«سلطانیه» با ویژگیهای کممانندش، در فهرست جهانی یونسکو ثبت شده است. آنجا گنبدی بزرگ بر روی سازهای زیباست که شکوفاییاش دیری نپایید و به همان سرعت که ساخته شد، از چشم ایلخانان مغول (بانیان سازه) افتاد و رو به خاموشی گذاشت، اما سازه تا به امروز در امان ماند و شُکوه و گیرایی آن از پس سدهها هنوز هم پدیدار است.
30 کیلومتر دورتر از شهر زنجان، در جادهای که به تهران راه میبَرد، گنبد بلند سلطانیه و نمای دلانگیز آن پیداست. این سازهی شگفتانگیز، بلندایی 48 متری دارد و در دورهای ساخته شده است که ایلخانان مغول در سدهی هشتم مهی (:هجری قمری)، بر ایران فرمانروایی میکردند. زمانی که آنها برآن شدند که به یاری مهرازان ایرانی سازهای که طراحی آن بیمانند به سراپردههای مغولی نبود، بسازند، دشت سلطانیه خالی از هر سازه و بنایی بود. آنجا مرغزاری بهشمار میآمد که بیشتر زمانها گذر ایلخانان و مغولان ِ همراهشان بدان میافتاد و اسبان خود را از علوفههای دشت سیر میکردند و خود نیز از طراوت و زیبایی زمینی آکنده از سبزه و گلوگیاه، لذت میبردند و فصل گرم تابستان را در این دشت سپری میکردند؛ تا آنکه ارغوانخان مغول، چهارمین فرمانروای ایلخانی ایران، دستور ساخت دژی را در سلطانیه داد، اما کار ساخت و پایان سازهای که در آغاز تنها میخواستند دژ و جایی برای سکونتشان باشد، زمان بُرد و سرانجام به شکل سازهای هشتگوشه و در اوج زیبایی درآمد. در این زمان اولجایتو سلطان، هشتمین ایلخان مغول، فرمانروا بود. به همین سبب نیز دستور داد جشن بزرگی برپا کنند. این جشن در سال 710 مهی برگزار شد و از آن پس سلطانیه پایتخت اولجایتو شناخته شد؛ آنجا نهتنها پایتخت، بلکه مرکزی برای کار و هنر و بازرگانی و سیاستورزی و رفتوآمد بلندپایگان دولتی بود. این رونق و آبادانی چنان بود که تاریخنگاران همروزگار اولجایتو، سلطانیه را «مرکز ایرانزمین» نامیدند و دربارهی شُکوه آن قلمفرساییها کردند. بهراستی هم سلطانیه در زیبایی و هنرمندی سازندگانش، کممانند بود. سلطان ابوسعید بهادرخان، جانشین اولجایتو، نیز در سلطانیه بسر بُرد اما هنگامی که در سال 736 مهی درگذشت، نهتنها دولت ایلخانی دچار هرجومرج و آشفتگی شد بلکه سلطانیه نیز اندکاندک رونق خود را از دست داد و دیگر هیچگاه به شکوه روزگاران اولجایتو و ابوسعید نرسید. اکنون از تاریخ سلطانیه (بجز سازه و گنبد آن) تنها آرامگاه اولجایتو خدابنده، سلطان مغول، بهجا مانده است. در سلطانیه دو خاکسپاری سردابهای وجود دارد. یکی گورستان سلطنتی است که بیرون از گسترهی سازه است و دیگری سردابهای که زیر محلی است که به آن تربتخانه گفته میشود. آنجا، محلی است که سلطان مغول به خاک سپرده شده است.
دو سنگنگاره نیز درون سازه هست. یکی که از آنها در کاوشهای باستانشناسی به دست آمده است و دیگری سنگنگارهای بازمانده از دورهی صفوی که سفیر هند، هنگام بازدید از سلطانیه، دستور نوشتن آن را داده است. در دورهی قاجار نیز گرمابهای به سازه افزوده شده است.
ویژگی سلطانیه
سازهی پرشکوه سلطانیه، همانگونه که اشاره کردیم، هشتگوشهای (:ضلعی) است. پیدا نیست چرا این سازه را برپایهی عدد هشت ساختهاند. گمانی که در این باره میرود آن است که سازه مانند ساعتی آفتابی بوده است تا زمان را از سایهی آن بشناسند. بدینگونه که اگر نور خورشید از رخنهی اصلی گنبد میتابید، نیمروز دانسته میشد و زمانهای دیگر نیز برپایهی گردش نور، مشخص میشد. بالای سازه نیز هشت مناره دیده میشود که بلندای آنها بیش از سه متر است. افزون بر آن، سلطانیه هشت پلکان مارپیچی نیز دارد. پنجرههای فراوان، روشنایی درون سازه را برآورده (:تامین) میکنند و رنگآمیزی کاشیها (بهویژه رنگ لاجوردی) چشمگیر است.
درازای هر ضلع این سازه 17 متر است. هشت گوشهی (ضلع) سلطانیه در اشکوب (:طبقه) همکف بهگونهی هشت ایوان است و با هشت مناره دیده میشود. ستونهای سازه، چندین سده است که آن را سراپا نگهداشتهاند. در اشکوب نخست، نردههای بسیار زیبایی دیده میشوند که با وجود گذشت هفت سده نیاز به هیچ باززندهسازیای (:مرمتی) ندارند و به همانگونه که ساخته شدهاند، دیده میشوند.
مهراز (:معمار) سلطانیه را استاد علیشاه نام بُردهاند که به کمک سههزار کارگر این بنا را ساخت. آنها سالها با عشق و هنرورزی سازهای را برافراشتند که اکنون از شگفتیهای هنر مهرازی ایران شناخته میرود.
*یارینامه: جُستارهای «سلطانیه، گنبدی به بلندای تاریخ» نوشتهی غلامرضا هدایتنیا (مجلهی گردشگری- 1389، شماره 27)؛ «گنبد سلطانیه» نوشتهی گلناز اکبری (مجلهی رشد آموزش علوم اجتماعی- 1389، شماره 46) و گزارش خبرگزاری مهر.
در نشانی زیر با دیگر سازههای شگفت و کهن ایران آشنا شوید: