستان را در زمرهی یکی از مراکز آموزشی معتبر قرار دهیم، تربیت افراد این مرزوبوم بوده است که هر یک به نحوی در زمینههای مختلف خدمت برجستهای را انجام دادهاند مانند روانشاد موبد دانشمند رستم شهزادی، روانشاد دکتر بوذرجمهر مهر، روانشاد دکتر فرهنگ مهر، روانشاد دکتر عزتالله نگهبان پدر باستانشناسی ایران، روانشاد مهندس رستم پارکی، روانشاد مهرداد بهار فرزند ملکالشعرای بهار، دکتر سهراب شهزادی متخصص مغز و اعصاب، مهندس طوس دهنادی مخترع، مهندس رستم یگانگی و … .
پیام موبد ارباب مهربان زرتشتی در آیین بزرگداشت یکصد و یکمین سال بنیاد دبستان جمشیدجم، هفتم شهریورماه 1386 خورشیدی
به نام خداوند جان آفرین
نخست ستایش و نیایشم به درگاه اهورامزدا، سپس درود و سپاسم به گرامی فرزندگان و خردمندانی که در این خجسته گردهمایی تشریففرما شدید.
چندی پیش فرزانه ارجمند بهدین زریر نجمی با تلفن مهرآمیز خود از من خواستند که به مناسبت سالروز یکصد و یکمین سال بنیاد دبستان جمشیدجم پیامی بفرستم. با وجود اینکه این کار به علت کسالت و کهولت مشکل مینمود، معذالک چون دبستان جمشیدجم یکی از میراث فرهنگی ما زرتشتیان است پذیرفتم.
خوشوقتم که دبستان جمشیدجم پس از گذشت بیش از یک قرن هنوز پابرجاست و هر چه بهتر و پربارتر رسالت فرهنگی خود را ادامه میدهد. یه یکایک شما گردانندگان و مدیران این دبستان که با درایت و کفایت آنرا اداره میکنید درود میفرستم و برایتان بهروزی و پیروزی آرزو دارم.
من هماکنون 91 ساله هستم و دبستان جمشیدجم 101 ساله، به عبارت دیگر این دبستان ده سال پیش از زایش من به همت یکی از بزرگانمردان زرتشتی، ارباب جمشید جمشیدیان بنیاد شده است و تا به امروز هزاران کودک زرتشتی و غیرزرتشتی در آن آموزش دیدهاند.
دبستان جمشیدجم جزو اولین مدارس تهران بوده که با روشی مدرن آموزشی آغاز به کار کرده است. در آن زمان بیشتر مدارس، سنتی و مکتبخانهای اداره میشدند.
جامعهی زرتشتی از دیرباز اهمیت ویژهای برای کسب علم و دانش قائل بوده و جای افتخار است که پس از انقلاب مشروطیت بالاترین درصد مدارس تهران، یزد و کرمان، نسبت به جمعیت، متعلق به زرتشتیان است. در تهران مدارس جمشیدجم، گیو، گشتاسب، انوشیروان دادگر، فیروزبهرام و رستم آبادیان. در یزد مدارس دینیاری، کیخسروی، جهانیان و مارکار. در کرمان مدارس ایرانشهر، کاویانی، کیخسرو شاهرخ و شهریاری.
بنیانگزار دبستان جمشیدجم یکی از فرهیختگان جامعه زرتشتی، ارباب جمشید جمشیدیان بوده است.
ارباب جمشید زندگی خود را از هیچ آغاز کرد و با هوش و درایت خدادادی و در سایهی راستی و درستکاری نه تنها به ثروت و شوکتی افسانهای دست یافت بلکه در سخاوت و خدمت به هم نوع زبانزد و شهره شد.
بسیاری از زرتشتیان آن زمان در سایه حمایت و حسن شهرت ارباب جمشید به تهران مهاجرت کردند و او آنان را به کار واداشت و از هیچ کمکی به آنان دریغ نکرد به طوری که بسیاری از آنها بعدها با موفقیت کسبوکار مستقلی را آغاز کردند.
در اوج قدرت اقتصادی، تجارتخانهی جمشیدیان در خارج از ایران گسترش یافت و در سنت پترزبورک، کلکته، پاریس، استانبول و بمبئی شعباتی دایر کرد.
دو قطعه بزرگ زمین در تهران خریداری کرد. در یکی برای کارمندان تجارتخانه، خانهسازی کرد و گروهی از زرتشتیان مهاجر از یزد و اطراف را در آن جای داد. این محل در طول بیش از یک قرن با گسترش تهران به املاک تجاری تبدیل شد و ساکنین آن، آنجا را فروختند و در نقاط دیگر تهران ساکن شدند.
از دبستان جمشیدجم و فرزانه گرامی بهدین زریر نجمی سپاسگزارم که به من فرصت چنین پیامی دادند. پیروزی و بهروزی همگی شما را از درگاه اهورامزدا آرزو دارم.
با درود موبد مهربان زرتشتی
به تاریخ 24/5/1386 خورشیدی
توران شهریاری(بهرامی) در آیین صدویک سالگی دبستان جمشیدجم و به یاد شادروان ارباب جمشید جمشیدیان نیز ترانهای سروده بودند که در ادامه میخوانید:
به ارباب جمشید بادا درود که مردی دهشمند و آزاده بود
به عهد قجر، مادر اورا بزاد پدر نام جمشید بر او نهاد
زِ خُردی خرد شد در او آشکار هم از نوجوانی بشد گرم کار
در آغاز هر چند در یزد بود سپس رو به جاهای دیگر نمود
فزونتر ز سی سال او کار کرد ره برتری بر خود هموار کرد
بیاموخت او کارهای گران در این ره شد آگهتر از دیگران
به یمن خرد خویش را ساخت او به کار تجارت بپرداخت او
مدیریت و دانشش آن زمان از او ساخت مردی بلند آرمان
به ارباب جمشید مشهور گشت چنین بود ارباب را سرگذشت
چنان شهرتش در تجارت فزود که او را مسلمان و بهدین ستود
به ده شهر از ایران تجارت نمود چو رکنی ز ارکان سازنده بود
به دین بهی بود او پایبند مسلمان شدش کارگر، کارمند
که بودند افزونتر از چارهزار به دستور او گشته سرگرم کار
بسی هموطن گشت از او شادکام در ایران شد او شهره خاص و عام
به کیخسرو شاهرخ، آن زمان بسی مهر ورزید آن پاک جان
چو مهر و خردمندی از او بدید ورا بهرِ کارِ گران برگزید
بدان گونه ارباب جمشید بود که تا جاودان باد بر او درود
به یزد و به تهران و جای دگر نهاد او به نیکی ز خود بس اثر
همه بهر آسایش مردمان که سودی بیایند مردم از آن
زمینهای بسیار آباد کرد خداوند را او ز خود شاد کرد
به درماندگان یاوریها نمود چو او بیکسان را به جان یار بود
پناهی بشد بهر بس بیپناه بر او بود از سوی آنان نگاه
چو یک چند بگذشت بر او زمان به پا کرد او بانک جمشیدیان
که مردم به آن داشتند اعتماد بر آن بانک بود اعتمادی زیاد
سفیران روس و بریتانیا در آغاز کردند تحسین ورا
پس از مدتی ساز دیگر زدند به ارباب از پشت خنجر زدند
در آن روزگاران تار قجر چو او بود، کم مرد صاحبنظر
که خود را ز جان وقف مردم کند به راه کسان خویش را گم کند
سرانجام از راه مهر و کرم به پا شد دبستان جمشیدجم
که افزون ز صد سال بر آن گذشت سراسر پر از مهر ایران گذشت
صدویک عزیز است نزد بهان بود نامهای خدای جهان
که باشد دبستان از آن سرفراز گذشته بر آن روزگاری دراز
دبستان جمشیدجم هر زمان به شایستگی داده خود را نشان
به برخی ز مردان میهنپرست چراغی بداد این دبستان به دست
بسی مرد نامآور و کاردان به بگذشته بودی نوآموز آن
به خردی چو آموختن کرد اثر یقین در جوانی شود جلوهگر
چنان کارهای بزرگ و گران که با موج مشروطه شد همزمان
از ارباب مردی وطنخواه ساخت نمادی دهشمند و آگاه ساخت
بزرگی اورا نمایان نمود رهش را به مجلس بس آسان نمود
شد ارباب جمشید جمشیدیان نماینده از سوی زرتشتیان
سپس باز ارباب جمشید راد به ارباب کیخسرو آن را بداد
اگر چند ارباب جمشید پاک درخشید چون اختری تابناک
دریغا و دردا به پایان کار پس از سالها کار پر افتخار
زکف داد یکباره تاب و توان ز کار حسودان و بیگانگان
هم از سوی روس و بریتانیا به کارش شد از هر طرف رخنهها
سرانجام چو گشت او ورشکست به یک باره سرمایهاش شد ز دست
به پایان عمر آن دهشمند راد چو دیگر کسان جان به دادار داد
سه پور گرانمایه با همسرش بماندند با نام نامآورش
کنون گرچه چشم از جهان بستهاند به ارباب جمشید پیوستهاند
بود روح آن پنج تن شادمان چو بودند آنان همه پاکجان
به ارباب جمشید بادا درود که دریادلی نیککردار بود
یک پاسخ
با درود. نوشتاری بسیار سودمند و یادآور زحمات گذشتگان. چیزی که باید به یاد داشته باشیم عاقبت ناگوار ارباب جمشید جمشیدیان پس از این همه خدمت بوده است که بر اثر رقابت با اشراف و دزدان داخلی کشور در آن زمان (دوره قاجار) و نیز با رقابت بانک های خارجی روس و انگلیس با تجارت خانه های او پیش آمد و به ورشکستگی و سقوط مالی این فعال اقتصادی وطن دوست منجر شد. او در پایان عمر همه سرمایه اصلی خویش را از دست داد فقط شانس آورد که به مرگ طبیعی از دنیا رفت! چرا چنین بوده است رسم این سرزمین؟؟