در بخشهای پیشین به تاریخچه این آموزشگاه 90 ساله و زندگینامه بزرگان آن پرداختیم. اینک دنباله آن:
سال تحصیلی 52 ـ 51، کلاس ششم ریاضی دبیرستان فیروزبهرام؛ پس از یک ماه و خردهای که دبیر جبر نداشتیم، حدود میانه آبانماه 1351؛ سرانجام سیروس فرسایی مدیر مدرسه، همراه با موسی آذرنوش دبیر جبر و برای معرفی ایشان به کلاسمان آمدند. موسی آذرنوش؛ مردی به نسبت کوتاه قد، خوشتیپ، جدی، با کت و شلوار اتوکشیده و کراوات. بعد از رفتن مدیر، بدون معطلی کارش را شروع کرد و چه عالی. بعدازظهر که رفتم خانه کتاب جبر را که وارسی کردم دیدم موسی آذرنوش یکی از نویسندگان کتاب درسیمان است. بسیار جدی بود. در کلاسش آنچنان سکوتی برقرار بود که صدای نفس کشیدن بغلدستیات را میشنیدی! با گچ آنچنان تمیز و مرتب روی تختهسیاه مینوشت که گویی تابلوی نقاشی است؛ با همه ریزهکاریهایش. درس میپرسید شدید. نتیجه: قبولی صددرصد در درس جبر در امتحانات نهایی خرداد 52.
خوب یادم هست آن سالها فیلم «ده فرمان» در سینماها اکران شده بود. سر زبان بچهها و حتا بزرگترها «و خدا … را آفرید» بود. مثلا به کسی که با دست از شیر مدرسه آب میخورد میگفتند: … و خدا لیوان را آفرید! و یا به کسی که با پشت دست دماغش را پاک میکرد میگفتند: … و خدا دستمال را آفرید! آفای آذرنوش در درس جبر روی تخته معجزه میکرد. بدون کوچکترین اشتباهی منحنیهایی میکشید آنچنان زنده که با دانشآموز حرف میزد. در یکی از زنگهای جبر؛ استاد آذرنوش در حال کشیدن یک منحنی حواسش پرت شد و اشتباه کرد و نمیدانم چرا هول شد و با دست شروع به پاک کردن اشتباهش کرد. کاری که هیچگاه از او ندیده بودیم. من هم که در ردیف جلو نشسته بودم ناخودآگاه گفتم: … و خدا تختهپاکن را آفرید! کلاس پر از سکوت آذرنوش بهیکباره از خنده رفت روی هوا. استاد هم لبخندی زد و دوباره کلاس برگشت به همان سکوت. این اولین و آخرین لبخندی بود که ما از استاد آذرنوش دیدیم. هر جلسه که سر کلاس میآمد و معلمیاش را میدیدم، در دل آرزو میکردم که روزی مانند آذرنوش معلم خوبی باشم.
موسی آذرنوش (1294-1371 خورشیدی). زندهیاد موسی آذرنوش؛ ریاضیدان نامدار در فروردین 1294 خورشیدی در رشت زاده شد. کلاس ششم متوسطه را با رتبه نخست در خرداد 1311 در رشت به پایان برد و به «فرزند لایق گیلان» نامور شد. آذرنوش پزشگی قبول شد اما علاقه او به ریاضیات بود. از دانشسرای عالی با مقام اول در رشته ریاضی و علوم تربیتی لیسانس گرفت. از 1315 تا 1359 خورشیدی ـ 44 سال ـ به آموزش ریاضی پرداخت. دبیرستان آذر را در تهران بنیان نهاد. (برای سرگذشت این معلم بزرگ نگاه کنید به: گفتوگویی با آقای موسی آذرنوش مجله «آموزش و پرورش» (تعلیم و تربیت) دوره چهل و هفتم، 16 مهر 1357 – شماره ویژه (از صفحه 25 تا 30).
در بخشی از این گفتوگو میخوانیم: «… در تابستانی که کـلاس پنـجم متوسطه را تمام کرده بودم، پدرم برای معالجه، از طریق بندر پهلوی (انزلی) عازم فرانسه بود. از من سـوال کـردند که چه میخواهی برایت سوغات بیاورم؟ گفتم یک دوره کتاب درسی کلاس ششم و یک دوره حـلالمسایل. اتفاقا در مراجعت از آخرین کتابهای روز فرانسه بـرایم آوردنـد. آنقدر از دیدن کتابها خوشحال شدم که حدی نـداشت و اتـفاقا در کلاس ششم متوسطه، چون دبیران ما همگی دیپلمه بودند، وجود این کتابها در پیـشرفت مـن کمک بسیار کرد و من تـمام ایـام از خواندن آنها و اسـتفاده از آنها واقعا لذت میبردم…».
*
«شب پرویز ناتل خانلری»؛ سال 1392، به مناسبت صدمین زادسال او: … و سپس علی دهباشی بخشی از متن زندهیاد ایرج افشار را درباره دکتر خانلری خواند:
« یاد کردن از سخنسرای «عقاب» و مدیر زبانشناسِ مجله سخن برای من یادآور بسیاری از روزهای خوش زندگی شخصی و بازآورِ کارنامه کوششهای فرهنگی مربوط به ایران در چهل و چند سال اخیر است.
خانلری در سالهای 1321 ـ 1323 که شاگرد رشته ادبی دبیرستان فیروزبهرام بودم دبیر بعضی از درسهای رسمی و در حقیقت مربی ذوقی چند تنی بود که در آن مدرسه به ادبیات علاقهمندی بیشتری داشتند. محمدعلی حکیم الهی، ذبیحالله صفا، محمدحسین مشایخ فریدنی، جواد تربتی، عبدالرحیم نبهی، ابراهیم کوکلان، عبدالله رهنما و فروغان تا آنجا که در یاد دارم معلمان درسهای دیگر در رشته ادبی بودند.
خانلری دبیر متن ادبی بود. نامش برای دانشآموزان تازگی داشت، چرا که نه معنای ناتل را میدانستیم و نه محملی برای خانلری بودن او مییافتیم. تا اینکه روزی گفت ناتل نام آبادی کهنی است که نیاکانم از آنجا بودهاند و خانلر نام نیایم اعتصامالملک بوده است که در دوره ناصرالدین شاه در دیوان سمت استیفا و انشاء داشته.
برای ما، در روزگاری که ایران چهره تازهای یافته بود و روزنامههای رنگارنگ منتشر میشد و گاهی بوی سیاست و قضایای اجتماعی از دامنه میدان بهارستان به فضای مدرسه میرسید، ساعتهای درس مردی که گرمزبان و تازهسخن بود و لابلای شرح و تفسیر مشکلات متنهای خشک پیشینه، گفتههایی از ادبیات جهانی میآورد و سخن گذشتگان را در ترازوی نقد و سنجش ارزششناسی میکرد کاملاً تازگی داشت. لحن کلامش از خستگی درس میکاست و بر جویایی و کنجکاوی ما بسیار میافزود.
هرچه مرحوم محمدعلی حکیمالهی (مدرسی بود دوستداشتنی از طبقه دانشمندان سنتی) پیر بود و فرتوت، خانلری برای ما جوانی بود شاداب و تازهنفس، باریکاندام و ظریف. هرچه مرحوم جواد تربتی بدلباس و بیقید و خمیدهقامت بود، او آراستهپوش و پاکیزه و سرومانند بود. تنها معلمی بود که «پاپیون» میزد و آن هم هر روز به یک رنگ. اغلب روزنامه و مجله فرنگی در جیبش دیده میشد و گاهی هم کتابهای فارسی در دستش بود. چابک و تیز راه میرفت . در آن روزگار فکش به هنگام صحبت کردن کمی لرزش و تیاسر داشت که پس از سفر فرنگ و گذشت زمان بهبود پیدا کرد. خانلری پیش از این که در تهران به تدریس بپردازد معلمی را در رشت آغاز و تجربه کرده بود. دوستان زیادی هم در آنجا یافته بود که هنوز هم قدمای ادبای گیلان روزهای همسخنی با او را به یاد دارند. در تهران، در مدرسه ارامنه هم که نزدیک به فیروزبهرام بود درس میگفت.
در تدریس آسانگیر نبود. رفتار معلمی را نیک میدانست. دانشآموزان را به بطالت عادت نمیداد. تکلیفهای درسی او گاهی برایمان شاق بود. یادم است در درس متنشناسی برای هر کس بخشی از کتاب را تعیین میکرد تا آن را بخواند و به تفسیر و تحلیل آن بپردازد. وقتی به من گفت شما داستان شیخ صنعان را در کتاب منطقالطیر بخوانید و تفسیری از آن بنویسید و مقصود سراینده منظومه را بیان کنید، چون نام شیخ صنعان را نشنیده بودم سختی و دشواری تکلیف همچون کوهی بر من فرو افتاد.
خوشسخنی و تازهدلی او موجب آن بود که چون درس پایان میگرفت، اگر درس آخر بود، دو سه نفری با او به راه میافتادند تا از صحبتهای غیردرسی او لذت ببرند. معمولاً از مدرسه به سوی خیابان استانبول میرفت تا خود را به همنشینان کافه فردوسی برساند. اولین بار در همان راه بود که نام صادق هدایت را از زبانش شنیدم. تفصیلی دلنشین درباره مقام ادبی او در داستاننویسی برگفت. آن روز دریافتم با هم دوستی استوار دارند. به او گفتم کتاب فواید گیاهخواری ایشان را در کتابخانه پدرم دیدهام، اما آن که داستان نیست و خواندنش لذتبخشی ندارد.
در آن روزگار دو گوهر ناب زندگی خانلری را آرایشی نو داد. یکی عقد همسری با زهرای کیا بود و دیگر همکاری با ذبیحالله صفا بود که سخن را به وجود آورد. چندی از آن دو واقعه خوشایند نگذشته بود که به دریافت درجه دکتری در ادبیات فارسی موفق شد.
یکی از روزها، که موقع امتحان پایان سال ما بود، خانلری با چند عدد دفترچه مانند همان که کلمه سخن به رنگ آبی روی آنها خوانده میشد به مدرسه آمد پس از اینکه جلسه امتحان پایان گرفت و دو سه تنی با او همراه شدیم پرسیدیم این کتابها چیست؟ گفت مجلهای است به نام سخن که با همکاری آقای ذبیحالله صفا ماهانه چاپ خواهیم کرد. مجلهای خواهد بود خاص ادبیات.
مجله سخن در آغاز از سوی جامعه لیسانیسههای دانشسرای عالی منتشر شد (خرداد 1322). صفا صاحبامتیاز بود و خانلری سردبیر و مدیر. بهایش یکی دوازده ریال بود. از میان یاران مدرسه فیروزبهرام تورج فرازمند و سیروس ذکاء بیش از دیگران به سخن روی آوردند و مروج مجله بودند. تورج مدتی دفتر اداری سخن را راه میبرد».
پرویز ناتِل خانلَری (۲۹ اسفند ۱۲۹۲ ـ ۱ شهریور ۱۳۶۹) از اهالی ناتل نور مازندران، ادیب، سیاستمدار، زبانشناس، نویسنده و شاعر معاصر ایرانی بود. او در دهه 20 از دبیران برجسته فیروزبهرام بود.
*
ایرج افشار همچنین درباره ذبیحالله صفا، معلم دیگرش در فیروزبهرام مینویسد: «تاریخ ادبیات در ایران شایستهترین، مهمترین و پایدارترین تالیف اوست. کتابی است که آوازه جهانی گرفته است. صفا بر سر تدوین آن شیره جان را مصروف کرده است. باید شادمان باشیم ازین لحاظ که اگر او چنین کتابی را عرضه نکرده بود دانشجویان و دانشپژوهان ناگزیر از مراجعه به کتابهای اته، براون، آربری، ریپکا بودند. او توانست به تاریخ ادبیات فارسی جنبه ایرانی بدهد.» او در همین یادکرد آورده که: «صفا در دوره ادبی دبیرستان فیروزبهرام معلم تاریخ ادبیات و یکی دو درس دیگر بود. من سه سال شاگرد او بودم» و در جایی دیگر هم، اضافه کرده که «از صفات صفا بیپیرایگی، ایراندوستی، فرهنگپروری، نیکدلی، ادب، حجب و مخصوصا کمک به پرورش استعداد دیگران بود».
ذبیحالله صفا، ۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۰ در شهمیرزاد زاده شد و نهم اردیبهشتِ هشتادوهشت سال بعد در شهر لوبک آلمان درگذشت، بیآنکه به آرزویی که در نامهاش به ایرج افشار به تاریخ ۱۵ بهمن ۱۳۶۳، رسیده باشد: «… از خدا میخواهم مرا در آغوش همان خاک مقدس جای دهد…».
*
یکی از افتخارات 35 سال بودنم در فیروزبهرام این است که با استادان بسیار خوب و برجستهای همکار بودهام که در جای خود نام آنها را خواهم آورد. یکی از این نازنینان که در سالهای پایانی دهه 60 در فیروزبهرام با او همکار بودم، استاد رضی هیرمندی نویسنده، مترجم و پژوهشگر طنز ایرانی است. من که از خشگخویی و سختگیری معلمهای زبان دوران دانشآموزیام (فراکیش، گرجی و بقایی) دل خوشی نداشتم، خندهها، اخلاق نیکو و فرهنگدوستی رضی هیرمندی را هیچگاه فراموش نمیکنم.
رضی هیرمندی در سال ۱۳۲۶ در سیستان زاده شد. سال ۱۳۴۹ در رشته زبان و ادبیات انگلیسی از دانشگاه فردوسی مشهد دانشآموخته شد. در سال ۱۳۵۳ به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و دبیر دبیرستانهای تهران شد. هیرمندی همچنین برای هشت سال در دانشگاه تهران مدرس زبان انگلیسی بود. او در سال ۱۳۶۷ دوره کارشناسی ارشد زبانشناسی همگانی را در دانشگاه تهران به پایان برد. هیرمندی کار ادبیاش را برای کودکان و نوجوانان در سال ۱۳۵۵ با ترجمه کتاب «درخت بخشنده» اثر شل سیلوراستاین آغاز کرد. او در دو رشته ترجمه و تألیف کار کرده که حاصل آن بیش از ۱۵۰ اثر است.
*
حال که سخن از دبیران زبان شد بد نیست از استاد پازارگادی دبیر زبان سالهای دور فیروزبهرام هم یادی کنیم: علاءالدین پازارگادی (زاده ۱۲۹۲، شیراز ـ درگذشت ۱۹ فروردین ۱۳۸۳، تهران) نویسنده و مترجم ایرانیست. وی دارای مدرک کارشناسی در رشته تاریخ، کارشناسی ارشد در رشته تعلیم و تربیت و دکترا در علوم سیاسی و اقتصادی از دانشگاه آکسفورد انگلستان است. او را بنیانگذار رشته «زبان و ادبیات انگلیسی» در ایران میدانند. برجستهترین کار او ترجمه مجموعه آثار شکسپیر است.
*
در اینجا توانستم ـ تنها ـ از چند دبیر این آموزشگاه ماندگار یادی کنم. دفتر حضوروغیاب دبیران را که ورق میزنم دهها نام برجسته به چشم میآید. در اینجا تنها به چند نام اشاره میکنم (بدون هیچ نظمی):
کیخسرو وصالی ـ ریاضی
بهرام خسروی ـ ریاضی
ابوالقاسم قلمسیاه ـ فیزیک
علیاصغر خبرهزاده ـ ادبیات
دکنر حسین کریمان ـ تاریخ، ادبیات
محمد شاهین ـ طبیعی (زیست)
هاشم رضی ـ ادبیات
موبد رستم شهزادی ـ زبان، دینی
خسرو باستانیفر ـ زبان
عیسی ساعد ـ نقاشی
ابراهیم کوکلان ـ ناریخ و جغراقیا
جمشید پیشدادی ـ زبان و معاونت
مسعود برزین ـ زبان
هرمز پارینه ـ ورزش
محمدعلی حکیمالهی ـ تاریخ و جغرافیا
اکبر مهماندوست بصیر ـ ریاضی
محمد سام کرمانی ـ ادبیات و علوم اجتماعی
ناصرالدین شاهحسینی ـ ادبیات
بهمن ستودیان ـ شیمی
تیرانداز پرخیده ـ ریاضی و مدیر دروس
محمد قاضی ـ زبان
علیاصغر نوروزیان ـ فیزیک و شیمی
پرویز شهریاری ـ ریاضی
مهدی قمصری ـ ریاضی
ناصر مریوانی ـ فیزیک
رستم پارکی ـ ریاضی و رسم فنی
ابراهیم بهتاش ـ فیزیک
جهانگیر یگانگی ـ فیزیک
هوشنگ کاوسی ـ طبیعی (زیست)
شهمردان شهمردانی ـ دینی زرتشتی
رستم یارش ـ اوستا
سروش شیدایی ـ ادبیات
مهربان خداوندی ـ دینی زرتشتی
یدالله انتظاری ـ زبان
اردشیر فرهمند ـ شیمی
کورش سپهری ـ شیمی
شاهرخ کشاورزی ـ زیستشناسی
عزیزالله حاج منیری ـ ریاضیات
ابراهیم عادل ـ ریاضیات
زریر نجمی ـ فیزیک
منوچهر منوچهرپور ـ دینی زرتشتی
پرویز گرجی ـ زبان
هادی گنجیان ـ شیمی
حاج شیخ عباس مصباحزاده ـ دینی و فقه اسلام
دکتر شاهپور اشیدری ـ فیزیک و شیمی
نصرتالله حکیمالهی ـ تاریخ و ادبیات
غلامرضا بهنیا ـ ریاضی
هدایتالله حکیمالهی ـ تاریخ و جغرافی
جهانگیر اخترخاوری ـ ریاضی
هوسپ کشیشیان ـ فیزیک
پرویز روانی ـ ریاضی
کامبیز فرهمند ـ ریاضی
کورش نیکنام ـ دینی زرتشتی
بهرام مهربابا ـ ریاضی
حسین ایجودپی ـ ورزش
و … ـ (برای بقیه نامها نگاه کنید به عکسها)
یکی از قفسههای کتابخانه فیروزبهرام به کتابهای فیروزبهرامیها اختصاص دارد. در این قفسه این نامها را میبینیم: امیرهوشنگ کاووسی، عزتالله فولادوند، مهرداد قدردان، احمد شاملو، جمشید پیشدادی، منوچهر انور، محمدرضا شعبانی، بوذرجمهر پرخیده، بهرام فرهوشی، علاءالدین پازارگادی، رستم شهزادی، غلامحسین صالحیار، مهربان اُشیدری، کیخسرو شاهرخ، کورش زعیم، البرز آذرکیوان، لوریس چکناوُریان، پرویز شهریاری، علی آقابزرگی، مسعود بهنود، سبکتکین سالور، رضی هیرمندی، کورش نیکنام، ذبیحاله صفا، ایرج افشار، تورج رهنما، مسعود برزین، مهرداد بنداری، پرویز ناتل خانلری.
دنباله دارد …
یادی از فیروزبهرام (5)
یادی از فیروزبهرام (۴)
یادی از فیروزبهرام (3)
یادی از فیروزبهرام (2)
فرتورها رسیده است.
4090
2 پاسخ
اصلا نام رضی هیرمندی را نشنیده بودم! نوشتید ک 150 کتاب یا نوشته یا بازگردان کرده است.
درود فوق العاده بود سپاس بیکران