لوگو امرداد
بررسی دیو در شاهنامه

تو مر دیو را مردم بد شناس

Dscf0041در دنیای ایران باستان موجودات شر به‌طور کلی «یاتو» نامیده می‌شدند. این‌ها ساحران و جادوگران بودند و یا موجوداتی که «دیو» نام داشتند. دیو واژه‌ای است که ریشه در واژه «دوا» به معنای خدای دروغین دارد و نمادی است از شر و شرارت که رویارویی با آن از آرمان‌های آفرینش است. چرا که همواره دیو به معنای بدی در برابر خوبی جای داشته است.

در شاهنامه هم دیو به معنای شرارت است و قهرمان واقعی کسی است که با آن بجنگد.

در شاهنامه تشخیص خوبی از بدی با وجدان است و وجدان بهترین داور است برای این تمیز. در تمام داستان‌ها دیو به ناحق انسانی را مورد تازش قرار می‌دهد و همین به معنای شر بودن دیو است. برای نمونه دیو به ناحق، سیامک را می‌کشد و دیو سپید به ناحق چشم کیکاووس و همراهانش را کور می‌کند.

در شاهنامه که نمادی از فرهنگ ملی ماست همواره پافشاری بر این است که در برابر دیو نباید ساکت نشست. باید با آن مبارزه کرد تا به سزای اعمالش برسد و این اصل دادگری است. چناچه وقتی دیو، سیامک را می‌کشد از جانب سروش به هوشنگ (پسر سیامک) پیام می‌رسد که برو و دیو را بکش و دلت را از کینه پردخته کن(:خالی کن)، یا  پادشاهانی که با ددمنشی دیو روبرو می‌شدند از پهلوانان زمان خود برای مبارزه کمک می‌خواستند و تا زمانی که پهلوان دیو را شکست نداده است، داستان به‌پایان نمی‌رسد.

در شاهنامه دیو به اشکال گوناگون پدیدار می‌شود، به شکل باد و توفان، زر درخشان، جانوران گوناگون، پری زیبارو.

این‌ها این مفهوم را می‌رسانند که در زندگی دیو به اشکال گوناگون به زندگی ما وارد می‌شود. یک انسان خبیث، دوستی نادان، ثروت یا فقر، یک موقعیت خاص و آنچه امروزه سخن از آن زیاد است نفس است که گاهی انسان را به خطا و گناه تشویق می‌کند. در همه این موارد باید با آن مبارزه کرد چنان که در شاهنامه آمده است.

درست است که پهلوانان شاهنامه به صورت نمادین، همواره با زور بازو و نیروی یزدانی با دیو به مبارزه برمی‌خیزند اما در مواقعی هم شاهنامه تشویق می‌کند که در رویارویی با دیوان باید هوش و عقل را به کار انداخت، نمونه، زمانی که اکوان دیو ،رستم را اسیر می‌کند و در آسمان به پرواز در می‌آورد، به او می‌گوید: «یا تو را در کوه می‌اندازم یا در دریا. کدام را می‌خواهی؟» رستم فکر می‌کند با به دریا افتادن شانس بیشتری برای زنده ماندن دارد. پس بر خلاف تمایل قلبی‌اش، به دروغ می‌گوید «مرا به کوه بیانداز. چرا که به دریا بیفتم روحم نمی‌تواند از ژرفای دریا به بهشت برود.» رستم با این حیله و تدبیر به دریا می‌افتد و با شنا خود را به ساحل می‌رساند و در آنجا با اکوان مبارزه می‌کند و او را شکست می‌دهد. اگر به دقت بنگریم در شاهنامه درس‌های زیادی است برای اینکه با دیوان زندگی چگونه مبارزه کنیم. چه  بهتر که این مبارزه با عقل و هوش و خرد و درایت همراه باشد.

 

 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

یک پاسخ

  1. نوشتار خوبی بود وکاش برای استمندسازی بیشتر از سروده های فردوسی بهره ی بیشتری برده می شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-05