لوگو امرداد
یادی از گذشته‌ها، تنظیم و ویرایش: بوذرجمهر پرخیده

خاطرات شاهرخ کشاورزی؛ دبیر بازنشسته آموزش‌وپرورش تهران (۳)

کشاورزی 5در بخش (2)؛ خاطرات دوران مدرسه زنده‌یاد شاهرخ کشاورزی از آغاز دبستان تا دیپلم گرفتن از دبیرستان البرز و آماده شدن برای کنکور پزشکی دانشگاه تهران را خواندیم.
در پیش‌گفتار بخش (1) نوشتم: خواندن خاطرات آقای کشاورزی شما را به فضای زندگی زرتشتیان در هشتاد سال پیش می‌برد. هم‌چنین تاریخچه کوتاهی است از مدارس زرتشتی کرمان و تهران و نیز گذری‌ست بر چگونگی اجرای برنامه‌های موسیقی در میان جامعه زرتشتی.
درخواستم این است که خانواده ایشان به‌ویژه همسر، فرزندان و برادران ایشان، این خاطرات را بخوانند و در کامل کردن آن، به‌ویژه در زمینه عکس‌های قدیمی و کودکی ایشان مرا یاری دهند و اگر دنباله این خاطرات را دارند، در اختیارم قرار دهند تا ویرایش و منتشر کنم.
اینک دنباله این خاطرات:

کنکور در زمان ما
در تابستان ۱۳۳۷ بیشتر دانش‌آموزانی که دیپلم گرفته بودند تلاش می‌کردند تا در یکی از رشته‌های دانشگاهی قبول شوند و سرنوشت آینده‌شان را به دست گیرند. تا سال قبل کنکورها با روش پرسش و پاسخ تشریحی انجام می‌گرفت و هر دانش‌آموز کنکوری پاسخ مورد پرسش خود را توضیح می‌داد و می‌نوشت تا هنگام تصحیح برگه‌ها مثل امتحانات نهایی سال آخر دبیرستان نمره‌اش را بگیرد. اما ناگهان اعلام شد از این سال تمام کنکورهای دانشگاه‌ها به صورت تست چهار جوابی با محاسبه نمره منفی صورت می‌گیرد. در آن زمان هر دانشگاهی، در هر کجای ایران کنکور ورودی ویژه خودش را برگزار می‌کرد و طرح سوالات و اعلام نتیجه قبولی‌ها به خودش مربوط بود. کنکور متمرکز سراسری وجود نداشت. بنابراین هر کس می‌توانست فقط در یک دانشگاه و یک رشبته شرکت کند و کنکور بدهد. اعلام تستی شدن کنکور، بسیار خبر ناگواری برای ما تازه‌کنکوری‌ها بود. پریشان و سرگشته کتاب‌ها و جزوه‌های دبیرستانی را ورق می‌زدیم و نمی‌دانستیم چه باید بکنیم؟! می‌گفتند یک سوال چهار جواب دارد و فقط باید پاسخ درست را انتخاب و در برگه دیگری به نام پاسخنامه جلوی ۴ خانه، فقط یک پاسخ را که به نظرمان درست است با مداد مشکی علامت ضربدر رده شود.
یادم می‌آید ۲۵ سال بعد که در دبیرستان فیروزبهرام زیست‌شناسی تدریس می‌کردم و با استاد پرویز شهریاری که ریاضی درس می‌دادند، همکار شده بودم و سال‌ها از اجرای چنین روشی در کنکورها می‌گذشت، ایشان هیچ‌گاه با این روش برای ورود به دانشگاه‌ها موافق نبودند و اعتقاد داشتند هرگز با روش تست چهارجوابی نمی‌توان معلومات دانش‌آموزی را سنجید، بلکه فقط می‌توان محفوظات درسی او را تعیین کرد. هم‌چنین به یاد دارم چندین سال قبل فقط برای یک سال (۶۱-۱۳۶۰) کنکورها به روش پاسخ تشریحی دوباره برگزار شد که من با دیگر همکاران مدرس زیست‌شناسی در ساختمان مرکز سنجش واقع در خیابان آبان از ۸ صبح تا ۸ شب فقط برگه‌های پاسخ درس زیست‌شناسی را که توسط استاد طراح پرسش‌ها بارم آن تعیین شده بود، تصحیح می‌کردیم و.تصحیح دیگر درس‌ها هم به همین صورت در طبقات دیگر این ساختمان انجام می‌گرفت که کاری بسیار طولانی و خسته‌کننده بود. هر برگه بایستی توسط دبیر دیگری از همین رشته دوباره کنترل و نمره آن تائید شود.
چون این روش وقت بسیار می‌برد و اعلام نتیجه‌ها خیلی عقب می‌افتاد و در ضمن هزینه‌های زیادی داشت، سال بعد لغو شد.

نتیجه کنکور من
من هم مانند دیگر همکلاسی‌هایم که از کلاس ششم رشته طبیعی دبیرستان دبپلم گرفته بودیم، در کنکور دانشکده پزشکی دانشگاه تهران ثبت‌نام کردم. در آن سال دبیرستان البرز، شش کلاس ششم پنجاه نفره رشته طبیعی و شش کلاس ششم پنجاه نفره رشته ریاضی داشت. معاون کلاس‌های ششم دبیرستان البرز که همگی در یک ساختمان جدا بود، استاد اسکویی بود که با قدرت و مدیریت ویژه خودش آن جا را به خوبی اداره می‌کرد. وی معاون دبیرستان البرز نیز بود.
نتایج قبولی در کنکورها چندی بعد از برگزاری، در دو روزنامه عصر تهران اعلام می‌شد. البته هر دانشکده‌ای هم نام قبولی‌های خودش را در تابلو اعلانات دانشکده به اطلاع می‌رساند. آن روز که روزنامه‌ها با اعلام قبولی‌ها منتشر شد، هراسان از کیوسک روزنامه‌فروشی چهارراه پهلوی (ولی‌عصر کنونی)، روزنامه‌ای خریدم و همان جا ورق زده و اسامی قبول‌شدگان را دبنال کردم که ناگهان در ردیف‌های نزدیک به آخر، نام خودم را خواندم. از همان جا از گیشه پست با تلگرامی به پدرم در کرمان قبولی خود را خبر دادم. اما فردای آن روز که شادمانه به اتفاق پسرعمه‌ام منوچهر برای ثبت‌نام به دفتر دانشکده پزشکی رفتیم، اسم من جزو ذخیره‌ها بود. پسر عمه‌ام دکتر منوچهر خدیوپارسی سال پیش با کنکور تشریحی در همین دانشکده پزشکی قبول شده و دانشجوی سال اولی بود. او سال پیش در دبیرستان فیروزبهرام، شاگرد استادانی چون شاهین در جانوری و دکتر دفتری در گیاهی و دیگر اساتید آن مدرسه بود.
هنگامی که همراه با او برای آگاهی از چگونگی ثبت‌نام به دفتر دانشکده پزشکی تهران رفتیم و در تابلوی اعلانات آنجا ضمن دیدن اسامی قبول‌شدگان، ناگهان متوجه خط قرمزی شدیم که بین چند نام بالاتر از نام من کشیده شده بود و نوشته بودند اسامی ذخیره‌ها؟! با تعجب از کارمند دفتری دانشکده جریان را پرسیدیم گفت هر سال بسته به ظرفیت دانشکده پزشکی برای سال اول تعدادی قبولی اعلام می‌شود و ذخیره‌ها باید منتظر باشند. اگر چند نفری ثبت‌نام نکردند نوبت آن‌ها می‌رسد. سپس اضافه کرد: این سال‌ها مگر کسی برای ادامه تحصیل به خارج برود و از قبولی خود در این دانشکده انصراف دهد و ثبت‌نام نکند که آن هم فرض ناممکنی است. چندی بعد باز به دفتر دانشکده پزشکی دانشگاه تهران مراجعه کردم و دانستم که ذخیره‌ای پذیرفته نمی‌شود تا چه رسد به من که ذخیره پنجم اعلام شده بودم. در آن روزها چه‌ها بر من گذشت گفتنی نیست.
ابتدا در روزنامه‌ها همه قبولی‌ها را اعلام می‌کردند و سپس در برگه اعلام نتایج دفتر دانشکده هر جا که دل‌شان خواست و یا صلاح بود بین اسامی خط قرمزی می‌کشیدند و از آن خط به پایین‌تر ذخیره می‌نامیدند؟! بگذریم.

زندگی در تهران پس از کنکور
در شهریور ۱۳۳۷ برادرم پرویز هم به تهران فرستاده شد تا با هم در یک اتاق زندگی محصلی داشته باشیم. اتاقی در خانه دختر عمه‌ام مهین جوانمردیان کرایه کردیم و ساکن شدیم. او هم در همان خانه با شوهرش روزبه روزبه‌زاده و دو پسر خردسال‌شان خسرو و پرویز زندگی می‌کردند. این خانه در چهارراه ساسان نزدیک میدان شاه (جمهوری) قرار داشت. در طبقه پائین این خانه، اتاق ما و یک آشپزخانه مشترک قرار داشت. دو طبقه هم در بالا بود که هر کدام دواتاقه بود. آن‌ها در طبقه بالایی ما زندگی می‌کردند و در طبقه بالاتر هم چندی پدر و مادر روزبه و بعدها برادر روزبه و خانمش ساکن بودند. پنجره اتاق ما به حیاط با باغچه‌ای کوچک و زیبا و پردرخت باز می‌شد و چشم‌انداز جالبی داشت. برادرم پرویز در کلاس چهارم ریاضی دبیرستان هدف ثبت‌نام شده بود. من هم به کار خرید احتیاجات خانه و پختن غذا و شستشوی لباس و جارو کردن اتاق و راهرو مشغول بودم و در انتظار رفتن به سربازی در بهمن‌ماه روزگار می‌گذراندم. در اتاق‌مان دو تخت کوچک فنری، یک میز چوبی کوچک و دو صندلی چوبی لهستانی، دو بالش، دو تشک و پتو قرار داشت که همگی را از یک سمساری نزدیک خانه خریده بودیم و کهنه و دست‌دوم بودند. در آشپزخانه هم فقط یک چراغ فتیله‌ای نفتی گردسوز برای پخت غذا با یک قابلمه و دو عدد بشقاب چینی و کاسه و دو قاشق و چنگال و کارد و یک ظرف خرید نفت پلاستیکی یا فلزی وجود داشت. یک بخاری علاالدین نفت‌سوز فتیله‌ای هم برای گرم کردن اتاق در شب‌های زمستانی داشتیم.

تحصیل در دانشسرای‌عالی
در میانه آبان‌ماه بود که توسط دکتر پرویز اهورایی، دوست مشترک من و پسرعمه‌ام دکتر منوچهر خدیوپارسی، ناگهان خبر شدم که دانشسرای‌عالی (دانشگاه تربیت معلم) تهران برای تقویت کادر دبیران لیسانسیه در رشته‌های مختلف برای آموزش و پرورش (فرهنگ آن دوران) علاوه بر دوره روزانه که سال‌ها داشته، از این سال رشته‌های شبانه با دوره چهارساله لیسانس تاسیس کرده است که برای هر رشته کنکور ورودی دارد و کلاس‌ها از اول آذرماه تشکیل می‌شوند. البته دوره لیسانس روزانه در آن دوران سه ساله بود. فوری در آن جا  و در رشته طبیعی (زیست شناسی گیاه و جانوری و زمین شناسی) ثبت‌نام کردم و پس از برگزاری کنکور ورودی و انجام معاینات کامل پزشکی از نظر سالم بودن اندام‌های دست و پا و چشم و گوش و قلب و ریه و طرز بیان و خون، قبولی‌ام اعلام شد. در هر کلاس و رشته بیست نفر بیشتر ثبت‌نام نمی‌کردند. ساعت درس از پنج تا نه بعدازظهر بود. به این ترتیب من هم دانشجوی دانشگاه تربیت معلم تهران (دانشرایعالی سابق) شبانه در رشته طبیعی شدم. پس از ثبت‌نام و شروع کلاس‌ها با چند تن از همکلاسی‌های خود در دبیرستان البرز دوباره همکلاسی شدیم و تا سال‌های بعد هم دوستی ما ادامه داشت. مهم این بود که از معافی تحصیلی آن‌جا هم توانستم استفاده کنم و به سربازی نروم. روزها کارم رسیدگی به کارهای خانه و خواندن درس‌ها و عصرها هم رفتن به دانشکده بود. کلاس‌های‌مان بیشتر در دانشکده علوم دانشگاه تهران تشکیل می‌شد. بیشتر استادان آن‌جا، استاد درس‌های ما هم بودند. مثلا”  دکتر عبدالله شیبانی؛ زیست‌شناسی جانوری، دکتر زرگری؛ زیست‌شناسی گیاهی، دکتر سحابی و دکتر قریب؛ زمین‌شناسی، فسیل‌شناسی و کانی‌شناسی، پروفسور فاطمی؛ ریاضیات، دکتر ناظرزاده کرمانی؛ ادبیات، دکتر صدیق اعلم؛ دو درس تاریخ فرهنگ ایران و تاریخ فرهنگ اروپا، دکتر کاردان و دکتر آرین‌پور؛ روانشناسی و روانشناسی کودک، دکتر شیروانی؛ شیمی و دکتر امیر هوشمند؛ روانشناسی تربیتی.
از آزمایشگاه‌های مجهز دانشکده علوم دانشگاه تهران و کتابخانه و نهارخوری دانشگاه با ارائه کارت دانشجویی به خوبی می‌توانستیم استفاده کنیم. سال اول و دوم به‌جز دانشکده علوم دانشگاه تهران، در چند ساختمان پراکنده دیگر هم کلاس‌های‌مان در درس‌های عمومی که برای تمام رشته‌ها مشترک بود و همه دانشجویان بایستی آن‌ها را بگذرانند، تشکیل می‌شد. تا این که خبر شدیم ساختمان بزرگ «باتمانقلیچ» نزدیک پل سیدخندان فعلی که دارای طبقات و اتاق‌های زیاد بود و گویا برای هتل ساخته شده بود، اجاره شده و از این به بعد تمام کلاس‌های دانشگاه تربیت معلم تهران، روزانه و شبانه به طور متمرکز در این بنای عظیم تشکیل می‌شود. محل سیدخندان آن زمان دور از مرکز تهران و در بالاترین مناطق جاده قدیم شمیران قرار داشت و رفت‌وآمد دانشجویان به‌ویژه رشته‌های شبانه تا آن جا بسیار مشکل بود. فقط اتوبوس‌های خط شمیران جاده قدیم در این مسیر حرکت داشتند و ساعتی یکی دو اتوبوس می‌آمد یا می‌رفت.
در اولین روزها، دانشجویان شبانه که ساعت نه شب تعطیل می‌شدند و هیچ وسیله‌ای به ویژه در فصل سرد زمستان گیرشان نمی‌آمد، دست به اعتراض شدید دسته‌جمعی زدند و خیابان را بستند و چند بار با پلیس‌های موتورسوار درگیر شدند تا این که برای رفع این مشکل از آن به بعد هر شب سر ساعت نه چندین کامیون ارتشی با راننده منتظر پایان کلاس‌های دانشجویان رشته‌های شبانه بودند و آن‌ها را سوار کرده تا میدان مخبرالدوله می‌بردند. به علت سردی هوا و ریزش برف و باران زمستانی چندی بعد کامیون‌های ارتشی با روکش‌های برزنتی را جانشین کردند. پس از مدتی که با این وضع گذشت شرکت واحد اتوبوسرانی یک خط ویژه از میدان مخبرالدوله تا سیدخندان و برعکس ترتیب داد که از ۷ صبح تا ۱۰ شب همه مسافرین را با بلیط دو ریالی جابه‌جا می‌کرد و مشکل ما هم برطرف شد. البته بعضی از دانشجویان هم با دوچرخه رفت‌وآمد می‌کردند و مشکلات دیگری داشتند.

سفر نوروزی به کرمان
نوروز ۱۳۳۸ فرا رسید. به همراه عمویم کیخسرو که خانواده‌شان در کرمان بود، به کرمان سفر کردم تا از پدر و مادر و دیگر برادرانم دیدن کنم. بهار خوبی بود و از فامیل هم دیدن کردم.
زیارتگاه‌های زرتشتیان کرمان در آغاز بهار رنگ و روی روحانی بیشتری داشت، شاهورهرام ایزد در کوچه‌ای در انتهای خیابان خاکی ناصریه و نزدیک دروازه ناصریه قرار داشت و به خانه پدری ما بسیار نزدیک بود. همیشه به آن جا می‌رفتم و گاهی شمعی هم روشن می‌کردم. در آن جا درختان گیاه معطر «مورد» فراوان وجود داشت و عطر ویژه‌ای در فضا پراکنده می‌ساخت. وجود شاهنامه‌ای بسیار قدیمی با جلد کهنه چرمی و صفحات پوستی که با خط خوشی نوشته شده و نقاشی‌های جنگ‌های رستم پهلوان با دیوها و دیگر صحنه‌ها را داشت، بسیار دیدنی و پرارزش بود. این کتاب در کنار تنور آشپزخانه قرار داده بودند. گاهی که به آن جا می‌رفتم آن را ورق می‌زدم. حیف که بسیار خاک گرفته بود و پوششی هم نداشت.
زیارتگاه دیگر پیر اشتادایزد و بالاتر از شاه‌ورهرام‌ایزد، در شمال شهر کرمان جای داشت. در باغچه بداق‌آباد، پیر شاه‌مهرایزد بود که باغی بزرگ با گاوگرد که آب از چاه بیرون می‌کشید و حوضی بزرگ برای ذخیره آب برای آبیاری درختان و یکی‌دو اتاق هم برای سکونت داشت. در زمین بیابانی چسبیده به پیر شاه‌مهرایزد، هر سال روز دهم بهمن‌ماه جشن سده برگزار می‌شد. کوهی از هیزم روی‌هم انباشته را هنگام غروب آفتاب به‌وسیله موبدانی که گرد آن اوستا می‌خواندند، آتش زده می‌شد. این انبوه هیزم در حال سوختن به هنگام غروب آفتاب گرمی خاصی به حاضرین که از همه طبقات کرمانی بودند و با هر وسیله‌ای خود را برای شرکت در این جشن همگانی به آن جا می‌رساندند، می‌بخشید. جشن سده با دست‌افشانی و پایکوبی همه حاضرین از زن و مرد و پیر و جوان، زرتشتی و مسلمان به پایان می‌رسید. عقیده داشتند پس از سده، کم‌کم از سردی زمستان کاسته خواهد شد.
اما، زیارت‌گاه اصلی و همیشگی و پرارزش زرتشتیان کرمان، آدریان کرمان است که در اول خیابان زریسف، خیابان برزو آمیغی روبروی دبیرستان ایرانشهر قرار دارد. ساختمانی با بنای قدیمی و باغی پردرخت و فضای روحانی که آتش ورهرام در آن‌جا نگهداری می‌شود. همیشه به دیدار آن‌جا می‌رفتم، به ویژه در دوران محصلی دبیرستان ایرانشهر که هر روز بعدازظهر نیم ساعت قبل از آغاز کلاس‌ها، دانش‌آموزان زرتشتی دبستان و دبیرستان ایرانشهر، همگی می‌بایستی کنار حوض بزرگ آن جا گرده آمده و اوستا بخوانند. یک نفر با صدای بلند بخشی از اوستا را می‌خواند و بقیه با صدای بلند آن را تکرار می‌کردند. هیچ کس حق غیبت از این جلسات را نداشت. در آن زمان آب این حوض بزرگ به وسیله گاوگردی که به جای گاو از اسب با چشم‌های بسته استفاده می‌شد، پر می‌شد.
چند مدتی مجسمه مانکجی هاتریا در محوطه پایین حوض آب و رو به ساختمان آتشگاه نصب شده بود و یک سرایدار و باغبان پیر، تنها اما پرقدرت به نام «دایی ظهراب» که بسیار شیرین‌سخن و خاطره‌گو بود رسیدگی آن جا را بردوش داشت.
از دوسه سال پیش؛ تعطیلات نوروزی مدارس و دانشگاه‌ها از اول فروردین تا پایان روز سیزده شده بود. قبل از پایان این تعطیلات به تهران بازگشتم و زندگی دانشجویی خود را ادامه دادم و دو ماه از تعطیلات تابستان این سال تحصیلی هم برای جبران عقب‌افتادگی شروع کلاس‌های شبانه، با همان وضع گذشته کلاس‌های‌مان ادامه داشت و مشغول بودیم.

حادثه برای پدرم
در اواخر پاییز ۱۳۳۸ پدرم در کرمان هنگام برگشتن به خانه از مغازه پارچه‌فروشی‌اش در کاروانسرای سردار بازار کرمان همچنان که سوار بر دوچرخه‌اش بود از عقب با کامیونی در خیابان ناصریه تصادف کرده و به زمین پرتاب و متاسفانه کلیه‌اش پاره می‌شود.
به‌فوریت او را به بیمارستان ارجمند کرمان می‌رسانند. توسط یک پزشک جراح آلمانی به نام «دکتر هرمان» که چندین سال در کرمان و این بیمارستان به یاری بیماران آسیب‌دیده شدید و دارای وضعیت خطرناک می‌پرداخت، عمل جراحی شد. خدا را شکر عمر دوباره‌ای یافت. پس از چند روزی بستری بودن و استراحت به کار در مغازه‌اش پرداخت.
ادامه دارد …
بخش (۴): گروه‌های موسیقی

— —- —- —-

یادآوری: بخش (1)، بخش (2)

 

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

2 پاسخ

  1. روزگار سخت در هر دوران برای همه ی عزیزان بوده و هست. داستان اتوبوس دو ریالی هنوز یادم هست. با وجودی که این اتوبوس های دو ریالی از سالهای ۱۳۳۷ و ۱۳۳۸ در مقاله آمده اما بیاد دارم تا سالهای ۱۳۴۸.۴۹ و شاید سالهای بعد از ان هنوز اتوبوسها دو ریال بود. و کمک راننده در عقب اتوبوس بلیط میگرفت و راننده هم به رانندگی خود می پرداخت .قربون اون روزها که خیابانها خلوت و جمعیت در اتوبوسها غوغا نمیکرد. فقط خواستم بگویم در فاصله ی ۱۰.۱۲ سال قیمت اتوبوس همان قیمت دو ریال ثابت مانده بود .اما اکنون چی؟! هر روز حتی به سال نکشیده قیمت اتوبوس و تاکسی و حتی مترو با حجم شلوغی و ترافیک در تهران تغییر عجیب و غریبی را دارد. به نظرم این مدل زندگی و سختی و گرانی هیچ ربطی به همکیش بودن و غیر همکیش بودن ندارد. جبر زمان را اکثرا خودمان با نداری و گرانی بوجود میاوریم. ای کاش زندگی مثل سکه ان روی خوبش را نیز به مردم و همکیشانم نشان بدهد. همه چیز ارزان شود و مردم توان خرید داشته باشند. روح جناب کشاورزی در آرامش باشد.

    1. شادروان ممسم سالها پیش میگفت روزگاری میرسد که زنده ها حسرت مرده ها را بخورند. توکل به مزدا اهورا که گشایشی بدست اید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-08-17