لوگو امرداد

درباره‌ی پیر نارستانه

درباره‌ی پیر نارستانهوضعیت جغرافیایی و زمین شناسی

زیارت‌گاه یا پیرانگاه نارستانه در فاصله سی کیلومتری از راه جاده در شمال خاوری یزد (از میدان میرچخماق) قرار گرفته است (نگاره یک).  فاصله این پیر بر روی نگاره گوگل ارت و در حرکت راست (خط مستقیم) پیرامون 21 کیلومتر و زاویه گرایش آن نسبت به راستای شمال در مکان مبدا(میرچخماق) در حدود سی‌و‌هشت درجه و هفتاد‌وهفت صدم است. مکان جایگزینی این پیر در دامنه بخشی از رشته کوه دربید است که در دره نارستانه بیشتر از سنگ‌های آهکی درست شده است. این سنگ‌های آهکی در رشته کوه دربید به دوره “کرتاسه” (Cretaceous) مربوط می‌شوند که زمانی در حدود 145 میلیون تا 65 میلیون سال پیش را در بر می‌گرفته است. سه ویژگی مهم سازندهای (سازند  برابر formation) آهکی و آهک دولومیتی تا ماسه سنگی دره و کوه نارستانه عبارتند از: سختی و ایجاد دیواره و پرتگاه، گسل خوردگی شدید محلی و منطقه‌ای و خرد‌شدگی. ویژگی مهم دیگر این نوع سنگ‌ها، با وجود سختی، نفوذپذیری در برابر آب باران و برف به واسطه وجود درزها و ماهیت حل شدن سنگ آهک در برابر آب‌های اسیدی است که به آنها امکان ذخیره‌سازی آب را در شرایط مناسب می‌دهد.  وجود پایای آب برای سالیان دراز در این محل به این ویژگی‌ها باز می گردد اگرچه در سالیان اخیر به دلیل خشکسالی و برخی خطاهای انسانی (از نظر فنی و مهندسی) آب چشمه بسیار کم یا تقریباً خشک شده است (تا سال 1393 که من دیدار کردم).

نگاره‌ی پیر نارستانه

تاریخچه

قصه نخستینˏ پیدایش این پیرانگاه، همان داستان هجوم تازیان است که آخرین درگیری ها و شکست کامل ارتش ساسانی (ایران) و کشته شدن یزدگرد سوم به سال 651 میلادی روی داده است. به نوشته روانشاد رشید شهمردان در کتاب پرستشگاه های زرتشتیان (1346) “در این هنگامه شاهزاده اردشیر به شوند دنبال شدن از سوی دشمنان به سوی یزد و کوه دربید فرار می‌کند. در برخی نوشته‌ها شاهزاده اردشیر پسر کوچک‌تر شاه یزدگرد خوانده شده است که درستی آن روشن نیست. با نزدیک شدن تازیان یا دشمنان او به خداوند پناه برده و در دل کوه ناپدید می‌شود. این داستانی است که در مورد همه سپندینگان (مقدسین) زرتشتی روی می‌دهد.  بعدها (که این بعدها هیچ‌وقت آشکار نیست کی بوده است!) یک زرتشتی شکارچی به دنبال آهو (بیشتر بزکوهی باید باشد) به این محل می‌رسد. از خستگی و تشنگی به خواب می‌رود و در خواب مردی نورانی یا چهره‌ای نورانی را می‌بیند که می‌گوید در اینجا زیارتگاهی بساز که به آنچه بخواهی خواهی رسید.  شکارچی این کار را می‌کند و مکان کوچکی می‌سازد و این محل، رفته رفته پای می‌گیرد و به پیرانگاهی به نام نارستانه دیگرگون می‌شود.  در سال 1350 خورشیدی نخستین بار که به دیدار این مکان سپندینه رفتم نگهبان یا سرایداری مسلمان بود که سه کار را با هم انجام میداد. آن زمان، دانشجوی سال اول دانشگاه بودم و نکرده کار و به ارزش یادداشت برداری ریزبینانه (دقیق) آگاه نبودم.  شوربختانه نامش را ننوشتم و خاطرم نیست، ولی او بود و پسر یازده، دوازده ساله‌اش. گویا بقیه خانواده‌اش در دربید می‌زیستند. این نگهبان سه کاره یا سه شغله بود. اول محیط پیرانگاه را نگهداری و تمیز می‌کرد. دوم در آنجا مزرعه و کرت و باغ کوچکی داشت و کشاورزی می کرد. سوم، شکار هم می‌رفت و یادم هست یک تفنگ ساچمه زنی هم داشت که با پسرش با هم به شکار بزکوهی می‌رفتند.  زمانی که آنجا بودیم یادم هست با پیه گوسفند مشغول سرخ کردن گوجه فرنگی شدند و منتظر بودم که شاید تخم مرغ یا گوشتی هم افزوده شود ولی فقط همان خوراک بود چربی پیه و گوجه فرنگی و نان تنوری ستبر (ضخیم) دست پخت خودشان.  دو سه لقمه‌ای هم من با آنها شریک شدم.  یادم هست یک رشته آب مثل قنات از زیر زمین می‌رفت تا به یک حوضچه نه چندان بزرگ می‌رسید و در آنجا جمع می‌شد و از آن محل کرت‌ها را آبیاری می‌کرد. این موردها را آوردم تا شاید برای جوانان یا اهل پژوهش وضع آن زمان پیر و آدم‌های نگهدارنده آن روشن‌تر شود.
مهم‌ترین شوند پیدایش این مکان سپندینه وجود آب و ارزش و  تقدس آن در بیابان‌های خشک یزد است که زمانی شاید پناهگاه بسیاری از گریزندگان بوده است حتی پیش از زرتشتیان.  این مکان شاید مکان گرامی‌داشت ایزدبانوی آب، اردویسور آناهیتا، بوده است که حتی به پیش از عصر اشو زرتشت باز می گردد.  هر چه بوده، شاید این مکان ها به هنگام بحران‌های سیاسی و فشار و نیاز جمعی، پناهگاه بخشی از پناه‌جویان و گریزندگان زرتشتی به سوی خاور بوده است؛ همانند سایر پیرانگاه‌های ما که در خور پژوهش‌های بیشتر است.
شاید نیاز به افزودن باشد که نزدیكترین آبادی به این محل، روستایی تقریبا متروكه‌ بود به نام دُربید در فاصله هفت تا هشت كیلومتری شمال آن. آخرین باری كه در سال 1368 خورشیدی آنجا را دیدم، تنها ساكنین آن، دو خانوار چوپان بودند.  یكی از این چوپان ها جایی تقریبا صاف شده را به من نشان داد كه آثاری از یک زیربنای چهارگوشه در آن به چشم می‌خورد و او می‌گفت كه اینجا محل یک دخمه  قدیمی بوده است كه آن را خراب كرده‌اند و امیدوارند به كمک مردم شهری، به جای آن یک مسجد بسازند.  شکل چهار گوشه ستون و کف بنای باقی مانده نشان می‌داد که نمی‌توانسته یک دخمه باشد و بیشتر به یک آتشکده یا همان چهارتاقی‌های معروف شبیه بود. برای من شکی باقی نیست که دربید تا مدت ها و شاید حتی تا عهد قاجاریه از مکان‌های زندگی زرتشتیان بوده است. هنگامی که با روانشاد ضیایی راننده زحمتکش و دلسوز دانشگاه یزد، با یک لندرور قدیمی وارد  این روستا می‌شدیم، دو سرو در دو کناره جاده خوش آمدگو بودند و یک باروی زیبا از سنگ‌های جگری رنگ نیز چشمگیر و پابرجا بود. خود چوپانی که ما دیدیم می گفت اجداد آنها خیلی وقت پیش زرتشتی بوده‌اند ولی چه زمانی را نمی‌دانستند.



* دکتر داریوش مهرشاهی، هموند بازنشسته گروه جغرافیای دانشگاه یزد

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

2 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-04