یلدا هزاران ساله جشنی آریایی
جشنی سپند و پر فروغ و گرم و زیبا
در آخرین شام بلند و سرد پاییز
یادآور اسطورههای مانده برجا
یلدا نماد زایش مهر ایزد نور
میترا خجسته ایزد نور سحرگاه
آیین او مهر و وداد و عهد و پیمان
تابان فروغ مینوی روشنگر راه
در شام یلدا سفرهای میگسترانم
از دانهها و میوههای سرخ و رنگین
چون تاج گلگون میهنم بر سفره خویش
دُردانههای لعل فام نار شیرین
یک سرو زیبا در کنارش مینشانم
فرخ نمادی از کهن آیین دیرین
وان سرو سبز و تازه را آرایه بخشم
با رشتههای نازک سیمین و زرین
سروی که در پندار ایرانی سپنتا
وز فتنهی باد خزانی بی گزند است
در شام یلدا تا طلوع صبح فردا
در مجمر پر آتشم عود و سپند است
کهنه اجاق بی فروغ خانهام را
با هیمههای گرم و سوزان برفروزم
تا در شرار سرکش آن آتش پاک
تاریکی و بنیان سرما را بسوزم
در جمع یاران میبرم شب را به پایان
شامی که گرم و شادمان و دلفروز است
از شادی فردا دلم در سینه لرزان
فردای یلدا نوبت خورشید روز است
جشنی دگر در گردش گردونهی مهر
آغاز روز چیرگی بر تیرگیها
جشنی به پاس اولین روز زمستان
روزی به دنبال شب زیبای یلدا
یک پاسخ
عالی