روانشاد استاد خدابخش در سال 1302 خورشیدی در روستای الهآباد زاده شد، دوران كودكی و دبستان خود را در زادگاهش سپری كرد و دوش بدوش پدرش به شغل كشاورزی پرداخت، در آن زمان انجمن اكابر مدرسهای را در الهآباد یزد تاسیس نموده بودند، ایشان را سرپرست و مدرس آن مدرسه كردند. مهارت و سختكوشی ایشان كار را به جایی رساند كه از نواحی اطراف الهآباد، زارچ و حومه مسلمانان هم برای فراگیری علم و دانش به این مدرسه میآمدند، از آن زمان بود كه نام استاد بر این مرد فرهیخته گذاشتند. هم اكنون بیشتر مسلمانان روستاهای اطراف میگویند ما هرچه یاد گرفتیم از استاد خدابخش است، استاد حتا كتاب قرآن را تدریس میكرد و به آنها یاد میداد، سرانجام وی پس از چهل سال شغل معلمی در سال 1359 به افتخار بازنشستگی نایل آمد، پس به تدریس متون دینی و اوستا در كلاسهای مدرسه دینیاری یزد پرداخت، مدرك موبدی را از كنكاش موبدان تهران در یزد دریافت كرد. درحالی كه خود معلم موبدان و موبدیاران یزد بود مدتها هوشت مریمآباد و سایر نواحی استان یزد را به عهده داشت. برای اولین بار در مریمآباد یزد كلاس گاتها خوانی را رواج داد و شاگردان او چند دوره در مسابقات مانتره تهران ممتاز شناخته شدند. هرسال از طرف كانون دانشجویان زرتشتی داوری مسابقات گاتها را در تهران به عهده داشت، این استاد بزرگوار در بهمن ماه 1366 خورشیدی برای اولین بار در استان یزد كلاس شاهنامهخوانی را در مریمآباد با 65 نفر از جوانان و میانسالان و حتی پیرمردان تشكیل داد كه از سایر محلههای زرتشتینشین یزد هم در این كلاس شركت میكردند و مدت 10 سال و اندی دیوان كامل شاهنامه فردوسی و حتا ملحقات آن را از اول تا آخر سطر به سطر و كلمه به كلمه معنی و تفسیر مینمود كه در نوع خود كمنظیر و حتا بینظیر است من كه خود یكی از شاگردان ایشان بودم هرهفته در ساعت معین در كلاس حاضر و كسب فیض مینمودم، فقط باعث تاسف است كه از 65 نفر شركتكنندگان در این مدت ده سال نوجوانان و جوانان هربار تعدادشان كم شد تا اعضای كلاس به 15 نفر رسید كه تمامی آنها سالمندان و میانسالان بودند این امر واقعاً برای جوانان یك نوع فاجعه است.
شاهنامه سند زنده ملی و دینی ماست باید به آن ارج بنهیم و آن را گرامی داریم و در گسترش و ترویج آن بكوشیم، شاهنامه به زنان پارسا و نیكوكار و رزمنده ارج مینهد و از آنها یاد میكند مانند گردآفرید، رودابه، منیژه، تهمینه، جریره، سپیدوند و بر زنان ناشایست مانند سودابه كه باعث مرگ و دربه دری سیاوش گردیده نفرین میفرستد.
كلیات شاهنامه یكدست فارسی است، فارسی سره، پهلوی و حتا متون اوستایی، در لابهلای كتاب قطور شاهنامه از استاد آموختیم كه از شصت هزار بیت شاهنامه فقط نیم مصرع آن نقطه ندارد و بقیه آن منقوط است و آن نیم مصرع در این بیت است كه:
چنین گفت كای جفت قیصر نژاد / مرا داور دادگر داد داد
در كلاس استاد، بارها بر سر یك مصرع شعر حتا كار به مجادله ادبی میكشید و از بزرگان شاهنامهخوان و حتا استادان دانشگاه یزد سووال و پرسش میشد تا جواب قانع كننده آن سطر شعر را فراگیریم. بیاد دارم یكی از شاگردان 40 ساله آن استاد آقای كیخسرو ماوندادی به اندازهای به شاهنامه علاقه داشت كه هر هفته از قاسمآباد چه زمستان و چه تابستان به كلاس میآمد تا از محضر استاد خدابخش كه معنی شاهنامه را واقعاً شیرین ادا میكرد كسب فیض نماید در اثر تصادف با اتومبیل پای او شكسته و مجروح شد اما چون عشق وافری به شاهنامه داشت و نمیتوانست در كلاس حضور یابد همگی با روانشاد استاد خدابخش به منزل وی میرفتیم، حدود 27 تا 30 نفر در حدود 3 ماه هر هفته برای شاهنامهخوانی به منزل كیخسرو ماوندادی میرفتیم تا پایش بهبود یافت و دوباره به كلاش آمد. اینچنین علاقه و كشش را آن شادروان در ما به وجود آورده بود و خواهشمندم این نمونه انس و الفت را به جوانان و همكیشان بشناسانید.
4 پاسخ
با بهترین درودها ، یاد و خاطره استاد و همچنین همسر مهربانش که تازگی به ایشان پیوسته را گرامی میداریم .
با بهترین درودها ، یاد و خاطره استاد و همچنین همسر مهربانش که تازگی به ایشان پیوسته را گرامی میداریم .
روح استاد خدابخش شاد
به ياد مى آورم كه هر وقت از راه مدرسه به كتابفروشى اش مى رفتيم به ما اجازه ميداد كه وارد مغازه شويم و كتابهاى داخل قفسه ها را ببينيم و بخوانيم و هميشه هم براى همه چيز كلى تخفيف مى دادند
روح استاد خدابخش شاد
به ياد مى آورم كه هر وقت از راه مدرسه به كتابفروشى اش مى رفتيم به ما اجازه ميداد كه وارد مغازه شويم و كتابهاى داخل قفسه ها را ببينيم و بخوانيم و هميشه هم براى همه چيز كلى تخفيف مى دادند