به تاریخ سینمای ایران که بنگریم، دشوار بتوان فیلم سینماییای نام بُرد که به اندازهی «دختر لُر» تهرانیها را ذوقزده کرده باشد. اکران این فیلم بر پردهی سینما چنان شور و هیجانی برانگیخت که هنوز که هنوز است آن را رویدادی شگفتآور و یادکردنی در سینمای ایران میدانند.
در سالهای آغازین شکلگیری صنعت سینمای ایران، آرزوی تماشاگران ایرانی آن بود که صدای هنرپیشهها را بشنوند. آنها از دیدن فیلمهای بیصدا (صامت) خسته شده بودند و از اینکه کسی کنار پردهی سینما بایستد و حرف و رفتار هنرپیشهها را بلندبلند بازگو کند، حس ناخوشایندی داشتند. بهویژه آن که سینمای جهان به تولید فیلمهای گویا (ناطق) دست زده بود و ایرانیها هنوز در حسرت ساختن فیلمی بودند که هنرپیشههایش به فارسی سخن بگویند و آنها حرفشان را بر پردهی سینما بشنوند.
در آن زمان تنها سینمایی که فیلم گویای خارجی نشان میداد، سینما پالاس بود. پالاس سرگذشتی خواندنی دارد که باید در جایی دیگر به آن پرداخت. همین اندازه بگوییم که آن سینما در سال 1309 خورشیدی در چهارراه استانبول آغاز بهکار کرد. آنچه اکنون از سینما پالاس مانده است چند ردیف صندلی چوبی است که به موزهی سینما سپردهاند! به هر روی، انتظار سینماروها چندان طول نکشید و سرانجام در سال 1312 خورشیدی نخستین فیلم گویای ایرانی به نام «دختر لر» ساخته شد؛ هر چند نه در ایران، بلکه در بمبئی هندوستان!
هیجان بسیار برای دیدن فیلم دختر لر
کارگردان فیلم سینمایی دختر لر، عبدالحسین سپنتا بود. او که در سال 1306 خورشیدی، راهی هندوستان شده بود تا دانش سینما را ریزبینانهتر بیاموزد، سرانجام پس از این دَر و آن دَر زدنهای بسیار، خان بهادر اردشیر ایرانی، کارگردان و هنرپیشهی سینمای هند را یافت و برانگیخت که برای ساخت نخستین فیلم سینمایی گویای (:ناطق) ایرانی، سرمایهگذاری کند. اردشیر ایرانی به سنجیدن سینمای ایران و دلبستگی تماشاگرانی ایرانی به دیدن فیلمی گویای فارسی زبان، پرداخت و ساخت فیلمی را آغاز کرد که کار اصلی کارگردانی آن بر دوش سپنتا بود. این فیلم در بمبئی هندوستان فیلمبرداری شد و داستانی گیرا داشت.
فیلم دختر لر در موسسهی امپریال فیلم ساخته شد (1312) و سپنتا حلقههای آن را از راه بندر بوشهر به تهران رساند. پنج ماه پیش از اکران فیلم، آگهیای در روزنامهی اطلاعات آن زمان انتشار یافت که خبر از ساخت فیلمی گویا به زبان فارسی و نمایش آن در یکی از سینماهای تهران میداد: «اولین فیلم ناطق و موزیکال فارسی که به توسط کمپانی فیلم برداری فارسی در هندوستان و در تحت توجه خان بهادر اردشیر ایرانی به اشتراک آرتیستهای ایرانی برای ایرانیان تهیه شده، بهزودی در تهران به نمایش گذاشته خواهد شد». همین آگهی، شور و هیجان سینماروهای پایتخت را که خبر ساخت نخستین فیلم گویای فارسی را شنیده بودند، صد چندان کرد.
سرانجام در آبانماه همان سال بود که فیلم دختر لر بر پردهی سینما مایاک، در خیابان لالهزار و کوچهی اتحادیه، نشان داده شد و غوغایی از شور و هیجان بهپا کرد. هر روز جلوی سینما مایاک صدها تماشاچی جمع میشدند و برای گرفتن بلیت فیلم از سر و شانهی هم بالا میرفتند. صفی در کار نبود و هر کس که زور بیشتری داشت، میتوانست خودش را به گیشه برساند و بلیت بگیرد. این که در آن میان چند تَن زیر دست و پا له میشدند، در برابر شور دیدن فیلم گویای ایرانی، چندان مهم نبود! زنان و مردانی هم که نمیتوانستند از پس ِ پُرزورها برآیند و دستشان از گرفتن بلیت فیلم کوتاه میماند، به مدیر سینما مایاک التماس میکردند و با هزار خواهش و تمنا همان حرف همیشگیِ این جور موقعیتها را میزدند که: از راهِ دور آمدهایم، محض رضای خدا بگذارید فیلم را ببینیم! مدیر سینما هم سوگند میخورد که جای خالیای نمانده است و حتا روی بالکن هم غلغلهی تماشاچی است و میترسد سقف بالکن را روی سر پایینیها آوار کنند. اما این حرفها به گوش دلبستگان دیدن فیلم نمیرفت و آنها همچنان پافشاری میکردند.
یکی از آن دوستداران سر از پا نشناختهی دیدن فیلم دختر لر، پرویز خطیبی، ترانهسرا و روزنامهنگاری بود که در زمان اکران فیلم دختر لر تنها 10 سال داشت. او سالها پیش گفته بود: «شاید باور کردنی نباشد، اما من فیلم دختر لر را بیش از هفتاد بار دیدم»! از آرزوهای بچهها هم دیدن فیلم دختر لر شده بود؛ بدان اندازه که پدر و مادرها برای ساکت کردن آن ها قول می دادند که اگر بچههای حرفشِنویی باشند، آنها را به دیدن فیلم دختر لر میبرند! در دیماه سال 1312، دو ماه پس از اکران فیلم دختر لر، روزنامهی اطلاعات از «ازدحام عجیبی برای دیدن فیلم در جلوی سینما مایاک» خبر داده است.
سینما مایاک نزدیک به 40 روز و شب فیلم دختر لر را نشان داد اما چون تعهد پخش فیلمهای دیگر را داشت، نمایش آن را به سینما سپه سپرد. این سینما در جایی میان خیابان قوامالسلطنه (سی تیر) و حافظ بود. سینما سپه نیز 3 ماه پیوسته فیلم دختر لر را نشان داد. تا سال 1314 خورشیدی، نمایش این فیلم ادامه پیدا کرد و سرانجام ِ آن، برچیده شدن بساط فیلم صامت در ایران بود. از آن پس همهی سینماهای تهران سیستم پخش صدا را در سالنهای نمایش نصب کردند.
عشق شورانگیز گلنار و جعفر
فیلم داستانی و سینمایی دختر لر آمیختهای از صدا و موسیقی و ترانه بود. مردم ترانه و دیالوگهای فیلم را از بَر شده بودند و همهجا بلندبلند آنها را تکرار میکردند.
فضای فیلم در خوزستان میگذشت و سرگذشت گلنار و جعفر را بازگو میکرد. جعفر که برای سرکوب یاغیها راهی کمین گاه آنان شده بود، دختری به نام گلنار را میبیند که اسیر راهزنان است و در قهوهخانهای کار میکند. میان آن دو دلدادگیای روی میدهد و جعفر داستان زندگی رنجبار گلنار را از زبان او میشنود. سرانجام آن دو تصمیم میگیرند از آنجا بگریزند. پس از کشوقوسهای فراوان و دردسرهای بسیار، جعفر و گلنار از غفلت راهزنان سود میجویند و خود را از چنگ آنان رها میکنند. سپس خود را به بمبئی میرسانند و زندگی تازهای را آغاز میکنند.
چیزی که اندکی غافلگیر کننده بود، لهجهی کرمانی گلنار و لهجهی هندی دیگر بازیگران فیلم بود. با آنکه رویدادها در لرستان و خوزستان میگذشت، لهجهی آنها ناباور به گمان میرسید. تصور کنید که راهزنی در دل کوهها و گردنههای خوزستان فارسی را با لهجهی هندی ادا کند! با این همه تماشاچی ها این را عیبی برای فیلم نمیدانستند.
فیلم دختر لر عنوان دیگری نیز داشت و به آن «ایران دیروز و ایران امروز» میگفتند. این عنوان به دستور کمیسیون نمایش وزارت داخله (کشور) به فیلم افزوده شده بود تا راهزنی کاری مربوط به گذشتهها دانسته شود و چنین وانمود شود که اکنون خبری از دزدان و راهزنان نیست! برای این کار بخشی نیز به پایان فیلم افزوده بودند. در آن پاره، جعفر و گلنار پس از سالها به ایران بازمیگردند و از امنیت کشور شگفتزده میشوند! این بخش، مانند وصلهی ناجوری بود که دستگاه سانسور به بدنهی فیلم افزوده بود. از سوی دیگر، مردم فیلم را «جعفر و گلنار» مینامیدند و به این نام از آن یاد میکردند.
روحانگیز سامینژاد، بازیگر نقش گلنار در فیلم دختر لر
رنجهای بیشمار بانوی نقشپرداز دختر لر
تا آن زمان نقش زنان در فیلمهای فارسی را پسران نابالغ و جوان بازی میکردند یا هنرنماییهای زنان به بانوان ارمنی سپرده میشد؛ بانوان هنرمندی مانند لیدا ماتاوسیان، ژاسمین ژوزف و زما اوگانیانس و دیگران. برای نخستینبار در فیلم دختر لر نقش هنرپیشهی زن به یک بانوی ایرانی سپرده شد. این نقش را روحانگیز (صدیقه) سامینژاد بازی کرد. او همسر یکی از کارکنان کمپانی امپریال فیلم بود و با پافشاری سپنتا پذیرفته بود که در نخستین فیلم گویای فارسی بازی کند. اما این کار او تا پایان زندگیاش همراه با دردها و رنجهای بسیار بود و از این رهگذر آسیبهای روحی و روانی بسیاری دید.
بخشی از جامعهی آن روز ایران بازی کردن بانویی ایرانی در فیلم را نمیتوانست بپذیرد. از اینرو، سامینژاد از زخم زبانها، دشنامها و حتا آسیبهای جسمی در امان نماند. گفتهاند یکبار به او سنگ پرتاب کرده بودند و همواره از آن بیم داشت که او را با چاقو بزنند. فیلم کوتاهی از سالهای پایانی زندگی این بانوی هنرمند در دست هست که او را در حالی نشان میدهد که اشکهایش را پاک میکند و میگوید: «خیلی سختی کشیدم». برای همینها بود که سامینژاد با همهی استعداد و توانایی درخشانی که داشت، پس از بازگشت به ایران سینما را رها کرد و به کار پرستاری سرگرم شد. او که در زمان نقشورزی در فیلم دختر لر بانوی جوان 16 سالهای بود، سرانجام در اردیبهشتماه 1376 خورشیدی در تنهایی و بیخبری چشم از جهان فرو بست.
داستان نخستین فیلم گویای (ناطق) ایرانی، دختر لر، همچنان گفتوگو برانگیز و یادکردنی است و جایی شایسته و درخور در تاریخ سینمای ایران دارد. در بازهی زمانی سالهای 1309 تا 1315، چندین فیلم ایرانی کارگردانی و نمایش داده شد، اما هیچ کدام نتوانست به پای فیلم درخشان «دختر لر» برسد و اینچنین دل تماشاگران بیشمار تهرانی را برباید. از اینرو، نمایش این فیلم جای ویژهای در تاریخ اجتماعی تهران در چند دههی پیش دارد.
*با بهرهجویی از: گفتوگوی روزنامهی «شرق» با عباس بهارلو دربارهی فیلم دختر لر؛ تارنماهای روزنامههای «همشهری» و «آفتاب یزد». آن بخش از این نوشتار که به نمایش فیلم دختر لر و دلبستگی تهرانیها برای دیدن آن پرداخته شده، برگرفته از کتاب «تاریخ تفریح در شهر تهران» نوشتهی حامد سلطانزاده (1397) است.