نامش مهربان بود؛ مهربان پولاد. مردم ارباب مهربان صدایش میکردند. متولد 1262 خورشیدی است. در محلهی دستوران یزد به دنیا آمد. مادرش پریزاد و پدرش پولادِ تیرنداز از بزرگان جامعهی زرتشتیِ یزد بودند؛ زمان ناصرالدینشاه قاجار.
شانزده ساله بود پدرش را از دست داد. به شیراز رفت و در سرایمشیر، با شریک پدر، فعالیت اقتصادی را از سر گرفت. بیست سال در شیراز ماند و بعد از ازدواج، به یزد آمد. در این بیست سال مادر و خواهر مسئول نگهداری آتشکدهی دستوران یزد بودند که هنوز آتشش روشن است.
وی در یزد، همان محلهی دستوران، شرکت مزدیسنان را تاسیس کرد. و تا آخر عمر ریاست شرکت را خود به عهده داشت. زمین حاصلخیز خوزستان و بندرهای پررونقش، مسیر رفت و آمد تجار زرتشتی شد. منطقهی کیانپارس و کیانآباد در اهواز یادگار مهاجرت بزرگِ زرتشتیان یزد به این منطقه است و باغ وقفی شیراز به یادگارمانده از همان دوران.
ارباب مهربان چند سالی مدیریت شرکت اهوازی را در دست گرفت، بعد به بروجرد رفت و در تجارتخانهی شخصی خود مشغول به کار شد، تا سال 1314.
سال 1314 آغاز سکوت زندگی خاندان پولادی است؛ ارباب مهربان در این سال دار فانی را وداع میگوید و به روایتی کشته میشود. مرگش هنوز هم در هالهای از ابهام است. در بروجرد به خاک سپرده میشود. تجارتخانهاش بسته میشود و همسرش، شیرین ورجاوند با بچهها به تهران کوچ میکند.
از این تاریخ به بعد دیگر از اسم و رسم ارباب مهربان در نامهها و مکتوبات اداری و رسمی خبری نیست. مرگ مشکوک و زندگی سختِ بازماندگان یاد و نامش را در خانواده هم کمرنگ میکند.
از سال 1335 که همسر ارباب مهربان به تهران مهاجرت میکند خانه مورد بیمهری قرارمیگیرد؛ دستبرد و حفاری به بهانههای مختلف کمترین کاری بود که با این خانه انجام دادند. سالها وضع به همین منوال بود تا دستی بلند میشود برای سر و سامان دادنِ این خانهی پرغصه.
مهربان پولادی همنام پدربزرگ است و مثل او موبد و در عین حال دانشجوی دکترای زبانشناسی. دل در گرو خانهی اجدادی دارد. هر از گاهی میآید، خانه را میکاود، خرابیها را مرمت میکند و دلتنگی را رفع و میرود. یکروز درِ بالاخانه را که باز میکند، خاک و خل را که کنار میزند صندوقی میبیند پر از کاغذ و کتاب و سند. راه به جایی نمیبرد. از استادش کمک میگیرد؛ دکتر سالومه غلامی. دکتر غلامی مدرس دانشگاه گوته آلمان است. به ایران میآید، به محلهی دستوران یزد میرود. با مهربان پولادی و همسرش کاغذ و کتابها را آرام و با طمانینه ورق میزنند و میخوانند. انگار که عتیقه باشند؛ و عتیقه بودند. هزاران نسخهی خطی و کتابهای قدیمی و نامهها و سند یعنی گنجی بزرگ که بعد از تکاندن و خواندن و مرتب کردن، شده است بزرگترین آرشیو اسناد و نسخ زرتشتیان در ایران.
اما این صندوق پراز سند و مدرک تنها یکی از هفت صندوقی است که مهربان پولادی پیدا میکند، بقیه اسناد و مدارک،که سالها پیش دزدیده شده بود، را با واسطه پیدا میکند و کنار بقیه اسناد به نمایش میگذارد.
اواخر سال 1400 یعنی اسفندماه موزه افتتاح میشود. حالا ارباب مهربان رئیس انجمن موبدان ایران هم هست.
اینجا کوچه بامسی است، همان محلهی زرتشتینشینِ دستوران که قدمت و تاریخ را با هم دارد؛ دیوارها بلند است و کاهگل، خانهها قدیمی با درهای زیبا و کوبههایی آهنی و چاههای آب قنات که از دلِ خانهها سر برآوردهاند. اینجا آتشکده هم دارد، انجمن مرکزی زرتشتیان یزد هم اینجا است. این خانهی قجری که نزدیک خانهی اجدادی مهربان پولادی است چهار صفه یا چهار پَسکمِ رو به خورشید دارد که نماد چهار عنصر طبیعی است؛ دالان دارد و حیاط و باغچه و حوض. مهربان پولادی آنرا میخرد، مرمت میکند، اتاقها را به صورت موزه در میآورد، نامههای خوانده شده را براساس تاریخ و موضوع دسته بندی میکند، عکسها را سر و سامان میدهد، بعد هر اتاق را به یک موضوع اختصاص میدهد. همسر مهربان پولادی میگوید چشمم را روی خواندن این نامهها گذاشتم.
از دالان این خانه تا آخرین اتاق، پر است از عکسهایی که روایتگر تاریخاند، دیدنشان سفر به دالان تاریخ است. گاهی هم جوابی به سوالات پر تکرار ذهن.
اولین عکسها در دالان خانه است، عکسهایی از ارباب مهربان با بزرگان زرتشتی و تجّاری که بامناسبت و بیمناسبت کنار هم ایستاده و نشستهاند. روی دیوار تمام اتاقها، کنار کتاب و نسخ خطی و گواهی تحصیل دختران، عکسهای قاب گرفته قرار دارند که هر کدام تاریخ و داستانی دارد. زیباترینش روی دیوارِ ایوان رو به حیاط است. تمثالی از حضرت زرتشت؛ پاک و بزرگ و نورانی. با میزی روبرویش که مزین است به کله قندهای سبزپوشِ شیرین. بقیهی عکسهای ایوان، عکسهایی از جشنها و جَشَنها است.آبانگان، تیرگان، سده و…. و خودِ ایوان مکانی برای برگزاری مراسم.
شاهنشین خانه، اتاق ارباب مهربان است. عکسش را قابی بزرگ کردهاند. مهربان است، میخندد، چشمهایش این را میگوید. عکس فرصت شیرازیِ شاعر هم روی دیوار است. با ارباب مهربان دوستی دیرینه داشته، کتابهایش را برای چاپ به ارباب مهربان امانت میداده است. نامه و مراودات با بزرگان و تجار در گوشه گوشهی اتاق به چشم میخورد. اینهمه مراودات با تجار شیراز و اهواز و خرمشهر و آبادان، نامهنگاری با بزرگان و سران مملکت، وقفنامههایی برای رفاه حال زرتشتیان و عضویت در انجمن ناصری نشان از برکت و صلابت کار است، نشان از نقش پررنگ ارباب مهربان در رتق وفتق امور زرتشتیان است. سند وقفی باغ شیراز نمونهی کاملی از این نقش کلیدی است. ارباب مهربان با بیستویک زرتشتی دیگر باغی را در شیراز میخرند و در اختیار زرتشتیان و مسافران و تجاری که به این شهر رفت و آمد میکنند، میگذارند. و این داد و دهش بعد از حدود هشتاد سال همچنان پابرجا است.
اتاقی دیگر به پدرِ ارباب مهربان تعلق دارد؛ یعنی پولاد تیرانداز. عکس بزرگ پریزاد، همسرش، روی دیوار تعلق خاطر به این اتاق را بیشتر میکند، نگاهش پارادکسی از غم و شادی است، انگار تابلو مونالیزا است.
همسر مهربان پولادی میگوید همهی اهالی خانه، اسیر این تعلق خاطری هستند که صحبتش را میکنید.
اتاقی هم اتاق سکه و تمبر است. مگر نه اینکه برای فرستادن نامه، سکه و تمبر نیاز است پس این اتاق مکمل اتاقهای دیگر است. سکه و تمبرهای به نمایش درآمده بیش از صد سال قدمت دارند و همهگی به نام مهربان پولاد و پولاد تیرانداز است.
قدیمیترین سکه، سکهی ساسانی است. قدیمیترین اوستای دستنویس در اینجا قرار دارد، کتابهای چاپ سنگی از سعدی و حافط و مولانا را در اینجا میبینید، نامههایی هم هست که برای قشر خاصی قابل خواندن است؛ از جملهی آنها نامهای به خط اوستا است، یا نامهای محرمانه بین نویسنده و ارباب مهربان که با گویش دری زرتشتی نوشته شده است.
پیدا شدن کتاب دعا و حدیث و قران دستنویسی که قدمت آن مشخص نیست در این خانه، یا سندی(فیضنامه) مبنی بر خیرات و مبرات ارباب مهربان نسبت به مسلمانان، نشان از تساهل و تسامح وی است، ردی از مهر و مودت زرتشتیان با مسلمان است. چون اینجا یزد است شهر مسالمت و مدارا. شهر مروت و مدارا .
و اما آخرین اتاق برای بازدید مطبخ است؛ مطبخ همان سبک و سیاق قدیم را دارد، واردش که میشوی بوی هیزم نیم سوخته و تنور گلی پرتت میکند به خانهی مادربزرگ. قسمتی از آن را سفرهخانه کردهاند با دمنوشها و غذاهای سنتی زرتشتیان.
اینجا فقط موزه نسخ خطی نیست بلکه خانهموزهای است که دیدنش ساعتها زمان میبرد بس که زیبا است، بس که اصیل است، بس که تاریخ و قدمت دارد. بعد از دیدن این خانهموزه میتوانید خود را مهمان دمنوش و سوروکهای خوشمزهاش کنید.
2 پاسخ
جالب بود. شاید روزی بشه برم سفر و یزد و موزه را ببینم.
روان ارباب مهربان پولادی و پدر و مادرشان شاد.
موبد مهربان پولادی و همسرشان هم تندرست و پیروز باشند. کار فرهنگی کردند. من از نسخ خطی و ارزش آنها آنچنان سردر نمیارم ولی صدرصد کلی آگاهی ها و ناگفته ها از آداب و رسوم مردم و شیوه کار بازرگانی و… در این دست نوشته ها هست.
چه نوشتهی زیبا و دلآویزی. چه توصیفهای دلنشینی.
آفرینها بر کوشش مهربان پولادی و ستایشهای از این نوشتهی شایسته. چنین کارهایی مایهی دلگرمی است.