چکیده
مهمترین منبع تاریخ و روایات ملی ایرانیان، در درازای هزارهی گذشته، نزد مردمان ایران زمین، شاهنامه فردوسی بوده است. شاهنامه آگاهیهای بی مانندی از تاریخ ملی در ایران باستان به دست میدهد. همان گونه که از نام کتاب پیداست، این اثر کارنامه پادشاهان کهن ایرانی است و خود فردوسی هم در آغاز شاهنامه اشاره به همین نکته دارد:
از این نامور نامهی شهریار / بمانم به گیتی یکی یادگار
با آنکه شاهنامه به بسیاری از گوشههای فرهنگ و تمدن ایرانی پرداخته، اما بیشتر حال و هوای رزمی و پهلوانی دارد و چنانکه فردوسی خود میگوید، شاهنامه داستان شهریاران و چگونگی جهانداری ایشان است. از آن روی که گاهی این پادشاهان در نبردها شرکت میکردند و ناگزیر میبایست به تن خویش به نبرد تن به تن با دشمنان میپرداختند، پس در شاهنامه فردوسی میتوان به نکاتی دربارهی نبردهای تن به تن پادشاهان ایرانی پی برد، که بیگمان در هیچ کتاب دیگری بدین گستردگی و با این جزییات به این گونه نبردها پرداخته نشده است. اما با نگاه به شاهنامه فردوسی و دیگر نوشتهها و آثاری که از نبرد تن به تن پادشاهان ایرانی باز مانده است میتوان دانست که با هر کسی یا در هر جنگی به نبرد تن به تن نمیپرداخت، شاهنشاه تنها هنگامی که دشمن تاج و تختش را تهدید میکرد و مشروعیت پادشاهیش به خطر میافتاد، و یا اینکه میخواست پادشاهی غاصب و نامشروع را از تخت پادشاهی به زیر افکند و شایستگی خود را برای پادشاهی نشان دهد، به نبرد تن به تن میپرداخت. در اینجا به سه نبرد تن به تن از پادشاهان ایران میپردازیم که هر یک در دوران مختلفی از شاهنامه رخ میدهد، نبرد اول در دوران اساتیری جای میگیرد، دومین نبرد در دوران پهلوانی و واپسین نبرد نیز در دوران تاریخی شاهنامه جای دارد. در این پژوهش، کوشش خواهد شد با نگاه به شاهنامه فردوسی و دیگر منابع تاریخی، به چگونگی و جایگاه نبردهای تن به تن پادشاهان باستانی ایران در شاهنامه فردوسی پرداخته شود.
نبرد فریدون و ضحاک
فریدون پسر آبتین بود، از سوی پدر نژادش به تهمورث شاه میرسید (فردوسی، شاهنامه، ج۱ ، ص۶۰ ، ثعالبی، غررالسیر، ص۲۶). بر پایهی شاهنامه وی ششمین پادشاه است و نخستین شاهنشاه ایران که به نبرد تن به تن با دشمن خود، ضحاک، یا چنان که اوستا میگوید آژیدهاک میپردازد. فریدون در این نبرد با تن خویش و به تنهایی با دشمن میجنگند. البته فرّه پادشاهی، که همراه فریدون است به او نیرویی میبخشد که به واسطهی آن فریدون توانایی پیکار و شکست ضحاک ماردوش را دارد. فرّ پادشاهی تنها با پادشاهان قانونی ایران همراه میشد و به آنان فرهمندی ویژهای میبخشید که به واسطهی آن، پادشاهان ایرانی پیروزمند و خوشبخت میشدند و این فرهمندی برای آنهایی که از تخمهی پادشاهان ایرانی نبودند، دست نیافتنی بود ( پورداوود، یشتها، صص۲،۳۳۱،۳۵۱). در شاهنامه نیز فریدون از زادروز دارای فرّه پادشاهی است:
خجسته فریدون زمادر بزاد / جهان را یکی دیگر آمد نهاد
ببالید بر سان سرو سهی / همی تافت زو فر شاهنشهی
جهانجوی با فرجمشید بود / به کردار تابنده خورشید بود ( فردوسی، شاهنامه، ج۱ ، ص ۶۲)
اشاره به نورانی بودن چهرهی فریدون توسط ابن بلخی و مسکویه نیز نشانی است از فرّه کیانی وی. اما دلیل نبرد فریدون با ضحاک چنانکه خود فریدون در شاهنامه میگویند کینهای است که از ضحاک به خاطر کشتن پدرش در دل دارد:
منم پور آن نیکبخت آبتین / که بگرفت ضحاک از ایران زمین
بکشتش بزاری و من کینه جوی / نهادم سوی تخت ضحاک روی
البته بندهش فریدون را ستاننده کین جم میداند ( فرنبغ دادگی، بندهش، ص۱۵۰). رزم ایشان در شاهنامه چنین آمده، هنگامی که ضحاک فریدون را در کاخ خود با دختران جمشید دید:
به مغز اندرش آتش رشک خاست / به ایوان کمند اندر افگند راست
نه از تخت یاد و نه جان ارجمند / فرود آمد از بام کاخ بلند
به چنگ اندروش آبگون دشنه بود / به خون پریچهرگان تشنه بود
همان تیز خنجر کشید از نیام / نه بگشاد راز و نه بر گفت نام
ز بالا چو پی بر زمین بر نهاد / بیامد فریدون به کردار باد
بدان گرزهی گاو سر دست برد / بزد بر سرش، ترگ بشکست خرد (فردوسی، شاهنامه، ج۱ ، ص ۸۲).
نبرد فریدون و ضحاک از زوایای چندی متفاوت از دیگر نبردهای تن به تن پادشاهان در شاهنامه است. نخست اینکه نبرد به صورت پیاده در کاخ ضحاک در بیت المقدس (بنا بر شاهنامه به پهلوی گنگ دز هوخت) رخ میدهد، پیاده جنگیدن شیوهی پادشاهان ایران در جنگ نیست، فردوسی خود در داستان کیخسرو و شیده از زبان کیخسرو به این نکته اشاره میکند:
ز تخم کیان بی گمان کس نبود / که هرگز پیاده نبرد آزمود (فردوسی، شاهنامه، ج۴ ، ص ۲۱۳).
البته نبرد تاریخی بین داریوش بزرگ و گئومات مغ نیز به صورت پیاده و در کاخ مغ ( بنا به کتیبه بیستون در دژ سیکیئووتیش) رخ میدهد (هردوت، ج۱ ، ص ۳۹۲). مهرهایی از روزگار هخامنشی به دست آمده است که شاه بزرگ را پیاده در حال شکست دشمنانش به تصویر کشیده، همانند مهر اردشیر یکم هخامنشی که پیروزیش را بر مصریان نشان میدهد (بریان، امپراطوری هخامنشی، ج۱ ، ص ۳۳۰). نبرد فریدون و ضحاک تنها نبرد تن به تن در شاهنامه است که پادشاه ایران در جای بسته و نه مانند دیگر نبردها در میدانی باز، با هماورد خود میجنگد، دیگر اینکه فردوسی هیچگونه تن پوش جنگی را چون زره، جوشن و یا کلاه خود برای فریدون برنمیشمارد، این در حالی است که بنا به سخن فردوسی در این نبرد ضحاک چنان تن خویش را با آهن پوشانده است که کسی نمیتواند او را بشناسد و همچنین کلاه خودی بر سر و دشنهای در دست دارد (فردوسی، شاهنامه، ج۱ ، ص ۷۹). فردوسی و دیگر مورخان پس از اسلام برای فریدون تنها از یک رزم افزار نام میبرند و آن هم گرز گاو سر اوست، مثلاً ابن بلخی مینویسد: سلاح فریدون گرزی بود سیاه رنگ گاوسر (ابن بلخی، فارسنامه، ص ۳۶). تنها متنی که سخن از کاربرد شمشیر در نبرد فریدون و ضحاک میدهد دینکرد است، در دینکرد نهم چنین آمده: «دربارهی غلبه فریدون (بر) ضحاک. برای میراندن (ضحاک)، گرز بر شانه و دل و سر کوبیدن و نمردن ضحاک از آن ضربه و سپس به شمشیر زدن و به نخستین، دومین و سومین ضربه از تن ضحاک بس گونه خرفسر پدید آمدن گفتن دادار هرمزد به فریدون که او را مشکاف که ضحاک است، زیرا اگر بشکافی، ضحاک این زمین را پر کند از مور گزنده و کژدم و چلپاسه و کشف و وزغ» ( بهار، پژوهشی در اساتیر ایران، ص۱۵۴).
بنابراین کهنترین متنی است که به نبرد تن به تن بین این دو شاه اشاره میکند، از آنجا که داستان در دینکرد حال و هوای زرتشتی دارد، و به گفته اوستا آژیدهاک زورمند ترین دروجی است که اهریمن آفریده، پس در اثر ضربات شمشیر فریدون از تن وی خرفستران (خزندگان، حشرات) که آفریده اهریمناند پدید میآیند، اما در قرن چهارم هجری که فردوسی شاهنامه را میسرود به خاطر گسترش باورهای اسلامی دیگر خرفستران را اهریمنی نمیدانستند، پس فردوسی نمیتوانست به این بخش از داستان بپردازد، اما فردوسی با زیرکی ضحاک را ماردوش توصیف میکند، شاید خواسته تن پر از خرفستر او را اینگونه نشان دهد. در شاهنامه آمده که فریدون پیش از نبرد دستور میدهد تا آهنگران گرزی به شکل سر گاومیش برای او بسازند، آنها به فرمان او گرز را میسازند، روزی که به گفته فردوسی به کردار خورشید بود (فردوسی، شاهنامه، ج۱ ، ص۷۱). فریدون به وسیله گرز گاوسر، که جنگ ابزار ویژه ایزد مهر است (یارشاطر، تاریخ ملی ایران، ص۲۱۷) ضحاک ماردوش را فرو مالید. گرز مهر در مهریشت، کرده بیست و چهارم، بند ۹۶ چنین توصیف شده است: «گرزی از فلز زرد ریخته و از زر سخت ساخته، که استوارترین و پیروزی بخشترین رزم افزار است (دوستخواه، اوستا، ج۱ ، ص۳۷۶).
همانگونه که پیشتر اشاره کردیم این نبرد استورهای متفاوت از دیگر نبردهای تن به تن شاهنامه است، اما شباهت بین این نبرد و نبرد تن به تنی که هرودوت از داریوش بزرگ و گئومات مغ گزارش میکند تأمل برانگیز است.
نبرد خسرو و پشنگ (شیده)
از کیخسرو در یشت پنجم، نهم، سیزدهم، پانزدهم و نوزدهم یاد شده است و بنابر آنها او دلاوری است که سرزمینهای ایرانی را متحد میسازد و به همه کشورها فرمان میراند و جادوان و فرمانروایان ستمکار را بر میاندازد. در یشت سیزدهم اوستا فروهر کیخسرو به عنوان درخشانترین شاه، دلاورترین و شریفترین کس ستوده میشود. در واقع کیخسرو نمونه مطلق رهبری کامل و بیعیب است (بهار، پژوهشی در اساتیر ایران، ص۱۵۷). وی پسر «سیاوش» و «ویسپان فری» دختر افراسیاب، و هشتمین تن از خاندان کیانی است (کریستین سن، کیانیان، ص۱۳۳). برپایه شاهنامه در جریان نبردهایی که بین ایران و توران بر سر کینهی خون سیاوش میدهد، در نبردی شیده پسر افراسیاب، پادشاه ایران کیخسرو را به نبرد تن به تن فرا میخواند و شاهنشاه میپذیرد. اما بزرگان سپاه از شاه درخواست میکنند که کس دیگری به نبرد شیده رود، تا بر ایرانیان ننگی نباشد و ایشان را سرزنش نکنند که از ایران هیچ سواری نبود که توانایی نبرد با شیده را داشته باشد، اما شاهنشاه نمیپذیرد و پاسخی به سپاهیان میدهد که میتوان از آن به رگههایی از باور ایرانیان در این باره پی برد که، هماورد شاهنشاه چنان کسی است که غیر از پادشاه ایران، هیچ کس را توان رزم و شکست او نیست. وی میگوید:
بدانید کین شیده روز نبرد / پدر را ندارد به هامون به مرد
سلیحش پدر کرده از جادویی / زکژی و تاری و از بد خویی
بر آن جوشن و خود پولاد سر/ نباشد سلیح شما کارگر
همان اسپش از باد دارد نژاد / گرازیدن شیر و تندی باد
کسی را که یزدان نداده ست فر / نباشدش با جنگ اوپای و پر
همان با شما او نیاید به جنگ / ز فرو نژاد خود آیدش ننگ
نبیره فریدون و پورقباد / دو جنگی بود یک دل و یک نهاد
بسوزم براو تیره جان پدرش / چون کاوس را سوخت او بر پسرش (فردوسی، شاهنامه، ج۴ ، ص۲۰۶)
در این سخنان شاه، نکات تأمل برانگیزی وجود دارد: نخست اینکه شاه میگوید شیده چنان رزمندهای است که در میدان نبرد خود را جنگجو حساب نمیکند، این در حالی است که در همین جنگ، افراسیاب از زبان شیده چنین توصیف شده:
شود کوه آهن چو دریای آب / اگر بشنود نام افراسیاب (همان، ص ۱۹۴)
سپس میگویند سلاح شیده به دست افراسیاب و با استفاده از جادو ساخته شده و اسلحه شما بر جادو کارگر نیست. جادو در اوستا یاتو خوانده شده و همان معنی را میدهد که امروز در زبان فارسی کاربرد دارد، در اوستا به شدت تمام بر ضد جادو سخن رفته و از گناهان بزرگ شمرده شده (پورداوود، ادبیات مزدیسنا یشتها، ج۱ ، ص ۲۹). سپس شاه از اسب شیده سخن میگویند کیخسرو میگویند، اسب شیده نژادش از باز است، میتوان اینگونه برداشت کرد که همانند باد تیزرو است، اما با توجه به ادبیات پیشین و پسین به نظر میآید منظور ایزد باد است. باد یکی از ایزدان دین زرتشتی است که گاهی با وای یکی میشود (آموزگار، تاریخ اساتیری ایران، ص۴۰). وای خدایی است نیرومند و تیزرو و صفت پیروز شونده دارد. وای، هم میتواند خوب باشد و هم میتواند بد باشد و جزء موجودات اهریمنی به شمار آید (آموزگار، تاریخ اساتیری ایران، ص۳۱ ، و هینلز، شناخت اساتیر ایران، ص ۳۶).
به هر حال نیروهایی که شیده در اختیار دارد بیشتر جنبه اهریمنی دارند و اما کیخسرو به عنوان شاه نجاتبخش مظهر نیروهای اهورایی در زمین است، نماینده قوای دوزخی نیز افراسیاب تورانی است) سرکاراتی، «سایههای شکار شده»، ص۱۱۲). شیده فرزند افراسیاب است. کیخسرو باید توانایی شکستن جادوی افراسیاب را داشته باشد تا بتواند بر شیده پیروز شود. از آنجا که ماهیت حقیقی پادشاه آتش است (ویدن گرن، دینهای ایران باستان، ص۹۰) و این آتش بلند سود است که جادو را تباه و نابود میکند و آتش همان است که به فر شاهنشاه تجسّم میبخشد (ویدن گرن، همانجا) . فر همچون هالهای سر شاهنشاه را احاطه میکند به بختش را تجسم میبخشد. پس جادویی افراسیاب در برابر پادشاه فرهمندی چون کیخسرو بیاثرخواهد بود. از پرتو فره بود که کیخسرو توانست به افراسیاب مجرم تورانی پیروز شود (دوستخواه، اوستا، ج۱ ، ص۴۹۹). پس از این نشانه که کیخسرو از شیده و اسبش میدهد، آنگاه دلیل برتری خود و اینکه چرا میتواند این هماورد نیرومند و اهریمنی را شکست دهد و دیگران نمیتوانند را این چنین میگوید:
کسی را که یزدان ندادست فر / نباشدش با جنگ او پای و پر (فردوسی، شاهنامه، ج۴ ، ص۲۰۶)
نه اینکه ایرانیان دارای فره نباشند، زیرا در واقع همه ایرانیان صاحب فرهایی بودند که در اوستایی، انیریانم خورنه و در پهلوی، خوره ایرانشهر و در فارسی امروزی، فر ایرانی نامیده میشد (شهبازی، جستاری دربارهی یک نماد هخامنشی فروهر، اهوره مزدا یا خورنه؟ ، ص۶۰). این فره متعلق به ایرانیان بود، به آنهایی که زاده شدهاند و یا زاده خواهند شد (دوستخواه، اوستا، ج۱ ، اشتاد یشت، ص ۲۸۲-۴۸۱؛ زامیاد یشت، ص ۴۹۶-۴۹۵). این فره، اهریمن و فرستادگان او را نابود گردانیده، دشمنان ایران را فرو میگیرد و به ایرانیانی که شایسته آن باشند، خردمندی، ثروت فراوان و خوشبختی میبخشید (همان، ص۴۸۱). اما منظور کیخسرو این فره نیست، منظور همان فره پادشاهی است.
فرهی کیخسرو در بند ۷۴ زامیاد یشت اینگونه ستایش شده: «فری که از آن کیخسرو بود، برای نیروی به هم پیوستهاش، برای پیروزی اهورا آفریدهاش، برای برتری چیره شوندهاش، برای فرمان خوب روا شدهاش، برای فرمان دگرگون نشوندهاش، برای فرمان شکست ناپذیرش و برای شکست زودهنگام دشمنان او» ( همان، ص ۴۹۹). کیخسرو به پشتیبانی این فره است که در خود توانایی شکست جنگجویی چون شیده را میبیند. کیخسرو پس از برشمردن این دلایل، به ایرانیان میگوید:
همان با شما اونیاید به جنگ / ز فر و نژاد خود آیدش ننگ ( فردوسی، شاهنامه، ج۴ ، ص ۲۰۶)
عقیده به وجود فره چنان در بین ایرانیان گسترش یافت که گفته میشد هر آفریدهای فره ویژه خودش را دارد ( شهبازی، جستاری دربارهی یک نماد هخامنشی فروهر، اهوره مزدا یا خورنه؟ ، ص۶۰). در اینجا هم منظور کیخسرو از فره شیده همین فره است، سپس میگوید:
نبیره فریدون و پور قباد / دو جنگی بود یک دل و یک نهاد (فردوسی،شاهنامه، ج۴ ، ص ۲۰۶)
از این ابیات پیداست، شاهنشاه ،تنها با کسی از تخمه و نژاد شاهانه به نبرد تن به تن میپردازد. در اینجا نیز هر دو هماورد نژادشان به فریدون میرسد، این در حالی است که کیخسرو از سوی مادری پیوند نزدیکی با شیده دارد. از افراسیاب فِرَسپِ چول و شان و شیده و دیگر فرزندان زادند. وِسپان فریا که کیخسرو ازاو زاده شد، دختر افراسیاب بود (فرنبغ دادگی، بندهش، ص ۱۵۰).
بنابراین، بندهش نیز همچون شاهنامه، شیده را دایی کیخسرو میداند. شاهنشاه نبرد تن به تن با شیده را میپذیرد. فردوسی روز نبرد شیده را جوشن پوش با کلاهخودی شاهانه از آهن و سوار بر اسبی که برگستوان بسته در حالی که درفشش را یکی از جنگجویان لشکرش در دست دارد به تصویر میکشد. در آن سوی میدان، شاهنشاه شاد از اینکه به نبرد خواهد رفت جوشن نبردش را میبندد، سپس فرمان میدهد درفشش را بیاورند، آن گاه ترگی زرین بر سر مینهد و درفشش را به رهام گودرز میسپارد. شاه گرزی در دست و سراپا زره پوش به لشکریانش درود میفرستد، کیخسرو سوار بر اسب معروفش، شبرنگ بهزاد که روزی اسب پدرش سیاوش بود، در حالی که کمر را تنگ بسته و جوشن پوش با نیزهای در دست، به تاخت، به میدان رزم میرود (فردوسی، شاهنامه، ج۴ ، ص ۲۱۰-۲۰۹).
حالاتی که فردوسی برای این دو هماورد به تصویر کشیده است در هیچ کجای شاهنامه و نه در هیچ کتاب دیگری نمونهای ندارد. از آنجا که خوشبختانه از روزگار اشکانی و ساسانی شماری نقشبرجسته از نبردهای تن به تن پادشاهان باستانی ایران به یادگار مانده، ما میتوانیم سخنان فردوسی را با آنها بسنجیم. درست در زیر آرامگاه داریوش، دو نقش برجسته بزرگ از دوره ساسانی داریم که هر دو نبرد شهریاران اسب سوار را نشان میدهند که دشمنان خود را نگونسار کردهاند (شهبازی، شرح مصور نقش رستم فارس، ص۱۱۶). در چهار نقشی که در نقش رستم پادشاهان ساسانی را سواره و نیزه به دست در حال شکست دشمنانشان نشان میدهد، تنها در نقشی که منتسب به بهرام سوم است درفش دار پشت سر شاهنشاه دیده نمیشود، تاریخ تراشیدن این نقش به درستی معلوم نیست. شاید که با جنگهای جبههای بهرام دوم مناسبت داشته باشد، وآن را به حدود ۲۸۵ میلادی تخمین بتوان زد (همان، ص۱۱۷). در شاهنامه، درفش دار تنها برای نبرد تن به تن پادشاه است که او را همراهی میکند و دیگر در هیچ گونه نبردی حتی برای شاهزادگان، چنین چیزی نیامده است و این با نقش برجسته بهرام سوم کاملاً همخوانی دارد. زیرا بنا به تاریخی که شاپور شهبازی برای نقش برجسته تعیین کردهاند، بهرام سوم در آن زمان شاهزادهای بیش نبوده است (همانجا).
اما در دیگر سنگ نگارههای ساسانی که شاهنشاه در حال مبارزه است، درفشدار او نیز در پشت سرش دیده میشود. فردوسی از ترگ زرّینی سخن میگوید که کیخسرو برای رفتن به میدان نبرد و به جای کلاه خود آهنی از آن استفاده میکند (فردوسی، شاهنامه، ج۴ ، ص ۲۰۹). استفاده از کلاه زرین برای پادشاهان ایرانی در میدان نبرد را مارسلن آمیانوس در نبرد آمِدا برای شاپور دوم ساسانی نیز گزارش میکند (کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ص ۳۳۸). کیخسرو و شیده همپیمان میشوند که نبرد در میدانی دور از سپاهیان و بدون دخالت کسی، حتی درفشش داران همراهشان انجام شود. در ابتدا نبرد با نیزه آغاز میشود و چون سنان نیزهها میشکند، سپس با عمود رومی که نوعی گرز است و پس از آن با شمشیر و در آخر با تیروکمان به کارزار میپردازند. چون شیده توانایی کیخسرو را در نبرد میبیند و نیروی خودش را که سستی گرفته، پی میبرد که نیروی کیخسرو از فره ایزدی اوست و میداند کسی که فره ایزدی با اوست بیشک پیروز خواهد شد. پس چارهای میاندیشد تا بتواند خود را از دست پادشاه نجات دهد. او کیخسرو را به کشتی گرفتن بر زمین فرا میخواند و چنین میاندیشد که شاهنشاه از نبرد پیاده ننگ دارد، (فردوسی، شاهنامه، ج۴ ، ص ۲۱۲)، چون شاه مقدس است، زیرا از سوی خدایان فرستاده شده. در دوره ساسانی شاه برادر خورشید و ماه نامیده میشود و وطن حقیقی او در میان ستارگان است (ویدن گرن، دینهای ایران باستان، ص۹۰). کیخسرو که از هدف او آگاه است بنا دارد پیشنهاد او را بپذیرد اما رهام میگوید این کار برای پادشاه ننگ است و شاه میخواهد تا اجازه دهد او با شیده پیاده بجنگد، اما کیخسرو در پاسخ به رهام چنین میگوید:
به رهام گفت آن زمان شهریار / که ای مهربان پهلوان سوار
چو شیده دلاور ز تخم پشنگ / چنان دان که با تو نیاید به جنگ
تو را نیز با رزم او پای نیست / به ترکان چنو لشکر آرای نیست
یکی مرد جنگی فریدون نژاد / که چون او دلاور ز مادر نزاد
نباشد مرا ننگ رفتن به جنگ / پیاده بسازیم جنگ پلنگ (فردوسی، شاهنامه، ج۴ ، ص ۲۱۳-۲۱۲)
از این ابیات به خوبی پیداست که شاهنشاه پیاده کشتی گرفتن با هماوردی هم خون و شایسته را ننگ نمیدانسته و از آن رو پیداست که شاهنشاه با هر کسی به نبرد تن به تن نمیپرداخته است. باور بر این است که پادشاه اصولاَ نباید زندگی خود را در صحنه نبرد به خطر اندازند (ویدن گرن، دینهای ایران باستان، ص۴۳۲). در صورتی که مبارزه آزاد در میدان جنگ بدون برنده مانده بود، در این صورت مبارزه کشتی میان دو قهرمان به عنوان آزمایشی شاخص و نهایی ضروری به نظر میآمد (فون گال، جنگ سواران، ص ۱۵۵). انجام کشتی نیز با پیروزی کیخسرو پادشاه فرهمند به پایان میرسد. گرچه این نبرد تن به تن در دوران اساتیری و پهلوانی شاهنامه جای دارد، اما بیشترین همانندی را با سنگ نگارههای نبرد تن به تن در دوره ساسانیان نشان میدهد. کیخسرو پادشاه آرمانی سلسله کیانیان پیش از دوران کی گشتاسب است. به نظر میآید ساسانیان که از القاب کیانی چون کی و فرّه استفاده میکردند خود را در پیوند و از تخمه کیانیان میدانند (دریایی، ناگفتههای امپراتوری ساسانی، ص۱۳۲-۱۳۱) و حتی خود را وارث آن سرزمین تحت فرمان کیانیان، یعنی ایران قرار میدهند (دریایی، ساسانیان، ص۸۵) و در سنگ نگارههای پیروزی خود نیز متأثر از الگوی کیانی نبرد تن به تن کیخسرواند.
نبرد خسرو پرویز و بهرام چوبین
تفاوت این نبرد با نبردهای که پیشتر بررسی کردیم در این است که نبرد در دوران ساسانیان و بخش تاریخی شاهنامه آمده است، و از آنجا که شاهنامه از وقایع مربوط به اواخر دورهی ساسانی آگاهیهای بسیار دقیقی به دست میدهد که حتی از آثار طبری و دیگر مورخان مسلمان کاملتر است (دریایی، ناگفتههای امپراتوری ساسانیان، ص۱۰۰). پس، بررسی این نبرد تاریخی میتواند نشاندهندهی این نکته باشد که دودمان ساسانیان در اواخر پادشاهی خود (در روزگار خسروپرویز) کماکان به همان روشی تبلیغات پادشاهی را انجام میدادند، که در روزگار آغازین این دودمان، اردشیر بابکان از آن استفاده کرد و آن روش این بود که، ساسانیان نوع جنگ دو سوار (جنگ تن به تن) را به عنوان وسیله برای پیروزی نظامی مهم برگزیدهاند (فون گال، جنگ سواران، ص۱۵۴).
جالب اینجاست که، یکی از اولین سنگ نگارههایی که از روزگار ساسانیان به جا مانده (در شهرستان فیروزآباد فارس) سنگ تراشی است که نبرد تن به تن بین اردشیر بابکان و اردوان چهارم آخرین شاهنشاه اشکانی را نشان میدهد (شیپمان، مبانی تاریخ ساسانیان، ص۱۷). این نقش برجسته بزرگترین و از نظر تاریخی مهم ترین نقشبرجستهی دوره ساسانی است (فون گال، جنگ سواران، ص ۲۷). در این نقش سه صحنه نبرد تن به تن به تصویر کشیده شده است، در سوی چپ نقش، اشرافزادهای پارسی یک جنگجوی پارتی را گرفته است و در میان نقش، جانشین اردشیر، شاهزاده شاپور با نیزه به دادبنداد وزیر اردوان یورش آورده او را زخم زده در آخرین صحنه در سوی راست، اردشیر شاه به تن خویش شاه اردوان چهارم اشکانی را با نیزه از اسب فروافکنده. موضوع این نبرد مربوط به جنگ «هرمزدگان» است، که در سال ۲۲۴ میلادی رخ داده است (کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ص۱۳۷؛ فون گال، جنگ سواران، ص۲۸؛ دریایی، ساسانیان، ص۳۱). طبری دربارهی این نبرد میگوید: شاپور پسر اردشیر به مقابله اردوان رفت و در میانه پیکار شد و در بنداز دبیر اردوان به دست شاپور کشته شد و اردشیر سوی اردوان شد و او را بکشت و بسیار کس از کسان وی کشته شد و باقی مانده گریزان شدند. گویند اردشیر پیاده شد و سر اردوان را لگدمال کرد وآن روز اردشیر را شاهنشاه نام دادند (طبری، تاری الرسل و الملوک، ج۲ ، ۵۸۷). نشان دادن پیروزی اردشیر بابکان در نبرد تن به تن در نقش برجسته تنگ آب فیروزآباد به معنی صعود ساسانیان است (فون گال، جنگ سواران، ص۲۸). نگارهی نبرد تنبهتن شاپور ساسانی و والرین رومی منقوش بر یک گل گوهرنگار سینه، که اینک در کتابخانه ملی پاریس است (شهبازی، شرح مصور نقش رستم فارس، ص۱۰۳) در راستای همان نقش برجسته پیروزی اردشیر در تنگ آب قرار دارد. در کتیبه کعبه زرتشت شاپور میگوید «به دست خود امپراطور را گرفتیم» و این جمله بیگمان میرساند که شاپور خودش در نبرد شرکت داشته و امپراطور را گرفتار کرده است (همانجا). میتوانیم تداوم این گونه سنگنگارههای نبرد تن به تن را در نقش رستم، که شاه ساسانی را سوار و زرهپوش به همراه درفش دارش در حال نبرد با دشمنی زره پوش و سواره نشان داده است ببینیم. بازتاب نبرد تن به تن بین خسرو پرویز و بهرام چوبین در شاهنامه فردوسی و آثار مورخان اسلامی که طبری، دینوری، ثعالبی و… میتواند نشان دهنده ادامهی این شیوه از تبلیغات شاهنشاهی ساسانی باشد، که کمابیش تا پایان دوران این دودمان ادامه مییابد. اینکه بررسی نبرد تنبه تن بین خسرو پرویز و بهرام چوبین میپردازیم:
در زمان هرمز چهارم، اوضاع مرزهای ایران به خاطر دست اندازهای دشمنان چندان خوب نبود. در ۵۸۹ میلادی هیاطله به شرق ایران تاختند و اوضاع را بدتر کردند (دریایی، ساسانیان، ص۹۶). خوشبختانه ایران سرداری شایسته داشت، ورهرام (بهرام) ملقب به چوبین، از مردم ری، پسر ورهرام گشسب، از دودمان بزرگ مهران، فرماندهی توانا و محبوب سربازان خویش (کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ص۵۸۷). او به مقابله با دشمن رفت و پیروزی او سبب شهرتش در شاهنشاهی شد. اما در جبهه غرب، پس از شکستی جزیی از رومیها در ارمنستان، هرمز چهارم اتهاماتی کذبی به بهرام چوبین نتیجه داد؛ در نتیجه فرمانده شوریده و به سوی تیسفون رفت. در همین زمان با کمک اشراف و به رهبری گستهم و بندوی، برادران همسر هرمز، شاه عزل شد و پسرش، خسرو پرویز به قدرت رسید (دریایی، ساسانیان، ص۹۷). اما بهرام چوبین حاضر نبود که به فرمان پادشاه جدید در آید، زیرا که خود سودای پادشاهی داشت. دودمان مهران مدعی بودند که از نسل شاهان اشکانیاند، فردوسی در این باره از زبان بهرام چوبین چنین میگوید:
بتازم بدین کار ساسانیان / چو آمخته شیری که گردد ژیان
ز دفترهمه نامشان بسترم / سرتاج ساسانیان بسپرم
بزرگی مراشکانیان را سزاست / اگر بشنوند مرد داننده راست (فردوسی، شاهنامه، ج۶ ، ص ۲۶)
و بهرام تکیه به این ادعا کرده، در دعوای خود ابرام نمود. در تاریخ ساسانیان چنین ادعایی تازگی داشت (کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ص۵۷۹). پس از مذاکرهای بیفایده میان خسرو و بهرام در نهروان، نبرد بین دو سپاه گریز ناپذیر شد. سپاه بهرام بامداد روز بعد به لشکر خسرو حمله برد (طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۲ ، ص۷۳۱؛ فردوسی، شاهنامه، ج۶ ، ص ۴۳؛ غرر السیر، ص ۴۲۵). در سپاه بهرام سه ترک سترگ و جنگجو از خاقانیان بودند، اینان پیشروی سپاه بهرام به لشگر خسروتاختند، سپیده دمان خسرو یارانش را به پایداری در برابر سپاه بهرام فرا میخواند آنگاه خود شاهنشاه،
بیامد دمان تا برآن سه ترک / نه ترک، آن دلاورسه گرگ سترگ
یکی تاخت تا نزد خسرو رسید / پرنداوری از میان برکشید
همی خواست زد بر سر شهریار / سپر بر سر آورد شاه سوار
بزیرسپر تیر زهرآبگون / بزد تیغ و انداختش سرنگون (فردوسی، شاهنامه، ج۶ ، ص ۴۴)
شاه در نبرد تن به تن هماورده خود را به میشکند. طبری نیز بدین نبرد اشاره کرده اما آنگونه که میگوید خسرو هر سه جنگجوی ترک را در نبرد تنبهتن شکست میدهد (طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۲ ، ص۷۳۱). آنگونه که فردوسی جزییات نبرد را برای ما بازگو میکند دشمن شاهنشاه که در اینجا ترک نامیده میشود با شمشیری آخته به پادشاه حمله میکند. ما میدانیم که جنگجویان ترک هفتال فنون نظامی جدیدی را معرفی کردند و در استفاده از شمشیرهای دوسر پیشرو ایرانیان بودند (فرخ، سواره نظام زبدهی ارتش ساسانی، ص۲۱). اما پادشاه که سوار است با استفاده از سپر ضربه دشمن را دفع میکند. استفاده از سپر برای سواره نظام در اواخر دوره ساسانی رواج یافت، هم منابع اسلامی و نقش برجسته سوار طاق بستان نشان میدهد آنها (سواران ساسانی) از سپرهای گرد و کوچک استفاده میکردند که به ساعد دست چپشان بسته شده بود (فرخ، سواره نظام زبدهی ارتش ساسانی، ص۲۷).
از خسرو پرویز تندیس سنگی زیبای در طاق بستان کرمانشاه به یادگار مانده است. این تندیس خسروپرویز را مسلح و سوار بر اسب نشان میدهد. این مجسمه، که از سنگ بیرون آوردهاند، متاسفانه در اثر تعصب مهاجمین عرب شکسته است. پادشاه کلاهخودی بر سر نهاد، که تاج بالدار با هلال و قرص خورشید بر آن قرار دارد (بالهای تاج را شکستهاند و فعلاً پیدا نیست). جوشنی با حلقههای آهنین پوشیده، که تا کلاه خود میرسد و چهره پادشاه را میپوشاند و تن را تا ران فرومیگیرد. شاه نیز در دست راست گرفته و آن را بر دوش تکیه داده است، ولی مسلمانان بت شکن آن دست را چنان قلم کردهاند، که اثری از آن پدیدار نیست. در دست چپ آن سوار سپری مدور دیده میشود. کمربندی مزین، ترکشی پر تیر، سلاح این سوار را کامل کرده است. او سوار بر اسب درشت اندامی است، که سر و سینهاش را بر گستوانی منگولهدار پوشیده است (کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ص۶۰۰).
پس از این نبرد، خسرو از سپاهیانش میخواهد که پایداری کنند اما آنها از میدان کارزار میگریزند. تنها خسرو و شمار کمی از نزدیکانش میمانند، شاه فرمان میدهد که بنه سپاه را گرد آورند، در همین هنگام درفش بهرام پدیدار میشود و نبردی بین بهرام چوبین و خسرو پرویز در میگیرد.
رسیدند