آزمون آموزشگاهها كه پایان میگیرد و به هنگامهی گردش و گلگشت (:تفریح) كه نزدیكتر میشویم، یزد شهر بادگیرها پر هیاهوتر از همیشه میشود. انگار این هیاهو در میان خانوادههای زرتشتی بیشتر میشود. هر سال در خوردادماه بسیاری از خانوادههای زرتشتی به سوی زیارتگاههایی چون پیرسبز چكچك رهسپار میشوند تا آیینی كهن را همچنان زنده نگه دارند.
روزهای ٢٤ تا ٢٨ خوردادماه برابر با «اشتاد ایزد» تا «انارام ایزد» در گاهشمار زرتشتی، هنگامهی زیارت پیرانگاه «پیرسبز»(چكچك) است. «پیرسبز»، «چكچك» یا آنگونه كه بسیاری میشناسند، «پیرسبز چكچكو»، پیرانگاهی است در ٦٨ كیلومتری شمال خاوری(:شرقی) استان یزد و در كوههای «خرانق». چندسالی است كه آسفالت سرد و خشن، جایگزین نرمی ریگ و خاك كویر جادهی پیرسبز شدهاست. آن زمانها، هنگامی كه در نخستین پیچ جاده، «چكچك» را در میان تودههای خاكِ به هوا خاسته میدیدی، هلهلهی شادی و «هابیرو»ی زیارتكنندگان طنینانداز میشد. حتا امروز نیز گردبادهای همیشگی كویر، ریگ و خاكهای كنارههای جاده را به هیاهو میكشاند و درخشش پیرسبز را دوچندان میسازد. گویی سپندینگی(:تقدس) این جایگاه را با چشم سر میبینند و با چشم دل میپذیرند. پیر و جوان با دیدن پیرسبز، سرود «پیرسبز چكچكو، اومدم تا دامن كوه» را به گویش «دَری» میخوانند و شكوه و بزرگی این زیارتگاه را فریاد میكنند، سرودهای مردمی(:فولكولوریك) كه از روزگاران گذشته در پاسداشت جایگاه این پیر خوانده میشدهاست. نخستین چیزی كه از راه دور به چشم میخورد، سبزی و سرزندگی «چك چك» در دل كویر است. پس از پیمودن چند فرسنگ به جایی میرسی كه راهی برای رفتن خودرو نیست. از این پس، باید با دلت راه را ببینی و با گامهایت پیش بروی. دلهایی كه هركدامشان حسی را همراه دارند، یكی پر از درد، دیگری پر از شادی، یا حتا كینه و دلخوری. همهی آدمها با حسهای گوناگونشان به این جایگاه میآیند تا با دلی شاد برگردند، بدون دلخوری و كینه. بگذار راهمان را پی بگیریم به سوی «پیر». تنها راه دسترسی به بالای زیارتگاه پیرسبز، پلههای بیشماری است كه روبهرویت خودنمایی میكنند. به هر پاگرد كه میرسی،گروهیرا میبینی كه سرگرم خوشوبش كردن با هم هستند، دیداری تازه میكنند و نفسی جا میآورند. كمی كه بالاتر برویم، پیرسبز پر میشود از خیلههایی(:اتاقك) كه باید مسافران را برای روزهای زیارت در خود جای دهد. پیر و جوان را میبینی كه آب و جارو میكنند و گرد و خاكهای كهنه را میروبند. با دل پاك میآیند و نمیخواهند سرمویی از این سپندینگی(:تقدس) را خدشهدار كنند. همه با هم همازور و همراه میشوند، اینجا دكتر، مهندس، دیپلمه و كارگر با هم یكی هستند، همه یكرنگ و یكدست میشوند تا «پیر چكچكو» را برای چند روز ماندن در آنجا آماده كنند. پیرانگاه را آب و جارو كرده و توشههایشان را پهن میكنند.
جایگاه زیارت در بالاترین بخش كوه جای گرفتهاست و همهی مردم، نخست برای نیایش به آنجا میروند. بازدیدكنندگان پیش از ورود به جایگاه، كفش را از پا در میآورند و پوششی بر سر میگذارند، مبادا كه اندكی از این سپندینگی(:قداست) را برهم زنند. پوشش را بر سر میگذارند تا مو كه بر پایهی باور زرتشتیان هنگام جدا شدن از بدن ناپاك میشود در این جایگاه سپندینه نریزد و از سویی یكپارچگی زرتشتیان را در زمان نیایش و در همهجا نشان دهد. به پای «پیر» كه گام میگذاری، دیندارانی را میبینی كه در دل، او را فریاد میكنند، درخواستهایشان را بازگو میكنند و شاید آرام میگریند. آنسوتر اما شمار بسیاری از مردان و زنان را میبینی كه شادیكنان و با فریادهای «هابیرو، هابیرو» عروس و دامادی را كه برای نخستینبار به این جایگاه آمدهاند همراهی میكنند. این عروس و داماد همه را در شادی خود بهرهمند میدانند. آنها به پای «پیر» میروند تا نخستین روزهای زندگی مشترك خود را با پشتوانهی پروردگار و نیكخواهی دیگران آغاز كنند. زرتشتیان در این روزها دهش هم میكنند و با نقل، شیرینی، شربت و… از باشندگان پذیرایی میكنند. همهی كسانی كه از این خوراكها میخورند، میخواهند در این نیایش همبهره شوند و آرزوهای نیك را روانهی راه دهشمندان كنند. آنها در فراهم كردن این خوراكها همازور میشوند. به راستی زیباترین همازوریها و یكدلیها را میتوان در هنگامهی زیارت دید. گهنبار نیز از آیینهایی است كه در این هنگام برای پاسداری از امشاسپندان(:فروزههای پروردگار) و دادههای روزافزونش با همراهی همهی باشندگان برگزار میشود. در این آیین، موبد اوستا میخواند و با زمزمههایش، برای نیكان هفت كشور آرامشی روزافزون میخواهد.
آبی كه از شكاف كوه پیرسبز به پایین میریزد در این روزها جاریتر از پیش میشود تا تشنگی مسافران را كم كند و خنكی فضا را دوچندان سازد. همهی كسانی كه در پیر هستند، میتوانند در این روزها از این آب بهره ببرند، بیآنكه نگران پایان یافتنش باشند.آسمان كویر در شب، روح انسان را تازه میكند. یكرنگی آسمان كویر اندیشهی آدمی را پرواز میدهد و آن را از شلوغی و روزمرگی شهر دور میكند. خیلهها و پشتبامهای پیرسبز شبها پر میشود از پیر و جوان و مردان و زنانی كه به شادمانی میپردازند. گرچه گاهی بیمهریهای مسوولان یا كمكاریهای گروههای مسوول، خشت خشت این بنا و داشتههای آن را به لرزه انداخته اما هنوز راه به جایی نبردهاند. هنوز هم هنگامیكه در خیلههای پیرسبز گام میزنی، صدای اربونه و آواز، بوی سیروگ(:نان روغنی)، صندل، كندر و وَردین(:میوههای بریدهشده در سفرهی آیینی) از جای جای آن به دلت مینشیند. در روزگاران گذشته، آبی كه برای مردم نیاز بود، از آبانبار فراهم میشد. حتا پیش از آن، مسافران آب را همراه خود میكردند. این آبانبارها امروزه به كار نمیآیند و جای خود را به لولههای پولیكای شهری دادهاست. در این سفر به دیار بادگیرها، دیدارهای بیشماری تازه میشود، خویشان و دوستانی را میبینی كه شاید ماهها و سالها از آنها بیخبر باشی. آنها این دیدارها را به فال نیك میگیرند، گویی این جایگاه سپندینه به دید و بازدیدهایشان رنگ و بوی ویژهای میبخشد.
سخنهای گوناگونی از پیشینهی این جایگاهها سینهبهسینه آورده شده و به ما رسیدهاست ولی امروز ما در پی همان سنتهای دیرینه و كهن و به وامداری این گوهر، روزهای ٢٤ تا ٢٨ خوردادماه به زیارت این جایگاه سپندینه میرویم. پیرسبز چكچكو یا «چكچك» با اینكه تا امروز در سیاههی(:فهرست) سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد (:یونسكو) جای نگرفتهاست ولی همواره پذیرای دستههای فراوانی از گردشگران و مسافران دیار كویری یزد بوده و هست.
یک پاسخ
جوانی کجایی که یادت بخیر 5 روز زیارت با صفا وصمیمیت در کنار هم فارغ از همه هیاهوها افسوس یادی از گذشته کردم دیشب 5شنبه چند اتوبوس تور و تعدادی ازهمکیشان ساکن یزد برای زیارت آمده بودندبرای چند ساعت حال و هوایی خاص در پیرسبز به وجود آمده بود امروز جمعه بیش از نیمی از جمعیت رفته بودند فردا شنبه فضای پیرسبز بسیار دلگیر میشه چون می بینیم کسی نمانده همه رفتند. افسوس……