این روزها، در میان خبرهایی که میرسد و گاه آمیخته با بیم و هراس است، گفته میشود که حال خسرو آواز ایران، استاد محمدرضا شجریان رو به وخامت است. گرانتر از آن گاه خبرهایی ناخوشایندتر پخش و خوشبختانه در زمان کوتاهی پس از آن تکذیب میشود. این خبرها اندوهی جانکاه و دردی گران بر دل دوستداران استاد مینشاند.
پوشیده نیست که در میان کسانی که سنت آواز ایران را، با همهی فراز و فرودهایی که دیده است، زنده نگه داشتهاند، نام شجریان جایگاه ویژهای دارد. او به تمامی میراثدار هنری است که از استادان نامور خود آموخته است. صدای او شناسهی بخشی والا و سخت گرامی از هنر ایران زمین است؛ گویای درد و رنج و شادی و امید مردمی است که هزارهها و سدههاست کوشیدهاند دشواریهای زندگی را تاب بیاورند و از یاد نبرند که با همهی رویدادهای تابسوز و سهمگین، اثری ببخشند هنرآفرین، زندگی بخش و پیش برنده؛ خواه آن هنر ادبیات و نگارگری باشد، خواه آواز و نوایی روحافزا. شجریان میراثدار و نگاهبان چنین خویشکاری و مسوولیتی سترگ است.
در کنار او، استادان نوازندهی بسیاری بودهاند که آبروی هنر موسیقی ایران بهشمار میروند؛ نامهای بلند و پرآوازهای که فخر هنر ایران هستند و پوشیده نیست صدای بیمانند خسرو آواز ایران بر گرانقدری هنر آنان افزوده است. رسایی و استواریای در صدای او هست که یادآور پایداری ایران است؛ اوج و فرازی در آواز او به گوش میرسد که نشان از نیروی بیپایان زندگی است؛ درد و اندوهی در خواندن او هست که ریشه در گذر مردمان این سرزمین از سدهها و سالیان سهمگین تاریخی دارد. همین است که مِهر او پایدار و مانا، بر دل مردم نشسته است. شجریان در برابر مردم فروتن است و در برابر ایران خاکسار.
هر بار که میشنویم حال استاد رو به ناخوشی میرود، دست و دلمان میلرزد. آشفته و سردرگم میشویم و نمیدانیم چه باید کرد. نه؛ هر اندازه هم با خبرهای ناگوار خو گرفته باشیم، تاب و توان درد هجر او را نداریم. پس از بُن جان، از صمیم دل، آرزو میکنیم تندرستیاش را باز یابد و در کنارمان بماند.
ما برآریم شبی دست و دعایی بکنیم
غم و اندوه تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی
تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
دلم از پرده بشد حافظ خوش لهجه کجاست
تا به قول و غزلش ساز و نوایی بکنیم