ما در زبان پارسی از پیش واژهی «جانور/ حیوان خانگی» را داشتهایم، با همهی این به نگر میرسد این واژه نتوانسته پَنامی (:مانعی) برای کاربرد روزافزون واژهی «پِت» شود.
شاید بتوان گفت اگر زبانآگاهی، انگیزه و شور پارسیگویی در میان مردم بالاتر از اینی بود که هست واژهی «پِت» هرگز به زبان پارسی اندر نمیشد و نمیتوانست پادکام (:بهرغم) واژهی «حیوان خانگی» راهی در زبان پارسیزبان پیدا کند. سر رشتهی این نگاه را میتوان تا هزار سال پیشتر نیز به عقب برد و گفت: اگر هزار سال پیش خودآگاهی زبانی و پارسیدوستی ایرانیان نیرومندتر از آنی بود که بود، واژهی «حیوان» نیز نمیتوانست جای پایی در زبان پارسی بیاید. جایی که «جاندار» و «جانور» هست یا در زبانی که از مصدر «زیستن» میتوان واژههای «زیوا»، «زیونده»، «زیوه»، «زیوک»، «زیستمند» و… را ساخت، «حیوان» وامواژه نیست، زورواژه است. بیگمان ازخودبیگانگی زبانی یکی از هَناوههای مِهادین (:عوامل اصلی) در اندرش (:ورود) وامواژهها به زبان است، ولی همه چیز را نمیتوان به شور و انگیزه و میزان زبانآگاهی مردم گره زد؛ چراکه:
نخست، زبانآگاهی و انگیزهی پاسداشت از زبان ویژگیای نسبی است و ازهمین رو در همهی زبانهای جهان شماری وامواژه وجود دارد.
دوم، در همین صد سال گذشته بیشمار واژهای پارسی به جای وامواژههای عربی و فرانسوی و انگلیسی پیشنهاد شده و اتفاقا فِتادِ (:مورد) پذیرش مردم نیز قرارگرفته و جاافتاده.
جانِ سخن اینکه جدای از همراهی و همدلی زبانوران در پذیرش نوواژهها، که در جای خود بسیار مِهَند (:مهم) است، جاافتادن یا نیفتادن یک نوواژه به هَناوهها (:عوامل) و دِگَرندههای (:متغیرهای) بسیار دیگری نیز وابسته است که باید در فرایند واژهگزینی به آنها پُرنگر باشیم. برای روشنگری بیشتر در ادامه چند سنجیدار (:قواعد) واژهگزینانه را با هم مرور میکنیم:
1.خوشآوایی: واژه باید با الگوی هجایی زبان پذیرنده سازگار باشد. برای نمونه واژهی «تمبر» در پارسی به دیسهی (:شکل) «تمر» اندر شده، زیرا در پارسی پس از واکه (:مصوت) بیش از دو همخوان (:صامت) نمیآید، پس پارسیزبان برای سازگار کردن این وامواژه با الگوی هجایی زبان خود یک همخوانِ آن را کم کرده. همین گونه است واژهی «لوستر» که پارسیزبان آن را به دو بخش تقسیم کرده است. یا از آنجا که در فارسی هیچ واژهای با خوشهی دوهخوانی آغاز نمیشود ما واژهی student را دیگرسان (:متفاوت) از زبانوران بومی انگلیسی واگویه (:تلفظ) میکنیم و به سخنی لهجه داریم.
- کوتاهی: واژهی کوتاهتر بخت بیشتری برای جاافتادن دارد، ولی نه همیشه، چنانکه «دادگستری» با چهار هجا جای «عدلیه» با سه هجا را گرفت، ولی «بالگرد» با دو هجا هنوز نتوانسته یکسره جای «هلیکپتر» چهارهجایی را بگیرد. در اینجا هم کارکرد سنجیدار کوتاهی به پیوند و برهمکنش آن با هناوههای (:عوامل) دیگر بستگی دارد.
- ترانمایی (:شفافیت): اگر واژهای اجزای سازندهاش برای زبانور آشنا باشد، بخت جاافتادن بیشتری نیز خواهد داشت، حتی اگر کمی از رقیب واژگانی خود طولانیتر باشد.
- خویهی زبانی: هنگامی که مردم به واژهای خو بگیرند سخت آن را رها میکنند، ازهمین رو واژهای که زودتر جایی در زبان برای خود باز کند بخت بیشتری برای ماندگاری دارد.
- نرمشپذیری: واژه باید نرمشپذیر باشد، یعنی بتوان به آسانی مقولات دستوری گوناگون (اسم، صفت، قید و…) را از دل آن ساخت، برای نمونه: وامواژهی «ربات» به نسبت «آدمآهنی» نرمشپذیرتر است، از همین رو «آدمآهنی» اگرچه پارسی است، ولی آن را همارز خوبی برای «ربات» نمیدانند، زیرا ساختن صفت و قید و فعل از آن ساده نیست. زایاترین و نرمشپذیرترین واژهها در زبان پارسی مصدرهای ساده هستند.
- داشتن هویت اصطلاحی: گرایش زبانور به کار بردن یک واژه در یک معناست. ریشهی این گرایش را احتمالا بتوان در بُنِشتهایی (:اصلهایی) چون «دقت واژگانی» و «کمکوشی» جستجو کرد. ازهمین رو اگر واژهای امروز در معنای ویژهای قرارداد شده دیگر نمیشود یا بسیار سخت است که از زبانور بخواهیم به دلایلی همچون پیشینهی زبان معنا یا معناهایی دیگری نیز بر واژه بار کند، برای نمونه واژهی «بهانه» که امروز رسانندهی معنای ویژهای است، در زبان پهلوی معنای «دلیل» میداده است، ولی نمیتوان به استناد این پشتوانهی معنایی از مردم خواست «بهانه» را در معنای «دلیل» هم به کار ببرند. در چنین فِتادهایی (مواردی) زبانور ترجیح میدهد واژهای جداسان (:متمایز) و حتی بسیار ناآشنا را به کار ببرد، ولی معنای جدیدی بر واژهای که امروز مدلول و معنای مشخصی دارد بار نکند. حساب آن واژهها که از گذشته رسانندهی چند معنا بوده و زبانور بر پایهی خویهی زبانی خود آنها را از هم بازمیشناسد و هر یک را در بافت ویژهی خود به کار میبرد جداست. کمنگری به این سنجیدار باعث میشود شماری از پارسیدوستان سادهترین و دمِ دستترین واژهها را برای وامواژهها پیشنهاد کنند. باید از ایشان پرسید مگر این واژهها از پیش در زبان وجود نداشته؟ واژهای که صدها یا حتی هزار سال در زبان حضور دارد، اگر قرار بود جای وامواژهای را بگیرد که تا کنون گرفته بودد. برای نمونه به جای «قلب» نمیتوان گفت «دل». زیرا میان «دلم درد میکند» با «قلبم درد میکند.» دگرسانی(تفاوت) از زمین تا آسمان است. یا واژههای «اطلاعیه»، «بیانیه»، «احضاریه»، «اخطاریه»، «فیش» هر کدام بار معنایی ویژهای دارند، نمیتوان به همه گفت «نامه» و خیال خود را راحت کرد.
اکنون برگردیم به واژهای که بهانهی نوشتن این یادداشت شد. به نگر نگارنده شاید یکی از هناوههایی (:عواملی) که باعث شده واژهی «پِت» پادکام (:بهرغم) وجود «حیوان/ جانور خانگی» به زبان راه یابد میتواند طولانیتر بودن «حیوان/ جانور خانگی» نسبت به «پِت» باشد. این نکته هنگامی بیشتر به چشم میآید که بخواهیم برای «پتشاپ» برابریابی کنیم: «جانور خانگی فروشی». راهکار چیست؟ در چنین فِتادهایی (:مواردی) شاید بهتر باشد به جای آنکه ایواز (:صرفا) پرسمان (مساله) را از دریچهی تنبلی و ازخودبیگانگی زبانی زبانوران ببینیم که چنانکه گفتم در جای خود بسیار هم مهند (:مهم) است، نیمنگاهی هم به سنجیدارهای واژهگزینی بیندازیم. چهبسا نیاز باشد به گزینههای دیگری هم فرصت و بخت مطرح شدن و جاافتادن داده شود.
جایی دیدم به جای «پِت»، «رامه» را پیشنهاد کردهاند. هم پارسی است و هم کوتاه. بر پایهی این خواهیم داشت:
رامه پِت، حیوان خانگی
رامهفروشی پتشاپ