مهرداد بهار در همهی زندگی، کموبیش از این دلخور بود که نتوانست خود را از زیر سایهی سنگین پدر نامدارش – ملکالشعرای بهار- رها کند. از همینرو بود که در نزد دوستانش، به شوخی و خنده میگفت: «تا موضوعی را مطرح میکنم، میگویند: پسر ملکالشعرای بهار حرفهای پدرش را میزند!… چرا نمیخواهند خودم را ببینند»! شاید بهار حق داشت چراکه او از آوازهی پدر به جایی نرسیده بود، خود مردی دانشمند و استورهشناسی بیمانند بود.
بهار، وارون پدرش، میانهای با شعر و شاعری نداشت. حتا در روزهای کودکی و نوجوانی بَد نمیدانست شاعری پدر و دوستان را به سُخره بگیرد. زمانی برای دوستانش نقل کرده بود که: «برای سربهسر گذاشتن پدر و شاعرانی که به خانهمان میآمدند، بالای درخت انجیر میرفتم. آنها زیر سایهی درخت مینشستند و من انجیرهای پوسیده را میکندم و روی سرشان میریختم. در آخر پدرم متوجه شد و من را فلک کرد»!
با این همه، بهار دوستدار شاهنامه (که سراسر شعر است) بود؛ و مگر میتوانست نباشد؟ نمیتوان استورهشناس بود و سراغ شاهنامه نرفت؛ شدنی نیست! بهار جهان استورهها را در نزد غولهایی مانند مری بویس و مکنزی و هنینگ شناخت و از دیدگاههای اپنهایم، آشورشناس نامدار (درگذشتهی 1974 میلادی)، اثرها پذیرفت و بدین باور رسید که استورههای ایرانی اثرپذیرفته از استورههای میانرودان است؛ سخنی که برخی دیگر از استادان سر ِ سازگاری با آن نداشتند، اما بهار بر دیدگاه خود پافشاری میکرد.
همهی اینها (و بیش از اینها) سبب شده است که کمتر استادی با جهان شاهنامه سر و کار داشته باشد و خود را بینیاز از نوشتههای مهرداد بهار بداند. او نخستین کسی بود که استورههای ایرانی را به شیوهای علمی بررسی کرد و در کتابی با عنوان «اساطیر ایران» در سال 1351 انتشار داد. پیش از آن، نگاه به استورههای ایرانی چندان با سنجههای علمی و دانشگاهی سازگار نبود. بهار با وسواس و دقت علمی راه و رسم شناخت استورهها را نمایاند. سپستر کتابهای دیگری از او انتشار یافت که همگی جایگاه برتر او را در تحلیل استورههای ایرانی و سنجش آنها با استورههای جهان، نشان میداد؛ کتابهایی مانند: «پژوهشی در اساطیر ایران»(1362) و «از اسطوره تا تاریخ»(1376).
ویژگی برجستهی دیگر بهار آن بود که در این اندیشه بود که از استورهها چگونه باید بهره بُرد تا به نیازهای ذهنی و اندیشگی امروزمان پاسخ دهیم؟ باید کتاب «ما و جهان اساطیری» بهار را که گفتوگوی خواندنی و آموزندهی او با هوشنگ گلشیری، داستاننویس، است خواند تا دریافت که بهار چگونه به استورهها و شاهنامه مینگریست و مرز میان دانش و دلبستگی ملی به شاهنامه را جدا میکرد. این کتاب در سال 1397، زمانی که چندین سال از درگذشت بهار میگذشت، انتشار یافت.
شاهنامه برای کودکانونوجوانان
شگفت است که مهرداد بهار، با آنکه دانشمندی بسیاردان بود و آنچه مینوشت برپایهی پژوهشهای باریکبینانهی علمی بود، کودکان و نوجوانان را از یاد نمیبُرد و چند کتاب خواندنی برای آنان نوشت تا با قهرمانان استورهای و شاهنامهای ایران آشنایشان کند. بهار در زمینهی ادبیات کودک، در سال 1346 خورشیدی کتاب «جمشیدشاه» را به دستیاری کانون پرورش فکری کودکانونوجوانان منتشر کرد و یکسال پس از آن کتاب دلپسند «بَستور» را برای آنان نوشت. دو کتاب «رستم و دیوسفید» و «رستموسهراب» را هم در دههی هفتاد خورشیدی برای کودکانونوجوانان نوشت. در همان دهه بود که جُستار درازدامن او با عنوان «سخنی چند دربارهی شاهنامه» پیوست کتابی دیگر انتشار یافت تا پرتوهای تازهای به شناخت بنیادین شاهنامه بیفکند.
جدای از آن، کارنامهی استورهشناسی مهرداد بهار بهراستی رشکبرانگیز است و نشان از آشنایی ژرف او با جهان پُر رازورمز استورهها دارد. داوری نهایی دربارهی کار علمی بهار را باید از زبان دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور، از شاگردان و دوستان او شنید که میگوید: «مهرداد بهار، بدون اغراق، در اساطیر ایران یگانه بود».
در آغاز دههی پنجاه، زمانی که کتاب «سوگ سیاوش» شاهرخ مسکوب انتشار یافت و ستایشهایی از کار او شد، مهرداد بهار در نقدی ملایم، اما مستند، نشان داد که این کتاب، با همهی ارجمندی و ارزشش، بهدور از کاستیها نیست و از دید تخصصی میتوان خُردهها بر آن گرفت. بهار نقد خود را در مجلهی «فرهنگوزندگی» (شماره 9- مهر 1351) انتشار داد و با برشمردن چندین نمونه از دیدگاههای مسکوب، نوشت: «کتاب، در حد دادن اطلاعات عمومی وسیع، اثری است جالب توجه». این سخن بهار بدان معناست که کتاب مسکوب برای دانشوران و آگاهان به زیر و بم استورههای ایرانی، چندان هم پُرسود و آگاهیبخش نیست!
مهرداد بهار آموزشهای نخستین را در دبستان جمشیدجم و دبیرستان فیروزبهرام آموخت و پس از آن در دانشگاه لندن و تهران درس خواند. چندگاهی نیز به سیاست دلبستگی نشان داد و به تاوان کوششهای سیاسیاش در سال 1330 و نیز پس از کودتای 1332، طعم زندان را چشید، اما سپستر کار علمی و نوشتن را به سیاست ترجیح داد و تا روزی که درگذشت (آبان 1373) گِرد سیاست نگشت.
*یارینامه: گفتوگوی خبرگزاری ایسنا با دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور (دهم مهرماه 1401)؛ جُستار «یادی از مهرداد بهار» از ابوالقاسم اسماعیلپور (مجلهی نامهی انسانشناسی- پاییز و زمستان 1381- شماره 2).
با دیگر پیشگامان شاهنامهشناسی در پست زیر آشنا شوید:
شکلگیری شاهنامهشناسی نوین در ایران