لوگو امرداد
روزی روزگاری، تهران (35)

کیوسک‌های تلفن و سکه‌های دو ریالی

tell oldهنوز از حافظه‌ی ما نرفته‌اند. کیوسک‌هایی مستطیل‌شکل و زردرنگ بودند؛ آهنی و جابهجا زنگ خورده. سر چهارراه‌ها و کنار پیاده‌روها می‌شد آن‌ها را دید. شیشه‌های مربعی و کدر کیوسک‌ها صدا را می‌گرفت و درِ دو تکه‌ای باریک‌شان پناهی بود برای حرف‌ها و گفت‌و‌گوهای تلفنی. سکه را درون استوانه‌ی آهنی می‌انداختیم و گوش به زنگ می‌ماندیم تا بوق آزاد بخورد. شماره می‌گرفتیم و با آن‌سوی خط حرف می‌زدیم. اگر بوق نمی‌زد گوشی را روی قلاب دستگاه می‌گذاشتیم و سکه را پس می‌گرفتیم. وای به لحظه‌ای که دستگاه سکه را پس نمی‌داد. انگشت‌ها را گره می‌کردیم و با مشت به دستگاه می‌کوبیدیم. آن‌گاه سکه با صدایی زمخت سُر می‌خورد پایین و آن را برمی‌داشتیم. شده بود که دستگاه از بس مشت خورده بود، پشت سر هم سکه پس می‌داد و همه را کف دست‌های خالی‌مان می‌ریخت. یک مشت سکه، مزد زورگویی‌مان شده بود! دیگر خیلی وقت است شهر از یکی از نمادهای خاطره‌انگیزش خالی شده است؛ از کیوسک‌های تلفن همگانی! آن کیوسک‌های خاطره‌انگیز از سطح شهرها جمع شده‌اند.

تلفن‌های همگانی امروز هم کارتی هستند و البته دیگر کمتر کسی از آن‌ها استفاده می‌کند؛ همه موبایل به دستیم و کارمان به این دستگاه‌ها نمی‌‌افتد.
ساخت کیوسک‌های تلفن به فرنگی‌ها برمی‌گردد. آن‌ها بودند که به فکرشان رسید تلفن‌هایی شهری درست کنند و به شهروندانشان امکان بدهند هرجا هستند و به هرجا می‌خواهند تلفن کنند. این کار چند سال پس از اختراع تلفن انجام شد. نخستین تلفن همگانی در شهرهای انگلستان به‌کار گرفته شد؛ در شهر لندن و سپس بیرمنگام و منچستر. رنگ تلفن‌های شهری آن‌ها قرمز بود. هنوز هم کیوسک‌های تلفن همگانی شهرهایشان را نگه‌داشته‌اند، با آنکه دیگر کاربردی ندارد، اما آن‌ها را نماد شهر می‌دانند و در نگه‌داری‌شان سفت و سخت می‌کوشند. ما، تا سر و کله‌ی تلفن های همراه پیدا شد، کیوسک ها را تندی برداشتیم و گم‌و‌گورشان کردیم. بی‌خیال نمادهای شهری!

نخستین آشنایی‌ها
اینجا هم باز باید از ناصرالدین‌شاه سخن به میان آورد. از هر پدیده‌ی فرنگی‌ای که سخن به‌میان بیاید، انگار شاه قاجار از گوشه‌ای سَرک می‌کشد و می‌گوید: من بودم که شما را با آن آشنا کردم! اگر ناصرالدین‌شاه چنین بگوید، راست گفته است. تلفن را هم با او شناختیم.
درست 12 سال از اختراع تلفن به دست «گراهام بل» سپری شده بود که سفیر ایران در استانبول، کسی به نام معین‌الملک، یک دستگاه تلفن همراه (سیار) به تهران آورد و به ناصرالدین‌شاه پیشکش کرد. شاه که از شگفتی این اختراع یک هوا دهانش باز مانده بود، از کاخ گلستان با ملیجک، عزیز کرده‌ی شاه و کودک لوس دربار، که در جایی دورتر بود، حرف زد. شاه همان شب در یادداشت‌هایش نوشت: «تلیفون یک قِسم تلگراف است. با دهن حرف می‌زنند و با گوش می‌شنوند! با ملیجک حرف زدیم. به عینه گویا ملیجک پیش ماست. خیلی چیز غریبی است. ما تا به حال این اسباب را ندیده بودیم!».
دستگاهی که ناصرالدین‌شاه با آن حرف زد، تلفن سیاری بود که هنوز هم در یکی از موزه‌های تهران نگه‌داری می‌شود. این تلفن ساخت کارخانه‌ی «البیس» سوییس بود و هنگام سفر شاه آن را به نزدیک‌ترین کابل تلگراف وصل می‌کردند و با دیگران حرف می‌زدند. چندی پس از آن، در زمان مظفرالدین‌شاه، با بلژیکی‌ای که سر از تهران درآورده بود، قراردادی بستند که سیم تلفن را از میدان قیام کنونی تا شهر ری بکِشد. این مسافت 8 کیلومتر بود. بدین‌گونه نخستین امتیاز تلفن در ایران به یکی از فرنگیان داده شد.
زمان بسیاری گذشت تا آنکه در سال 1305 خورشیدی، شرکت زیمنس آلمان چندین و چند دستگاه تلفن به تهران آورد و مرکز تلفنی در خیابان اکباتان، در میانه‌ی شهر، برپا کرد. یکی دو سال پس از آن به مردم گفته شد که می‌توانند با اجازه‌ی دستگاه های دولتی، سیم تلفن به خانه‌هایشان بکِشند.

tele

تلفن‌های همگانی شهر تهران
اما داستان تلفن‌های همگانی از گونه‌ی دیگری است. در آغاز دهه‌ی سی خورشیدی چند کیوسک تلفن در کنار برخی اداره‌های دولتی شهر تهران کار گذاشته شد. به‌ویژه در جاهایی که مرکز مخابرات وجود داشت، می‌شد در حاشیه‌ی کناری پیاده‌رو یکی از آن کیوسک‌ها را دید. در آن روزگار به مرکز مخابراتی «کاریر» می‌گفتند.
در فروردین‌ماه 1336 خورشیدی جایگاه نخست‌وزیری ایران به سیاستمدار شناخته‌شده‌ای به نام منوچهر اقبال رسید. او در 22 تیرماه همان سال نخستین بی‌سیم شهر تهران را در محله‌ی تهرانپارس، در آیینی که بازتاب گسترده‌ای در رسانه‌های آن روز داشت، راه‌اندازی کرد. اقبال در همان‌جا آرزو کرده بود که: «امیدوارم روزی برسد که هر کس دلش خواست و از هرجا دلش خواست، به هرکس دلش خواست، تلفن بزند!». این «دل‌خواهی»های او از قضا اکنون شدنی است چون همگان تلفن همراه با خود دارند و از کاریر و کیوسک‌های تلفن همگانی و ثابت، بی‌نیاز شده‌اند. در آن زمان، حرف اقبال آرزویی بی‌اندازه خیال‌پردازنه گمان بُرده می‌شد.
به هرروی، فردای آن روز روزنامه‌ها از زبان وزیر پست و تلگراف و تلفن نوشتند که در همه جای شهر تهران کیوسک‌هایی کار گذاشته می‌شود تا تهرانی‌ها بتوانند به‌آسانی به هرجا که خواستند، تلفن کنند.
آن وعده به انجام رسید و کیوسک‌های زردرنگی را در جای‌جای خیابان‌ها و پیاده‌روهای شهر کار گذاشتند. از آن پس تنها با انداختن سکه‌ای دو ریالی درون دستگاه، می‌شد به هر گوشه از شهر تهران زنگ زد و پاسخ گرفت. اما برای تماس با قلهک و تجریش باید دو سکه دو ریالی درون دستگاه ریخته می‌شد. سپس‌تر برای برقراری تماس، نیاز به سکه‌های پنج ریالی بود و در سال‌های دیگر به سکه‌های 10 ریالی رسید.
تلفن‌های خانگی تهران، در آغاز از نوع هندلی بودند. یعنی باید استوانه‌ی کنار دستگاه را در جهت عقربه‌های ساعت می‌چرخاندند تا با کاریر تماس برقرار بشود و با گفتن شماره‌ی دلخواه، کاریر امکان حرف زدن با دیگران را شدنی کند. تلفن‌های سکه‌ای درون شهر از این دردسرها نداشت و تنها با انداختن سکه‌ای درون آن، می‌شد شماره گرفت. تلفن‌های هندلی ساخت انگلستان بودند و تلفن‌های سکه‌ای ساخت آلمان. تلفن‌های آلمانی از بس محکم و بادوام ساخته شده بودند که تهرانی‌ها به آن «سگ جان» می‌گفتند! فرنگی‌ها اختراع می‌کردند و ما «لقب» می‌دادیم!
کیوسک‌های تلفن همگانی خیلی زود جای خود را در شهر تهران باز کردند و به نمادهایی آشنا تبدیل شدند. صف‌های درازی که در کنار کیوسک‌ها شکل می‌گرفت نیز از نشانه‌های شهر شدند. گاه نیز بر سر طول دادن گفت‌وگوی تلفنی کار به ناسزاگویی و دست به یقه شدن می‌کشید و وقت‌هایی نیز سکه درون دستگاه می‌ماند و اعصاب گیرنده را به هم می‌ریخت! اینجا بود که مشت‌های محکم به دستگاه آهنی زده می‌شد و بدین گونه شهروندان دقِ دلی خود را خالی می‌کردند و سپس نَفَس آسوده‌ای می‌کشیدند و به راه خود ادامه می‌دادند! این هم که از کنار کیوسک تلفنی گذر کنیم و کسی نباشد که سکه‌ای دو ریالی بخواهد، کم‌وبیش نشدنی بود! روزنامه‌های دهه‌های چهل و پنجاه، بارها از کمبود تلفن‌های سکه‌ای و سکه‌های دو ریالی گزارش‌ها می‌نوشتند و عکس‌هایی چاپ می‌کردند که مردمی را نشان می‌داد که برای چند لحظه طول دادن گفت‌وگویی تلفنی، به هم پریده بودند!
آن گرفتاری‌ها به جای خود. نگهداری تلفن‌های همگانی هم دشواری‌ها داشت؛ از چرک شدن دستگاه گرفته تا چربی‌هایی که روی سکه‌ها بود و قطعه‌های درون دستگاه را خراب می‌کرد. منظم کردن رله‌ها و تعویض قطعه‌های دستگاه نیز کاری بود که شرکت مخابرات باید همواره انجام می‌داد. به هرروی، تلفن‌های سکه‌ای که خراب بودند و شهروندان را ناامید برمی‌گرداندند، در گوشه و کنار شهر دیده می‌شدند.
با پدیدآمدن تلفن‌های سکه‌ای، اصطلاحاتی نیز در زبان تهرانی‌ها به کار گرفته شد که معنی آن‌ها به ساز و کار تلفن‌های همگانی برمی‌گشت. برای نمونه، این که به کسی بگویند «دو زاریش کج است»، به سکه‌های دو ریالی اشاره دارد که به سبب کج بودن گوشه‌اش در دستگاه جای نمی‌گرفت و به‌کار نمی‌آمدند. آن اصطلاح به معنی دیرفهمی یا نافهمی است. همان اصطلاح را گاه به گونه‌ای دیگر به زبان می‌آوردند و می‌گفتند: «دوزاریش نمی‌افته»!
این نیز یادکردنی است که در آغاز به کار مخابرات ایران، دولت رسیدگی به کارهای آن را بر دوش «وزارت فلاحت و تجارت و فواید عامه» گذاشته بود! یعنی وزارت کشاورزی. وزارت کشاورزی و تلفن؟ از آن حرف‌هاست! اما خیلی زود دوزاریشان افتاد و کارهای مخابرات را به وزارت پست و تلگراف سپردند.

*با بهره‌جویی از: گزارش تارنماهای «پارسی گو»؛ «روزنامه صمت»؛ «همشهری آنلاین».

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-01-25