شهر تهران که تا حدود سه سدهی پیش قریهی کوچکی در حاشیه ری بود، پس از گزینش پایتختی کشور و رویارویی با رویدادهای سیاسی، دیگرگونیهای بسیاری در فرهنگ و ساختار شهری آن پدید آمد.
دهههای گذشته گسترش پهنهی شهر تهران چنان بالا گرفت که بهانهای برای سودجویان شد، بناهای کهن ویران و برجهای مدرن جای آنها را پر کرد در حالیکه هیچ بویی از مهرازی و باورهای دیرین ایران نداشته و تنها انگیزه بالایی برای آلودگی شنیداری، دیداری شدهاست.
با گذشت زمان شمار تهرانیان اصیل کاسته شد و کوچندگانی که از شهرهای دیگر برای کار بهتر به تهران آمده بودند، خاطرهی چندانی از تهرانِ دیرپا برجای نماند و به بهانه گسترش و توسعهی شهر، آسان تن به ویرانی شهر دادند. کسانی که با تهران قدیم آشنایی دارند با دیدن چنین آشوبهایی آهی سرشار از افسوس میکشند.
یکی از مکانهایی که مورد دیگرگونی بسیاری قرار گرفته، میدان امامخمینی (نامور به توپخانه) است بناهای پیرامون میدان و حتا خود میدان در هر دوره شکلی دگرگونه پیدا میکند.
قورخانه از بناهای قاجاری نیز در بخش جنوب باختری میدان توپخانه جای داشت و امروز از آن بنای سترگ تنها یک دیوار و دروازه برجای مانده که برای جلوگیری از نابودی کامل امردادماه 1376 خورشیدی، دروازهی بزرگ آهنین و دو اشکوبهای قراولخانه و دیوار قورخانه در خیابان خیام به شماره 1912 ثبت ملی شد.
قورخانه واژهای ترکی و بهچَم (:معنی) اسلحهخانه یا زرادخانه است. جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» رویه 32 و 36 نوشتهاست «اولین خیابان مشجر که خلاف دیگر خیابانها درخت و سایه در آن دیده میشد، خیابان بابهمایون یا خیابان سردر الماسیه یا خیابان ارگ یا خیابان لقانطه بود. در ابتدای این خیابان کافهای بود بهنام «لقانطه» که آن را مردی به نام «غلامحسین خان لقانطه» دایر کرده صورتی آبرومند به آن دادهاست.
کمی پایینتر از این لقانطه ادارهی قورخانه بود که مرکز اصلی آن در سمت غرب اواسط خیابان با دری بزرگ و جلوخانی نیمهلال دیده میشد و هنوز هم در و جلوخان و سردر آجری آن برجای است و کموبیش دکانهای بستهای در ردیف آنها که در سال یکی دو ماه جهت فروش خوراکیهایی مانند توت تازه، خرید و فروش گنجشکهای خواننده امثال قناری و سهره و بلبل در تابستانها باز شده، دوباره تعطیل میشد.
قورخانه اگرچه عمل رسمیش ساختن اسلحه و مهمات و ساز و برگ جنگی بود اما کمتر اثری از آنها بهچشم میخورد و تنها فعالیتش تهیه وسایل آتشبازی بود که جهت نمایش شبهای اعیاد و جشنهای ملی و مذهبی و امثال آن بهکار میآمد مانند تابلوهایی از پرچم و تاج و شیروخورشید و مشابه آن که از لولههای باروت درست میشد، فشفشه و ترقه و خمپاره که به آن «قمباره» میگفتند و کوزه و ترقه و پاچه خیزک یا پاچه خزک و امثال آن که اوقات بیمصرف کارکنان آن را مشغول مینمود.»
البته در قورخانه سازههای دیگری هم ساخته میشد؛ در کتاب پیشینه زیباسازی شهر تهران، رویه 189 آمده: «ناصرالدین شاه چهار سال پس از برداشتن سردیس خیابان لالهزار، سفارش ساخت تندیس مفرغی خود را به جهانگیرخان اقبالالسلطنه وزیر صنایع و قورخانه داد و وی «میرززا علی اکبرخان معمار» را برای انجام این کار در نظر گرفت. میرزاعلیاکبرخان این تندیس را به اندازه طبیعی شاه و سوار براسب ساخت. ابتدا تندیسی گچی آماده شد و سپس در قورخانه از روی آن، تندیسی مفرغی ریخته شد. این تندیس در باغشاه از باغهای کهن و نامور تهران در شمال میدان اسبدوانی جای گرفت.»
در کتاب «روزنامه خاطرات عینالسلطنه، پوشینه یکم و رویه 179 عینالسلطنه نوشتهاست که «… شاهزادگان و وزیر مختارهای دول خارج تماما رفتند وسط جزیره و روپوش مجسمه را برداشتند. صد توپ انداخته شد. مجسمه بسیار خوبی شدهاست. کار قورخانه مبارکه است. محل و مکانش هم بسیار نیکو است. کار اول ایران است. تا حال مجسمه نساخته بودند. خیلی زحمت کشیدهاند.»
پیش از آنکه قورخانه در این مکان بنا شود زرادخانه ایران در چهارسو کوچک جای داشت. جعفر شهری در کتاب «طهران قدیم» نوشتهاست: «پس از تیمچه حاجبالدوله چهار سوق یا چهار سو کوچک بود که دکانهای حوالی آنرا تفنگسازها و اسلحهسازها و اسلحههای شکاری و آلات حرب تعزیه، امثال شمشیر و خنجر و سپر میفروختند. سابقا در شمالغرب این چارسو در چند دکان زرادخانه و باروتکوبی دولتی و تفنگسازی قشون بوده که کارگرانش مشتریان خصوصی را نیز راه میانداختند که پس از انتقال آنها به قورخانه، تفنگسازها سابقه و محلیت آنرا مغتنم شمرده بدانجا رو میآوردند.»
وی درباره تاریخچه تفنگسازی در رویه 233 نوشتهاست: «… میگفتند اولین اسلحه آتشی در ایران بهدست «مرادعلی نامی» قمه ساز از روی طپانچه روسی ساختهشد که چون خبر آن به ناصرالدینشاه رسید، گفت لابد که آنرا برای کشتن من ساختهاست و با همان طپانچهاش به قتل رسانید تا بعدها که به اروپا رفته صنایع و پیشرفتهای مهم و کارخانههای اسلحهسازی عظیم را در آنجا نگریست که هیچکدام هم برای کشتن پادشاهشان ساخته نشدهبود، کار ساخت و ساز اینگونه سلاحها را بهئست چند صنعتگر دولتی آزاد گردانید که از جمله «حسن موسی» مستعفی قورخانه که دقیقترین و ظریفترین و خوشدستترین تفنگها را بیرون میداد و شهرت تفنگهای وی به اروپا میرسد. یک نفر فرانسوی همراه مترجمی مامور رسیدگی و تحقیق در کار او گردیده و به تهران میآید و با زحمت زیاد که از تمام شهرهای جلو راه و مردم سراغ کارخانهی او را بهگمان کارخانهای عظیم با نام و نشان میگرفته اظهار بیاطلاعی میکردهاند.
دکان او را بدتر از دخمهای در چهارسو کوچک پیدا میکند و مرد مفلوک لاغر اندام فلکزدهی دود گرفتهای را کنار مشتی آهن قراضه مینگرد که از فرط فقر و درماندگی بههمه چیز جز آدم میماند که شلوارش از فرط وصله صورت اصلی خود را از دست دادهبود؛ نان قاقاله (نان خشک و محکم) و پنیر خشکیدهای به اسم غذا روی زمین داشته، با اندامی شبیه اسکلت تشریح نشسته تریاک میکشد و چون بعد از تعجب بسیار که باورش نمیآمده آنگونه کسی با چنان شهرت و هنری دارای چنین احوال باشد. از وی میپرسد که چرا باید با این همه چیرهدستی که از چند تکه حلبی و آهن زنگ زده تفنگهایی همطراز سلاحهای ماشینی میسازد بهاین بدبختی زندگی نماید؟ حسن موسی جواب میدهد بهاین جهت که «هنوز سراغ ندارد کسی را که از تفنگ او گلولهای خورده باشد و بگوید خدا خیرت بدهد!» که مرد فرانسوی جمله آخر او را به عنوان عالیترین فلسفه پذیرفته عکسی از او برداشته، خداحافظی میکند.
بنا به کتاب «روزنامه خاطرات عینالسلطنه» ناصرالدین شاه و ولیعهدش هر از گاهی از قورخانه بازدید میکردهاند و انگیزه بنا کردن قورخانه در جایی نزدیک ارگ پادشاهای، کمکرسانی هر چه زودتر هنگام بروز حادثهای ناگوار بود.
یکی از وزیران شناخته شده قورخانه «آقارضاخان اقبالالسلطنه» بود. گرایش وی نخست به سوی عکاسی بود و در سال 1280 مهی از سوی ناصرالدینشاه کنیه «عکاسباشی» را دریافت کرد و زمانی سرگرم پیشه نظامی و «اداره کل توپهای ممالک محروسه» شد و در سال 1301 مهی وزیر قورخانه شد و در سفر نخست و دوم ناصرالدینشاه به فرنگ او را همراهی کرد؛ میتوان گفت وی نخستین عکاس خبرنگار بهشمار میآید.
از دیگر اشخاص نامداری که در قورخانه کار میکرد «ابوالحسن صبا» بود و با اینکه دستمزد بالایی دریافت میکرد ولی به سوی خنیاگری گرایش یافت و از قورخانه بیرون آمد.
قورخانه در زمان پهلوی یکم بهوسیله شخصی آلمانی بهنام «هرتمن» و همکارانش از نو آغاز بهکار کرد و دولت شخصی بهنام «اسماعیل خان» را به عنوان سرپرست قورخانه و «مرتضی خان» را جانشین (معاون) وی برگزید. در این دوره افزون بر ساختوسازهای جنگی، کارهای هنری هم ساخته میشود مانند دو تندیس سرباز هخامنشی که در سالهای 1301 ـ 1304 خورشیدی ساخته شد و در پیرامون سردر ورودی کاخ مرمر نصب شد.
پس از جابهجایی اسلحهخانه به جایی دیگر قورخانه کارکرد خود را از دست داد و کمکم رو به ویرانی گذاشت و چون یک منطقه نظامی بهشمار میآمد و دور از دسترس مردم بود انگار که از یادها دور مانده بود تا اینکه در سال 1378 خورشیدی بهعنوان ایستگاهی از نخستین خط مترو تهران به بهرهبرداری رسید که در زمانهای دیگر با گسترش خطهای گوناگون کانون رفتوآمد شهروندان تهرانی شدهاست و از قورخانه قاجاری تنها دیوار خیابان خیام و سردری که نشان از اسلحهسازی این مکان دارد، برجای مانده است.
برای شناخت بیشتر با رویدادها و دگرگونیهای اخیر بنای قورخانه با اسکندر مختاری، مهراز و کارشناس میراث فرهنگی گفتمانی صورت گرفت.
اسکندر مختاری در آغاز سخنانش به شناساندن مکان قورخانه پرداخت: «در محل تلاقی خطهای 1 و 2 مترو در میدان امام خمینی در گذشته یک محدوده نظامی وجود داشت که از دوره قاجار میتوان پیگیری کرد و از کهنترین ازمنه بنا به اسناد و شواهد میتوان گفت این منطقه نظامی بودهاست.
میدان امامخمینی محلی بوده که سوی شرق آن به دروازه شمالی شهر یا دروازه دولت و سوی جنوبی آن به محله ارگ پیشین و سوی خاوری آن به خندق دورج و از سوی شمال به خندقی که در پیرامون شهر وجود داشت.
بنابراین این محدوده در دو سویش، شمال و خاور خندق وجود داشته و تا زمانی که میدان ارگ از محل کنونی خیابان پانزده خرداد به میدان امامخمینی جابهجا شود نامش میدان توپخانه بودهاست.
از سال 1285 مهی (:قمری) ساخت میدان توپخانه با توسعه شهر همراه بود، خندق خاوری و سپس خندق شمالی قورخانه پر میشود بههمین انگیزه محدوده نظامی درون محدوده توسعه یافته جدید قرار میگیرد.
اسناد و نگارههای برجای مانده، نشان میدهد آنجا اسلحهخانه بوده و توپ و تفنگ ساخته میشد که تا زمان حاضر نیزکاربری نظامی داشت. با راهاندازی خطهای مترو 1 و 2 در نیمه دوم دهه 70 خورشیدی، نظامیها محل را ترک میکنند و قورخانه بهعنوان ایستگاه بخش کانونی مترو تهران کاربری پیدا میکند.»
وی در ادامه از آفرینههایی که در قورخانه ساخته شده بودند گفت: «تندیسی آهنی از ناصرالدینشاه که در باغشاه جای داشت، بر روی سردر باغ ملی نوشتهای دیده میشود که نشان از ساخت این سردر در قورخانه است و همچنین نوشته دری در امامزاده اسماعیل نشان از ساخت آن در قورخانه است.»
هنگامی که مترو در چنین جای تاریخی ساخته شد، کسی خرده نگرفت! مختاری دراین باره گفت: «قورخانه جایی شناخته شده برای مردم نبود زیرا یک بنای نظامی بود و بهتدریج جابهجا شد. سازمان تسلیحات ارتش بازمانده قورخانه تهران است که به خیابان سلطنتآباد یا خیابان پاسداران امروزی جابهجا شد و تا به امروز بهعنوان یک سازمان رسمی به کار خود ادامه میدهد؛ بخشی از آن هم سازمان پلیس و راهنمایی و رانندگی نام گرفت.»
این کارشناس در دنباله سخنانش از دیگرگونی کاربری قورخانه در دورههای گوناگون گفت: «بخشی از شمال قورخانه به کسان دیگری فروخته شدهبود و جایی برای فروش بلیتهای هواپیمایی بود؛ در بخش باختری سازمان پست و برق ساخته شدهبود. از این که چه زمانی برای ساختن ایستگاه مترو واگذار شد، آگاهی وجود ندارد.»
مختاری از چگونگی ثبت این سازه ارزشمند در سیاهه ملی ایران گفت: «آغازین دهه 80، میراث فرهنگی متوجه این بنا شد؛ زیرا پیش از آن دیوار کشیده شدهبود و آشکار نبود و زمانی در برابر دیدگان مردم قرار گرفت که تنها سردر و دو اتاق نگهبانی در دوسوی سردر برجای مانده بود بنابراین چارهای دیگر نمانده بود و هر آنچه برجای مانده بود بایستی به ثبت آفرینههای ملی میرسید.»
وی افزود: «من در آن هنگام مسوولیت آماده کردن پرونده ثبتی آنجا را بر گردن داشتم که پس از توجه دادن همگان به این سازه و نامهنگاریها سرانجام به ثبت رسید و در دهه 90 هنگامی که من نایب میراث فرهنگی تهران بودم با همیاری زندهیاد دانشور بازآرایی قراولخانهها و دو نگهبانی را انجام دادیم.»
امروز این روشنگری پدید آمدهاست که هر آفرینه (:اثر) برجای مانده از نیاکان روزبهروز ارزش بیشتری پیدا میکند و مانند گنجی است که هر روز باارزشتر میشود.
قورخانه بهعنوان یک مکان ویژه تاریخی، هنری مورد توجه است و بخشی از ثروت شهر است که بایستی پاسداری شود.
دیوار قورخانه که بازآرایی شده است، برشگاه خیابان خیام و امام خمینی
در زمان ثبت ملی ضلع شمالی، 25 متر و ضلع جنوبی 80 متر را با سردر به ثبت رساندهاند
چند سال پیش دیوارهای قورخانه را که روزی بر هر کدام از این دیوارها نگارههایی از اسلحههای آن زمان بود را با رنگهای سبز و آبی آراستند و با خردهگیری کنشگران فرهنگی رنگ سپید زدند و برخی را هم با سنگهای کامپوزیت آراستند
ورودی ایستگاه مترو امام خمینی از خیابان خیام
خیابان جنوبی ایستگاه مترو بهنام قورخانه است که هویت گذشته این مکان را نشان میدهد
خیابان قورخانه از دیدگاهی دیگر که از یک سو به خیابان خیام و از یک سو به خیابان باب همایون راه دارد
سردر قورخانه با نگاره شمشیر و تفنگ آراسته شده است
کنار خیابان دستفروشهای بسیاری از دیرباز وجود دارند و این کتابفروشی هم سالهاست به عنوان باریکترین کتابفروشی کتابهای نایاب میفروشد
بیتوجهی به ویرانی آجرها
بازآرایی دیوار با سیمان سیاه رنگ که هیچ همخوانی با بخشهای دیگر دیوار ندارد
مهرازی بسیار زیبا دیوارهای قورخانه
فرتور از مارال آریایی است.
0114