برای اروپاییانی که در دورهی قاجار راهی کشور ما میشدند هیچ چیز شگفتآورتر از دیدن ایرانی هایی نبود که با دست غذا میخورند. حتا برای شاه و درباریان هم که گمان میرفت رفتارهایشان با زندگی مردم کوچه و بازار جدایی (:تفاوت) داشته باشد، چیزی به نام قاشق و چنگال شناخته شده نبود و از یاد بُرده بودند که نیاکان باستانیشان غذا را با قاشق میخوردند، نه انگشتانی که پلو و گوشت را چنگ میانداخت. «دکتر فووریه» که سه سال در دربار ایران پزشک ناصرالدین شاه قاجار بوده است، در سفرنامهاش به اروپاییها راه و چاه نشان میدهد که اگر مسافر ایران هستید فراموش نکنید که قاشق و چنگال همراه داشته باشید، چون ایرانیها نه قاشق میشناسند و نه برای غذا خوردن پشت میز مینشینند. پس از این هشدارها، بار دیگر یادآوری میکند که اگر قاشق همراهتان نباشد «به شما سخت خواهد گذشت»! فووریه نمیدانست یا فراموش کرده بود که ایرانیان در روزگار باستان، بسیار پیشتر از نیاکان اروپایی او، قاشق را میشناختند، اما در گذر تاریخیشان این ابزار غذاخوری را کنار گذاشته بودند. هر چند پس از آن فراموشی تاریخی، ناگزیر شدند استفاده از قاشق و چنگال را از اروپاییها یاد بگیرند و به وسایل سفره افزوده کنند.
پدران ما تا اندکی پیش از یک سده پیش، هنوز غذا را با دست میخوردند. پیش از آنکه کنار سفرهی پهنشده بر زمین بنشینند، خدمتکار خانه، آفتابه و لگن در دست، روبهروی مهمان یا صاحبخانه زانو میزد و او دست خود را بالای لگن نگهمیداشت و خدمتکار آب روی دست او میریخت. سپس آستین دست راست را بالا میزدند و دست چپ را لای چین لباس پنهان میکردند و سرگرم خوردن میشدند. پنهان کردن و به کار نبردن دست چپ در هنگام خوردن به این باور و فرهنگ ایرانیها بازمیگشت که برداشتن خوراک با دست چپ را نشانهی آزمندی و گستاخی میدانستند و هرگز این کار را نمیکردند. به هرروی، با ریختن آب از آفتابه لگنی که از جنس مس سفید بود، آنکه بر سر سفره نشسته بود با دستمال همراهش دست راست خود را خشک میکرد و سپس پلو را که از خوراکیهای همیشگی ما بود، با انگشت گلوله میکرد و به دهان میبُرد. پس از خوردن نیز دوباره دست را با آفتابه و لگن میشستند. این آیینِ بر سر سفره نشستن و خوردن گذشتگان ما بود؛ نه قاشقی در کار بود و نه چنگال و کاردی. گوشت را هم که بر اثر پختن بسیار نرم شده بود، با انگشت تکهتکه میکردند.
نخستین کوشش برای بهکار بردن قاشق و چنگال
ناصرالدین شاه قاجار سه بار به اروپا سفر کرد. سفر نخست او در فروردینماه 1252 خورشیدی (1290 مهی) در 43 سالگی و به پیشنهاد صدراعظم نوگرا و روشناندیش او، میرزا حسینخان سپهسالار، انجام گرفت. سپهسالار پیش از صدارت، نزدیک به 20 سال در اروپا بهسر بُرده بود و وزیر مختار ایران در استانبول بود. اروپاییها و شیوهی و آیینهای آنها را بهخوبی میشناخت و میدانست که فرنگیها به چه چیزهایی اهمیت میدهند. یکی از آن رفتارهای اروپایی به شیوهی غذاخوردن و استفاده از قاشق و چنگال بازمیگشت؛ چیزی که برای شاه ایران و درباریانش به تمامی ناشناخته بود.
ناصرالدین شاه و همراهان ریز و درشتش در آن سفر باید به دربارهای اروپایی سر میزدند و با شاه و ملکهها دیدار میکردند. سپهسالار میدانست که به آیین دربارها، مجلسی به افتخار ناصرالدین شاه ترتیب خواهند داد و خوراکی نیز خورده میشود. تا اینجا دشواریای نبود، نگرانی از آنجا آغاز میشد که با دست غذا خوردن شاه و همراهانش آبروریزی سیاسی و فرهنگی، در چشم اروپاییها بهشمار میرفت. سپهسالار ناچار شد چارهای بیندیشد و برای کسانی که قرار بود همراه شاه در سفر اروپاییاش باشند، برنامهای یک هفتهای و هر روزه بگذارد و آنها را با شیوهی قاشق برداشتن و استفاده از چنگال آشنا کند. ناصرالدین شاه هم که نمیخواست خود را تا اندازهی درباریان و دور و بریهایش پایین بکشد، پنهانی پشت پرده میایستاد و از روزنهی آن نگاه میکرد تا چگونگی قاشق در دست گرفتن را یاد بگیرد؛ اگر یاد بگیرد!
اندکی پس از آن، شاه و سپهسالار و همراهانشان راهی فرنگستان شدند. اما در همان سفر، هنگامی که ناصرالدین شاه با ناپلئون سوم، پادشاه فرانسه، پشت میز غذا نشست، همه چیز را فراموش کرد و به شیوهی همیشگیاش با دست شروع به خوردن کرد! ناپلئون و فرانسویها با شگفتی و چهبسا آزردگی از این شیوهی غذا خوردن، شاه و همراهانش را نگاه میکردند که بیاعتنا به ناپلئون و فرانسویها، خوراکیها را چنگ میزدند و میبلعیدند. میگویند در همان زمان گفتوگویی میان ناپلئون و ناصرالدین شاه پیش آمد که غذا خوردن با قاشق بهداشتیتر است یا دست؟ مرغ ناصرالدین شاه یک پا داشت و پافشاری میکرد که با دست خوردن خیلی خیلی بهتر است و شما فرنگیها «ول معطلی» اید! سپهسالار که از رفتار و حرفهای ناصرالدین شاه شُرشُر عرق شرم میریخت، کوشش کرد به او بفهماند که برای یکبار هم شده «از خر شیطان» پایین بیاید و حرف دیگران را گوش کند!
شاید ناصرالدین شاه سرانجام کوتاه آمد و پذیرفت که با قاشق و چنگال خوراک خوردن بهتر است تا چنگ زدن به پلو و پاره کردن گوشت با انگشت. چون در بازگشت از همان سفر بود که قاشق و چنگالهای بسیاری را با خود به دربار آورد و درباریان و همسرانش را تشویق کرد که قاشق به کار ببرند. اکنون مجموعهای از قاشق و چنگالهای زیبای فرنگیِ سوغاتی شاه، در کاخ گلستان نگهداری میشود.
قاشق و چنگال، بر سر سفرهی تهرانیها
چیزی زمان نبُرد که درباریان و اشراف تهرانی پیبردند که غذاخوردن با قاشق و به کار بردن چنگال، بسیار آسانتر و بهتر از با دست خوردن است. از آن پس یکی از نشانههای اشرافیگری و آشنایی با «تمدن»، به کار بردن قاشق و چنگال شد، اما زمان بُرد تا همهی مردم قاشق و چنگال را به سفره خانهی خود راه بدهند.
به هر روی، قاشق و چنگالهایی که در میان تهرانیها، و اندک اندک در جاهای دیگر ایران، استفاده میشد، از جنس نقره، مس، ورشو و روحی بود. روحی گونهای فلز از جنس آلومینیوم است. قاشق و چنگالهای نقرهای گرانبها بود و تنها در خانههای اشراف و توانگران و به قصد خودنمایی و فخرفروشی، به کار بُرده میشد. در دربار نیز قاشق و چنگالهایی که دستههایی قلمکاری شده داشتند و بسیار زیبا داشتند، استفاده میشد. گاه نیز دستهی قاشق و چنگالها را از چوب میساختند.
بد نیست این را هم بدانیم که قاشق وام واژهای تُرکی است که به زبان ما راه یافته است. ایرانیها در سدههای دورتر، به قاشقهایی که برای خوردن و نوشیدن به کار بُرده میشدند و به آنها اشاره خواهیم کرد، «چمچه» یا «کمچه» میگفتند. واژهی کمچه هنوز هم در گویش لُری و کُردی به جای قاشق به کار بُرده میشود. قاشق در زبان تُرکی به معنی «خراشیدن» و «تراشیدن» است. میدانیم که قاجارها تُرکزبان بودند و این واژه را پس از آشنا کردن ایرانیان با قاشق، به کار بردند و بر سر زبانها انداختند.
قاشق سیمین (نقرهای) هخامنشی که دیرینگی آن به ۲۵۰۰ سال میرسد
ایرانیان باستان قاشق را میشناختند
درست است که شیوهی خوراک خوردن ما در سدههای بسیار، با دست بوده است، اما یافتههای باستانشناسی نشان میدهد که ایرانی ها در زمان هخامنشیان و ساسانیان از کمچه یا همان قاشق استفاده میکردند؛ دستِکم به کار بردن قاشق در دربار شاهان باستانی ایران، وجود داشته است.
در یکی از کاوشهای باستانشناسی، قاشقی نقرهای از روزگار هخامنشیان به دست آمده است که دیرینگی آن به 2500 سال پیش بازمیگردد. این قاشق اندکی پهنتر از قاشقهای امروزی است. 15 سانتیمتر درازا دارد و نقش دستهی آن بسیار هنرمندانه است. این یافتهی باستانی که نشان از آشنایی ایرانیان با قاشق پیش از دیگر ملتهای جهان دارد، چند سال پیش در حراجیای در اروپا به بهای 23 هزار دلار فروخته شد و سر از مجموعهای (کلکسیونی) خصوصی درآورد. افزونبر آن، نشانههای تاریخی دیگری در دست هست که نشان از استفادهی ساسانیان از قاشق و چنگال دارد.
اما پس از دورهی باستان، استفاده از قاشق را به کنار گذاشتیم. هر چند برای آشامیدن، از قاشقهایی بزرگ از جنس چوب و گاهی فلزی یا منبتکاری شده، استفاده میکردیم. در دورهی قاجار هم، پیش از آشنایی با قاشقهای فرنگی، از آن قاشقها برای آشامیدن شربت سنکنجبین و دیگر نوشیدنیها، استفاده میشده است. فراموش نکنیم که یکی از آیینهای جشن چهارشنبه سوری، «قاشقزنی» بوده است. همین هم نشان از آشنایی ایرانیان در سدههای دورتر با قاشق دارد.
*با بهرهجویی از: نوشتار روزنامه «شرق» با عنوان: صرف غذا با قاشق و چنگال (اردیبهشت1391)؛ تارنماهای «روزنامه صمت»؛ «نم نمک»؛ «پرشین پرشیا».