زمانی که حسن صباح، پیشوای اسماعیلیان ایران، در سدهی پنجم، بلندیهای الموت را پناهگاه خود و پیرامونیانش کرد، آنجا دژی رازآمیز شناخته شد و افسانهها و سخنهای راست و دروغ بسیاری دربارهی آن به زبان آمد. هنوز هم که هزار سال از روزگار صباح و پیروانش میگذرد رازهای «قلعه الموت» بهتمامی آشکار نشده است؛ هرچند کاوشهای باستانشناسی فراوانی در آن دژ انجام گرفته است.
قلعه الموت، در قزوین، تا سدهی هفتم مهی دوام آورد و پایدار ماند. در آغاز نیمهی دوم سدهی هفتم (بهسال 654 مهی) بود که مغولان، به سرکردگی هولاکوخان، قلعه را بهچنگ آوردند و در اندک زمانی از آن ویرانهای ساختند. این دژ در دو سده آبادانی و برقراری خود، رویدادهای خونین و هولناکی از سر گذرانده بود و پایگاه فرماندهی مهمی برای اسماعیلیان شناخته میشد. دژی که بهدست آوردن آن کاری ناشدنی بهچشم میآمد و بسیاری را ناکام ساخته بود، اما مغولان با دادن کشتههای فراوان، سرانجام آن را گشودند. بازماندهای از دژ الموت، اکنون در شمال خاوری استان قزوین، در نزدیکی روستایی به نام گازُرخان، دیده میشود. الموت به معنای «آشیانهی عقاب» است، نامی که برازندهی این دژ استوار بوده است. از این دژ تا شهر قزوین اندکی بیش از 100 کیلومتر دوری هست اما بالارفتن از آن کار دشواری است؛ بدان سبب که پرتگاههایی ترسآور دارد و درههایش بیمآور هستند.
دژ الموت ساختهی یکی از فرمانروایان زیدی، به نام حسنبنزید، بود. زیدیان در سدهی سوم مهی در گیلان و مازندران حکمرانی میکردند و در نیمهی نخست همان سده دژ الموت را ساختند. زمانی که حسن صباح در اندیشهی جایی برای فرمانروایی خود بود، این دژ را در سال 483 مهی بهدست آورد و از آن پایگاهی ساخت که بر دل فرمانروایان و پادشاهان آن زمان ترس و دلهره میافکند.
الموت بخشی از رشتهکوههای البرز است. از شمال باختری گیلان تا جنوب خاوری گسترش یافته و رودخانهی شاهرود آن را دو بخش کرده است. ویژگی جغرافیایی الموت چنان است که از آن کوهی دستنیافتنی برآورده است. اسماعیلیان که جنگجویانی سختکوش و دلیر بودند، بسیار زود این دژ را به مرکزی برای خود تبدیل کردند و چیزی نزدیک به 60 دژ و برج نگهبانی و قلعهای بزرگ در آن رشتهکوه برآوردند و به گسترش قلمرو خود افزودند. خندقهایی نیز بر استحکامات دژ افزودند تا دشواری دستیابی به آن را افزونتر ساخته باشند. با این همه، زیستبوم الموت و درهها و پرتگاههای آن که مالامال از درختان و رُستنیهاست، از آن جایی زیبا و سرسبز ساخته است. شمار فراوان درختان دره، این گمان را در بومیها دامن زده که درختها به دست حسن صباح کاشته شدهاند و یادگاری از آن دوران پُرآشوب هستند.
درازای بخش سکونتگاهی دژ الموت به 140 متر میرسد. پهنای آن در کمترین اندازه به 9 متر و در بیشترین بخش به 40 متر میرسد. تنها راه ورود به دژ در سوی (:ضلع) شمال باختری آن است. کوه هودکان سایهگاه این بخش است. گذرگاهی تونلمانند به درازای 6 متر و بلندای 2 متر، راهرویی است که به ورودی دژ میرسد. برج بر روی تختهسنگی با شیب تند ساخته شده است. در دامنهی جنوبی دژ نیز خندقی که از آن یاد کردیم، دیده میشود. درازای آن 50 متر و پهنایش 2 متر است. زمانی که آب را درون خندق رها میکردند دستیابی به دژ بسیار دشوارتر میشد. دیوارهها را نیز چنان صاف و اُریب کردهاند که بالارفتن از آن بهگمان ناشدنی میآید. در فراز دژ اتاقهایی بازمانده که اکنون ویرانه است. گمان میرود آن اتاقها تختگاه حسن صباح بوده است. از دیگر شگفتیهای دژ یا قلعهی الموت، سیستم پیچیدهی آبرسانی و حوض سنگی آن است.
مغولان در سدهی هفتم، همین که دژ را بهچنگ آوردند، به شیوهی کینهتوزانهای آن را ویران کردند؛ تا بدان اندازه که دیگر قابل استفاده نبود. به گمان میرسد که در زمان شاهنشاهی صفویه، از بازماندهی قلعه الموت زندانی ساخته بودند که در آن سیاستمدارانی که سر به طغیان و شورش برمیداشتند، نگهداری میشدند. اما هیچگاه پس از ویرانی مغولان، دژ الموت بازسازی نشد. این دژ کهن و تاریخی اکنون یکی از گیراییهای گردشگری در استان قزوین شناخته میشود.
*یارینامه: گزارش خبرگزاری ایسنا؛ پرتال شهرداری قزوین؛ ویکیپدیا و تارنمای کجارو.
در نشانی زیر با دیگر سازههای شگفت و کهن ایران آشنا شوید:
مهرازی ایران، سرشار از شگفتیها
روستای گازورخان
نمای دور از قلعه الموت
دهانه پرتگاهی که برای پرتاب کردن اعدامیان استفاده میشده
مکان اصطبل اسبها
راهنمای گردشگری میراث فرهنگی
محل آسانسور طنابی که یاران حسن صباح برای رفت و آمد هفت طبقه به پایین قلعه اسفاده میکردند
حوضچه آب که از چشمه مجاور استفاده میشده
حوضچه انبار غلات
اتاقهای دستکند قلعه الموت
فرتور از همایون مهرزاد است.
2393
یک پاسخ
باسلام.حتما برای یک بار هم شده از قلعه دیدن کنید.با راهنمایی پیر مرد دوست داشتنی.اگه دوست داشتید هزینه راهنما بدید.