در «یادی از فیروزبهرام (۱)» از دوران دانشآموزیام در این مدرسه و در بخش (۲)، از یادهایم در روزگار آموزگاری و در یادی از فیروزبهرام (۳)؛ از چگونگی ماندگار شدن این مدرسه ۹۰ ساله نوشتم. اینک بخش چهارم:
چند روز پیش از این روز در چهارراه سیتیر – جمهوری دیدمش و از او خواهش کردم از مدرسهای که ۶۰ سال پیش در آن درس خوانده دیدن کند. خانهاش در خیابان سیتیر، پایینتر از جمهوری است. او هم دعوت من را پذیرفت و آمد.
درست همان زمانی که در فیروزبهرام ـ مدرسه قدیمیاش ـ در حال دیدن کلاسهایی بود که در آن شیطنت میکرد و خاطراتش را یکییکی به یاد میآورد؛ چهرهاش درهمکشیده شد و گفت: «مادر من در ماجرای نسلکشی ارمنیها در یک گاری مخفی و به ایران آورده شده بود. در چنین شرایطی پدربزرگم به ایران میآید و پزشک آیتالله بروجردی میشود. بهرغم تفاوت دین، این احساس امنیت را داشتهاند. پدرم هم در شرایطی که عموهایش را در زندانهای شوروی کشته بودند فرار میکند و به ایران میآید. به بروجرد میرود و عاشق مادرم میشود.» اینها را لوریس چکناواریان برایم تعریف میکرد؛ روز دوشنبه ۲۴ آذرماه ۱۳۹۳. او میگفت: پدربزرگش هم طبابت میکرده و هم ویولن مینواخته. لوریس جوان شیفته گوش دادن به صدای ویولن میشود و در ۸ سالگی نواختن ویولن را آغاز میکند.
یکبار دیگر هم او را به مدرسه خواندم. در نخستین روز مهر سال 1394، سالی که تازه مدیر شده بودم. برای مراسم آغاز سال تحصیلی 94 ـ 95 آمد و برای دانشآموزان سخنرانی کرد. او به دانشآموزان سفارش کرد میهن خود را دوست بدارند و برای آبادانی آن بکوشند.
لوریس چکناواریان در ۲۱ مهرماه سال ۱۳۱۶ خورشیدی در شهر بروجرد به دنیا آمد. در ۱۴ سالگی نخستین کنسرت خود را اجرا و رهبری کرد. به عشقِ موسیقی به سرتاسر جهان سفر کرد. به افتخارات بزرگی دست یافت و اکنون از بزرگان فرهنگی ایران است.
لوریس چکناواریان تنها نامدار فیروزبهرامی در جهان دانش و فرهنگ نیست. فیروزبهرام دهها چنین نامدارانی که آوازه جهانی دارند در دل خود پرورانده است.
انجمن ادبی دبیرستان فیروزبهرام برای نخستین بار در سال تحصیلی ۱۳۱۹ – ۱۳۲۰ به اصرار چند تن از دانشآموزان و با موافقت کمالالدین جناب – ریاست وقت دبیرستان – تشکیل شد. نخستین رییس این انجمن اسماعیل پوروالی بود که بعدها سردبیر روزنامه «روزگار نو» شد.
این انجمن دارای کمیسیونهای مختلفی بود و هر کمیسیون رییسی داشت که با رای دانشآموزان انتخاب میشد.
در سال ۱۳۲۳ خورشیدی کمیسیون نمایش با کمک غلامحسین صالحیار و منوچهر انور تشکیل شد. این کمیسیون هر سال نمایشهایی را با همیاری و بازیگری دانشآموزان دبیرستان بر روی صحنه میبرد.
کمیسیون موسیقی شامل دو گروه موسیقی شرقی و غربی به اجرای موسیقی در برنامههای دبیرستان میپرداخت.
کمیسیون نشریه که هرساله مجله و نشریاتی را در دبیرستان منتشر میکرد، «آذرخش»، «شعله بهرام» و سالنامههای فیروزبهرام از جمله آنهاست.
کمیسیون هنرهای زیبا که به پرورش استعداد دانشآموزان در زمینه نقاشی میپرداخت.
کمیسیون کتابخانه مدیریت کتابخانه دبیرستان را در دست داشت. ایرج افشار در زمان تحصیلش در فیروزبهرام ریاست این کمیسیون را برعهده داشت.
انجمن ادبی فیروزبهرام در هر سال تحصیلی دو یا سه شخصیت سیاسی یا فرهنگی را به دبیرستان دعوت میکرد تا برای دانشآموزان سخنرانی کنند. برای نمونه میتوان به سخنرانیهای احمد افشار شیرازی و سپهبد رزمآرا اشاره کرد. فرزندان رزمآرا در فیروزبهرام تحصیل میکردند و او معمولاً با لباس شخصی برای سخنرانیها به فیروزبهرام میآمد. هوشنگ نهاوندی که آن زمان دانشآموز فیروزبهرام بود و بعدها رییس دانشگاه تهران شد در کتاب «سه رویداد و سه دولتمرد» مینویسد: «خود من در طی سالهایی که سپهبد رزمآرا رییس ستاد ارتش بود، دانشآموز دبیرستان فیروزبهرام بودم. انجمن ادبی دبیرستان هر سال دو یا سه شخصیت سیاسی یا فرهنگی را به منظور ایراد سخنرانی برای دانشآموزان دوره دوم، دبیران و اولیای دانشآموزان دعوت میکرد. پسران رزمآرا در دبیرستان فیروزبهرام تحصیل میکردند. به این سبب اقلا دو بار از او برای سخنرانی در این مجالس دعوت شد که هر بار جمعیتی انبوه حضور داشتند. رزمآرا بدون یادداشت به آسانی و با سادگی سخن میگفت و رفتاری توام با تواضع و محبت با مدعوین داشت. به یادم دارم که هر بار با لباس شخصی و پیاده به دبیرستان فیروزبهرام آمد. اگر محافظینی داشت دیده نمیشدند. گرچه در آن زمان سوقصدهای سیاسی در کشور عادی بود که خود وی چندی بعد قربانی آن شد. ظاهرا بیمی نداشت.»
از دیگر کسانی که در انجمن ادبى دبیرستان فیروز بهرام سخنرانی میکرد احمد افشار شیرازى بود. او در جلسات انجمن ایرانشناسى هم كه ابراهیم پورداود در فیروزبهرام بنیاد نهاده بود، شرکت داشت. وى كتابشناس بود. «مانى و دین او» و «از پرویز تا چنگیز» سیدحسن تقىزاده را به چاپ رساند.
انجمن ادبی فیروزبهرام و اینهمه نامهای بزرگ:
اسماعیل پوروالی، (زاده ۱۳۰۱، تهران ـ درگذشت ۱۳۸۱، پاریس)؛ روزنامهنگار معاصر. در دانشگاه، تاریخ و جغرافیا خواند. کار مطبوعاتی را از ۱۳۱۹ خورشیدی آغاز کرد و با بسیاری از نشریات کشور همکاری داشت. در ۱۳۴۵، روزنامهی بامشاد را، که مدتها منتشر میشد، دوباره انتشار داد. مدتی را در فرانسه زندگی کرد و تا سالهای پایانی پهلوی دوم نماینده و خبرنگار سازمان رادیو و تلویزیون ملی ایران در پاریس بود.
غلامحسین صالحیار (زاده ۲۴ اردیبهشت ۱۳۱۱، تهران ـ درگذشت ۱۹ آذر ۱۳۸۲، تهران) در سالهای نوجوانی هنگامی که دانشآموز فیروزبهرام بود به مطالعه روزنامهها و تئاتر پرداخت و به عنوان نمایشنامهنویس، کارگردان و بازیگر در دهه ۲۰ در تئاتر فعالیت میکرد. آغاز دوران روزنامهنگاری صالحیار در سال ۱۳۳۵ و با حضور در آزمون کلاس آموزش روزنامهنگاری مؤسسه اطلاعات آغاز شد. صالحیار به تدریج در روزنامه اطلاعات رشد کرد و دبیری سرویس خارجه روزنامه اطلاعات را برعهده گرفت. صالحیار با حمایت رضا قطبی مدیر وقت تلویزیون ایران راهی پاریس و لندن شد و دورههای آموزشی خبری برای رادیو و تلویزیون را فرا گرفت. او در بازگشت خبرگزاری رادیو تلویزیون ملی ایران را تأسیس کرد. صالحیار در سال ۱۳۵۶ با دعوت فرهاد مسعودی سردبیر روزنامه اطلاعات شد. وی از موسسان سندیکای خبرنگاران و نویسندگان و مولف چند کتاب از جمله «چهره مطبوعات معاصر» بود.
منوچهر انور (زاده ۲۱ مهر ۱۳۰۷ خورشیدی، تهران) کارگردان، نویسنده، ویراستار، گوینده و مترجم؛ فارغالتحصیل آکادمی سلطنتی هنرهای دراماتیک انگلستان است. او برای تحصیلات متوسطه خود وارد دبیرستان فیروزبهرام شد و در سال ۱۳۲۳ با کمک غلامحسین صالحیار، بخش تیاتر انجمن ادبی فیروز بهرام را تشکیل داد. تحصیلاتش در دبیرستان را نیمهتمام رها کرد و به انگلستان رفت و در مرکز آموزش رویال آکادمی تئاتر به تحصیل پرداخت.
در سال ۱۳۳۷ پس از بازگشت به ایران، وارد انتشارات فرانکلین شد؛ در آنجا ویراستاری را پایهگذاری کرد و تا ۱۳۴۱ سرویراستار فرانکلین بود. انور پس از پیوستن به گروه هنر ملی و تدریس در دانشگاه، گویندگی و نویسندگی متن فیلمها را شروع کرد. مهمترین آثار هنری او فیلم مستند «نیشدارو» و نسخه سینمایی نمایشنامه مشهور بیژن مفید ـ شهر قصه ـ است که فیلمنامهی آن در سال ۱۳۵۲ توسط منوچهر انور و بیژن مفید نوشته شد و انور آن را کارگردانی کرد.
هموندی ایرج افشار (زاده ۱۶ مهر ۱۳۰۴، تهران ـ درگذشت ۱۸ اسفند ۱۳۸۹، تهران) در انجمن ادبی دبیرستان فیروزبهرام و ریاست کتابخانه در دوره دانشآموزی و دانش اندوزی ذر پیشگاه استادانی چون پرویز ناتل خانلری و ذبیحالله صفا در دوره دبیرستان او را به جایگاه والایی در تاریخ و فرهنگ ایران رساند. او پایهگذار کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و نامور به «پدر کتابشناسی ایران» است.
این دانشآموخته فیروزبهرام؛ بعدها رشته قضایی دانشکده حقوق دانشگاه تهران را به پایان برد. مدیر مجله آینده، همکاری با مجله جهان نو، انتشار واژهنامه یزدی، کتابداری دانشکده حقوق دانشگاه تهران، عضویت در انجمن ایرانشناسی پورداود در فیروزبهرام، سردبیری مجله مهر، بنیان نهادن سلسله انتشارات فرهنگ ایران زمین و مدیریت آن، بنیانگذاری و چاپ سلسله کتابشناسی ایران (کتابهای ایران)، سردبیری مجله سخن، مدیریت مجله کتابهای ماه و نشریه انجمن ناشران ایران، بنیانگذاری گروه ملی کتابشناسی ایران وابسته به کمیسیون ملی یونسکو، تاسیس انجمن ایرانی فلسفه و علوم انسانی کمیسیون ملی یونسکو در ایران، همکاری در نگارش مدخل هایی در دایرةالمعارف فارسی دکتر غلامحسین مصاحب، مسوولیت نظارت بر انتشارات بنگاه ترجمه و نشر، و … دهها سمت برجسته دیگر گوشهای از تلاش او برای ایران است که یکی از سرچشمههایش فیروزبهرام و انجمن ادبی آن بوده است.
پانویس:
پس از انتشار یادی از فیروزبهرام در 3 هفته گذشته، لازم است به چند نکته اشاره کنم:
۱. بسیاری از خوانندگان پرسیدهاند که در نوشتن این خاطرات آیا چیزی را پنهان یا سانسور کردهام؟ پاسخ «بله» است. به روشنی میگویم که آنچه نوشتهام حقیقت محض و کاملا راست و درست است، ولی خیلی از خاطراتم را هم ننوشتم. بله خودسانسوری کردهام. فکر کردم شاید آبروی کسانی برود و یا به شخصیت برخی از همکاران و یا معلمهایم – که دیگر زنده نیستند و دستشان از دنیا کوتاه است – بربخورد و این دور از اخلاق و انسانیت است. از طرف دیگر اگر آن ناگفتنیها گفته میشد، شاید در جاهایی جایگاه مدرسه آسیب میدید و این به صلاح نبود.
۲. کسانی پرسیدهاند که اینهایی را که مینویسید همه از حافظهتان است و یا از روی یادداشتهایی که از آن زمان داشتهاید؟ پاسخ این است: هر دو. من در برهههایی از زمان – شوربختانه – یادداشتهای روزانهام را از دست دادهام و ناگزیر از حافظهام بهره بردهام، ولی در بسیاری از موارد از یادداشتهایم استفاده میکنم.
۳. پسرعمویم داریوش پرخیده، دخترعمویم آرمیتا پرخیده، دوستان، همکلاسیها، همدورهایها و دانشآموزان گذشتهام که اکنون هرکدام در کار و زندگی خود یلانی بیمانند هستند، در یادی از فیروزبهرام (۱) و (۲) یادداشتهایی گذاشتهاند و به من ابراز محبت کردهاند که از همهشان بسیار سپاسگزارم.
4. در یادداشتی که دکتر افشین نامدار برای یادی از فیروزبهرام (۲) نوشته چنین آمده است:
… درباره اتفاقاتی که منجر به خاص شدن مدارس پسرانه در سال ۶۴ شد، تا آنجا که به خاطر دارم، ابتکار انجمن [زرتشتیان] وقت و [انجمن] اولیا و مربیان فیروزبهرام (که ریاستش را روانشاد افلاتون خدایاری بر عهده داشت) در جلوگیری از تغییر کاربری مدارس پسرانه بود. البته درست به خاطر ندارم که تغییر کاربری به چه منظور بود و به چه داستانی ختم میشد، اما خوب به یاد دارم که این کار را تنها راه نجات فیروزبهرام و رستم آبادیان و جمشید جم میدانستند. … امید که آقایان خزائلی و یونسآبادی که سمت داشتند برای آن بنویسند. … در این باره توضیح و گزارشاتی دارم که در آینده خواهم نوشت.
دنباله دارد …
یک پاسخ
درود بر شما و سپاس از این که همت کردید و بخشی از تاریخ دبیرستان فیروزبهرام را نوشتید.
خوب است که کتابی در مورد تاریخ فیروز بهرام نوشته شود و این کار برای دبستان های گیو جمشیدجم و انوشیروان دادگر نیز انجام شود تا کوشش همیشگی زرتشتیان باورمند به دانای بزرگ هستی بخش برای گسترش دانش بر همگان روشن شود.