اسطورههای روشنایی، نام واپسین کتاب نازنین ناناوالاجم نویسندهی جوان ایرانی است که به تازگی از سوی نشر هزارهی ققنوس به چاپ رسیده است. این کتاب دربردارندهی بخشی از استورههای ایرانی است که با پژوهش نویسنده گردآوری و نگاشته شده است.
نازنین ناناوالاجم زادهی 26 شهریورماه 1362 خورشیدی در تهران و دانشآموختهی کارشناسی ارشد تیاتر و ادبیات نمایشی در دانشکدهی هنر تربیت مدرس و هنرآموختهی نقاشی، آواز و موسیقی و نمادهای آیینی و درمانی است.
وی افزون بر کنش در زمینههای گوناگون فرهنگی، آیینی و هنری و چاپ چند کتاب شعر، کتابهایی را در زمینهی استورههای کهن نگاشته و به چاپ رسانده است. آرش کمانگیر و دیگر اسطورههای جهان (این کتاب به چاپ سوم رسیده است) و اسطورههای روشنایی ایران زمین از کتابهای او در همین زمینه است.
با نازنین ناناوالاجم پیرامون کارهای او در زمینهی پرداختن به استورههای کهن گفتوگویی داشتیم که در دنباله آمده است.
دلبستگی به جهان استوره چگونه در شما شکل گرفت؟
آشنایی و دلبستگی من به استورهها نخست در کودکی و در زمانی شکل گرفت که مادربزرگم متلها و داستانهای ایرانی را برای نوههایش بازگو میکرد؛ استورههای وارد شده به جهان حماسی شاهنامه!… مادربزرگم انسان جذابی بود. در آغاز جذابیت او بود که میتوانست هر داستانی را در کودکیهایمان جذاب کند… به معنای راستین یک بانوی باسواد بود؛ بهترین دایرهالمعارف تا زمان نوجوانی؛ با آنکه ادبیات فرانسه میخواند اما موسیقی سنتی ایرانی، ادبیات کلاسیک ایران، شعرها، استورهها، آیین، متلها و زبانزدها (:ضربالمثل) و ریشههایشان را به خاطر بستر خانوادگیاش خوب میدانست.
گام دوم به سوی استورهها و روایتهای کهن، با مادرم برداشته شد. رشتهاش خبرنگاری بود. استورههای ایران را زیر نگر (:نظر) دکتر مهرداد بهار خوانده بود. کتابهای خودش را در اختیار من و برادرم میگذاشت تا بخوانیم. سپس استادانی چون دکتر عناصری، دکتر اسدی، دکتر رادفر، دکتر مزداپور، دکتر آموزگار، میلاد وندایی، دکتر نوروزی و دیگران با منش و خوی نیکشان در دانشگاهها و دیگر مرکزهای آموزشی، کمک کردند تا بیشتر بیاموزم و همچنین استادها و پیرهای محلی در منطقههای گوناگون ایران، به من آیین آموخته و همچنان نیز میآموزند، تا بتوانم ریشهی آیینها را در استورهها جستجو کنم. من نیز همهی کوشش خود را میکنم تا آموختههایم را در دنیای فیزیکال تیاتر وارد کنم یا به زبان سادهتر نوشته و برای نوجوانان بازگو کنم. به شوند (:دلیل) همان دلبستگیایکه از نوجوانی در من پدید آمده البته هنوز پر از کاستی هستم و این را بسیار خوب میدانم.
چگونه میتوان استورهها را به دور از بزرگنمایی وارد زندگی امروزی کرد؟
فرهنگمان بسیار زیبا و گسترده است و این فرهنگ کهن همیشه به ما نشان میدهد که یک لبهی نازک داریم که با گذر از آن به ورطهی خرافات میافتیم و اسیر میشویم. البته نه اینکه این حرف ویژهی ایرانزمین باشد، بلکه در مورد همهی کشورهای دارای پیشینهی تاریخی همینگونه است.
نخستین نظام فکری همهی هازمانهای (:جامعه) بشری برپایهی استورهها، بنیانگذاری و ساخته میشود و از همان نقطه شاخ و برگ میگیرد تا دیگر دانشها نظم پیدا کنند و بنیاد خود را مورد نقد و تحلیل قرار دهند.
نظام نخستین اندیشهها و نخستین بایدها اگر هر چند گاه یکبار مرور نشوند و مورد پالایش قرار نگیرند، بخش خرافهشان بیشتر از بخش انسانیشان جان میگیرد و فرصت رشد بخش انسانی و نیک آن را ضایع میکند. ما باید زیر و بمهای نخستین اندیشههای نیاکان خود را بشناسیم تا بتوانیم خود را به بالای چکاد (:قلهی) نیک فرهنگمان برسانیم نه اینکه در همان آغاز دست و پا بزنیم.
یافتن ریشههای فرهنگی و علوم انسانی در دنیای استوره است که مرا دلبسته اما بدون تعصب نگه میدارد. یعنی امیدوارم که هیچ زمانی و در هیچ زمینهای، دلبستگیام به تعصب نینجامد. به هیچرو دوست ندارم که روزی تعصبام، مرا از دیدن راستیها دور نگه دارد. اگر بخواهم منظورم را ساده بیان کنم؛ منطق استوره هرگز نباید همانند منطق زندگی روزمره باشد. برای نمونه چون من عاشق استوره هستم نمیتوانم بگویم که رعد و برق به دلیل فریاد دیویسنان و ضربهی گرز آتش وازیشته بر سر دیو است! این گفته در نظام فکری نخستین خیلی زیباست اما امروزه کاربردی ندارد و تعصب بر آن، میتواند مرا به جهان تاریک نادانی بکشاند. ولی میتوانم با افتخار از سیاوش و جوانمردیهایش بگویم یا از کیخسروی پاک و همچنان از پاکیِ ذات و باور این چهرهها لذت ببرم و آنها را الگوی رفتار و اندیشهی خودم قرار دهم. آنها قهرمانان ملی ما هستند. برای دنیای روشنایی و پاکی کشورشان، گاهی سکوت میکنند و گاهی دست به مبارزه میزنند. نیروی دانش آنها، راهشان را روشن میکند و این را امروز نیز میتوان الگو قرار داد. چنانکه بدون بزرگنمایی (:اغراق)، بسیاری از رزمجویان هشت سال جنگ تحمیلی، بر الگوی رفتار نیک و پاک کشورشان جنگیدند و جان سپردند. این برابری رفتار، گفتار و اندیشه در درازنای وجود یک فرهنگ است که دلبستگی ایجاد میکند.
نه تنها در محدودهی شناخت استورههای ایرانی، بلکه در کل جهان، استورهها مفاهیمی ازلی و ابدی دارند … اما چرا شناخت استورهی ایرانی برای ما مهم است؛ چون ما را با ریزهکاریهای اندیشه و باورهایمان آشنا میکند. میتوانیم به یاری این دانش آسانتر، راه خرافه را تشخیص دهیم و بر آنچه نمیدانیم و بدان آگاه نیستیم، بیهوده تعصب نورزیم و پافشاری نکنیم.
آگاهی در هر حوزهی علمی خوب است اما در علوم انسانی بایسته است و استورهشناسی راهی برای شناخت گذشته خودمان است. من بر این باورم که تا ندانیم چه راهی را پیمودهایم، نمیدانیم چرا امروز در چنین راهی و با چنین ویژگیهایی گام برمیداریم! حتا پس از شناخت استورهها میتوانیم به تاریخمان نیز نگاه کنیم و به سادگی نقصها و لکههای تاریک فرهنگمان را بهتر بشناسیم. اگر بدون تعصب به هر علمی بنگریم که به راستی دیدگاه علمی بر همین روال است درک میکنیم که ما هم در فرهنگمان کاستیهایی داریم، همانطور که زیباییهای بسیاری داریم و این شناخت اگر همهگیر باشد، حال امروزمان را بهتر میکند.
استورهها در ادبیات داستانی چه جایگاهی دارند؟
به این پرسش از دو سو میپردازم؛ تاثیر خودآگاه و تاثیر ناخودآگاه. به گونهی خودآگاه؛ یعنی برمیگزینیم که روایت ادبی خود را برپایهی استورهای ویژه بنا کنیم و از روند داستانی یا شخصیت یا موضوع آن، چیزهایی را بگیریم ولی هنگامی که ناخوداگاه از یک استوره پیروی میکنیم؛ یعنی استورهها در ما ریشه دارند و ضمیر ناخودآگاه ما همچنان به دنبال پیروی و تنیدن رشتههای پیوند خود با ملیت خود و گذشتهی بشری است.
هر دوی این دستهها چه در دنیای ادبیات داستانی و چه در دنیای شعر، از گذشته تا امروز وجود دارند. اگرچه دستهی نخست و اقتباسگونه در ادبیات داستانی بسیار کمتر از دنیای شعر است. در دنیای ادبیات؛ استاد حماسهسرا، فردوسی با آگاهی تمام، استوره را شناخته و با معرفت کامل آن را وارد حماسهی نو و جهان چکامه میکند. نه تنها در شاهنامهی فردوسی، بلکه در جایجای ادبیات فارسی به استورههای ایرانی برمیخوریم؛ اشارههای حافظ به داستان جمشیدجم، سرودههای اخوان ثالث، گرشاسب نامه اسدی طوسی، سیمرغ در منطقالطیرعطار، آرش کمانگیر سیاوش کسرایی و در نمایشهای استاد بهرام بیضایی همهی تاثیرات استورهها و جاودانگی آنها در ساختار فرهنگ ایران است.
این تاثیر در نمایش و تیاتر چگونه خود را نشان میدهد؟
موضوعات انسانی و چالشهای بشری از هنر جدا نیستند و هر دو با ذات انسانی در پیوند هستند. هنر در زمینههای گوناگون مانند تصویر، سینما، نقاشی، نمایش، ادبیات و موسیقی به گونهی خالص یا ناخالص برخاسته از ذات انسانی و گذشتهی بشر است.
انگار که بگوییم مفاهیم ازلی و ابدی چه تاثیری بر ادبیات و تیاتر دارند یا بگوییم آیا عشق و خیانت یا حسادت و فداکاری همانگونه که اثری در ادبیات داستانی دارند، بر نمایش هم اثری دارند. ما در استورهها با نمونههای آغازینِ همین مفاهیم روبهرو هستیم و هرگز از آنها جدا نخواهیم شد. ما در رویارویی با چهرههای استورهای با بخشی از خودمان و جامعه خودمان روبهرو هستیم و هرگز ازآنها جدا نخواهیم شد. ما هر روزه از نمادها و کهنالگوها بهره میبریم و جهان خود را ساخته و تعبیر و بازتحلیل میکنیم. چه این تعبیرها و تفسیرها از راه نوشتار، بازتولید شود یا از راه تصویر یا صوت، چه در هنر داستاننویسی و چه در سینما و نمایش و چه در موسیقی…
پاسخمان برای این پرسش قطعی بودن این امر است. نمایش خوب بر یک ایدهی خوب شکل گرفته. تیاتر خوب با یک متن خوب کار خود را آغاز میکند. ورود استورهها با شیوهی اقتباسی به ادبیات (بر پایهی همان دستهبندیای که پیشتر گفته شد) موجب میشود که راه ورود به این حوزه برای نمایش نیز سادهتر شود. به ویژه برای نسل کنونی که خواسته و ناخواسته از ادبیات و شیوهی نگارش گذشته فاصله گرفتهاند و به دنبال شیوههای بیانی سادهتر و تازهتر هستند. استوره به بیان امروزی، راه را برای آنها هموارتر میکند و شاید گرایش بیشتری برایشان ایجاد کند.
از کتاب اسطورههای روشنایی ایرانزمین که به تازگی چاپ شده است و چاپ سوم آرش کمانگیر بیشتر بگویید؟
پانزده روایت استورهای ساده و با زبان امروزی در کتاب اسطورههای روشنایی ایرانزمین بازگفت شده است که از آفرینش آغاز میشود و تا پایانِ جهان را به تصویر میکشد. در این روایتها پادشاهان استورهای شناسانده میشوند و کوشش شده رخدادهایی که برای این پادشاهان و ایرانیان رخ داده، برای نوجوان بازگو شود تا سردرگمی در متن نباشد.
کتاب آرش کمانگیر و دیگر استورهها هم برای نوجوانان به نگارش درآمده بود و با مهر خداوند و همراهی یاران، ایراندوستان و ناشر گرانمایهی کتاب این کار به چاپ سوم رسید. همچنان امیدوارم که عزیزانِ مخاطبِ این کتاب نیز مرا تنها نگذارند و نکتهها و دیدگاهشان را با من درمیان گذارند تا با همراهی یکدیگر، این راه را روشن تر کنیم.