شاید سبدبافی دیرینگیای به اندازهی شهریگری (:تمدن) انسان داشته باشد؛ صنعتی دستی که هنوز هم کاربرد خود را از دست نداده است و نهتنها به کار زندگی روزمره میآید، بلکه در زیبایی نیز دلپسند است. این هنر را در استان گلستان «تسکنهبافی» مینامند.
تسکنهبافی را باید در شمار هنرهای بافندگی جای داد. مهمترین تسکنهبافیها، بافتن سبدهای کوچک و بزرگ است. در استان گلستان، برخی از روستاییان، بهویژه در میان قزلباشها، تسکنهبافی دیرینگی بسیاری دارد و از شمار صنایعدستیای است که هنوز هم در گوشه و کنار این استان کسانی را میتوان یافت که به بافتن آن سرگرم هستند و با کار و رنج خود جلو فراموشی و از یادرفتن این هنر کهن را میگیرند.
یک کاربرد سبدهایی که با تسکنهبافی پدید میآیند، نگهداری تخممرغ در آنها است. این کار از آن رو بایسته دانسته میشد که همیشه بیم دزدیدن تخممرغهای روستاییان توسط شغالها میرفت و باید آنها را درون محفظهای میگذاشتند تا در امان باشند. سبدهای تسکنهای، با سرپوشی که برای آنها بافته میشد، بهترین چارهی کار بود. اما این هنر دستی چنان زیبا از کار درمیآید که گاه کاربریای تزیینی نیز مییابد و در آراستگی فضای خانه به کار میرود. این مایه از زیبایی چنان است که در گذشته (و چهبسا امروز) در میان جهاز عروسان سبدهای کوچک تسکنهبافی نیز گذاشته میشد؛ سبدهای پُرکاربردی که میتوان هر وسیلهی کوچکی را درون آن گذاشت. بدینگونه تسکنهبافی یکی از بایستهترین صنایع دستی در کاروبار خانهداری شمرده میشد. هنوز هم میتوان سبدهای بافتهشده از تسکنه را بسیار بهتر و زیباتر از سبدها و محفظههای پلاستیکیای دانست که ساخت آنها زیانی برای زیستبوم شمرده میشود.
تسکنهبافی هنری کموبیش ساده است و با دقت و دلبستگی میتوان یکروزه آن را فراگرفت، اما پیداست که مهارت در بافت آن نیاز به کار افزونتر و بافتن بیشتر دارد تا چَموخَم چنین هنری به دست بیاید. البته در گذشتهها سفارش سبدهای تسکنهای بسیار بیشتر از اکنون بود، اما هنوز میتوان با شناساندن (:معرفی) این صنعت دستی هنرمندانه، مردم را برانگیخت که بهجای صنایع پلاستیکی، از تسکنههایی که با چیرهدستی بافته شدهاند، بهره ببرند.
اما سبدبافی (تسکنهبافی) تنها ویژهی استان گلستان نیست و در جایجای ایران، هنرمندانی را میتوانی یافت که به این کار میپردازند. برای نمونه، میتوان از سبدبافی قزوین یاد کرد که از الیاف طبیعی برای ساخت سبد بهره میبرند و شاخههای نازک درخت بید، بیدمشک و آلبالو را بهکار میگیرند و با گذاشتن آنها درون آب و نرمشدن شاخهها، کار بافتن را پی میگیرند. در استان خراسان جنوبی نیز از ساقههای دو درخت بیدمشک و بیدقرمز که ساقههای کشیدهای دارند، استفاده میکنند تا سبدهایی هنرورزانه ببافند. بدینسان سبدهایی ساخته میشود که گاه سبزرنگ و برخی سُرخرنگ هستند. روستاییان با چیدن ساقههای درخت بیدمشک در فصل بهار، آنهایی را که نازکتر هستند برای سبدبافی برمیگزینند. سپس چهار ساقهای را که در آب خیس خوردهاند، دو به دو به هم میگیرند و کار بافتن را با بردباری بسیار انجام میدهند. برای آن که سبد بافتهشده حالت گود به خود بگیرد آن را با دست خَم میکنند و شکل میدهند. زمانی هم که کار به پایان رسید، زائدههای سبد را با کارد میگیرند و به آن بُرش میدهند. سبدهایی که بدینگونه بافته میشود، برپایهی کاربردی که دارند، نامی به خود میگیرند. برای نمونه، به سبدی که برای نگهداری نان بافته شده «تگیجه» میگویند؛ یا سبد نگهداری کشک را «شولگ» نام دادهاند و سبدی که جایی برای نگهداری میوههاست «کواره» مینامند.
به هر روی، تسکنهبافی (با اندک تفاوتی که با سبدبافی دارد) هنری است که ماندگاری آن بستگی به پشتیبانی (:حمایت) از سازندگان این صنعت دستی زیبا دارد.
*یارینامه: خبرگزاریهای ایرنا؛ ایسنا؛ میراث آریا و ویکپدیا.
با دیگر صنایع دستی در خطر فراموشی ایران در نشانی زیر آشنا شوید:
پیشدرآمدی بر صنایع دستی از یادرفتهی ایران
یک پاسخ
سلام
من نمی دانم این فراز از آنِ کیست: «همیشه بیم دزدیدن تخممرغهای روستاییان توسط شغالها میرفت و باید آنها را درون محفظهای میگذاشتند تا در امان باشند.»
آیا نظر بانو جمشیدنژاد است یا یکی از این منابع که آورده شده: «*یارینامه: خبرگزاریهای ایرنا؛ ایسنا؛ میراث آریا و ویکپدیا.»
سَفَه یا همان سبد یا تَسکَنَه، یکی از وسایل پر کاربرد مردم گیلان بود. در منطقه ی تالش اغلب نوع بلند آن که نزدیک به یک متر بلندی داشت، بافته می شد و در امور شالیکاری مورد استفاده قرار می گرفت.
برگردیم به تخم مرغ: تخم مرغ در مسیر شغال قرار داده نمی شد تا برباید. این وسیله ی طبیعی(سبد) یکی از پُرکاربردترین ها بوده. تخم مرغ را مانند بسیاری از وسایل زندگی نمی شد در جایی رها کرد. این ظرف طبیعی از دو نظر بهترین است برای تخم مرغ. 1 – سفتی و سختی ظروف دیگر را ندارد؛ پس فشار کمتری به تخم مرغ ها می آید. 2 – در قدیم یخچال نبود؛ این ظرف بهترین بود زیرا به راحتی هوا در آن جریان می یافت. البته اگر تخم مرغ فراوان بود؛ بین هر ردیف تخم مرغ کاه می ریختند تا از فشار انبوهی تخم مرغ ها بکاهند. تخم مرغ ها را اغلب در داخل خانه و یا اتاقی که آتشگاه نداشت نگهداری می کردند. اتاق هم در داشت و شب هنگام بسته می شد – من تو دهن شغال می زنم بخواهد وارد خانه ی من شود(شوخی)
و اما تَسکَنه – تَسک(تالشی ماسالی) = تنگ، با فشار چسبیده. نَه = نهنده. این همان نَهِ «پَسنَه»(بُن آتش) است. به این واژه پیشتر پرداخته ام. کوتاه باز می نویسم، در قدیم اگر کلگا خانه(آتشگاه خانه) خاموش می شد؛ به همسایه رجوع می کردند و از او چوب پاره ای نیم سوخته می گرفتند و پس آتشگاه می نهادند تا آتش خاموش شده را دوباره پا کنند.
تالش ها به لباس نامناسب و چسبناک که تن در آن راحت نیست، نیز تَسک گویند.
کوتاه: تَسکَنَه = شاخه های درختان را تَسک؛ چسبیده به هم بافتن، تنگ هم نهادن.