لوگو امرداد

نادانی؛ خاستگاه ستم

بابک شهریاریدرباره‌ی انسان تعریف‌های زیادی به کار گرفته شده و البته تفاوت‌های زیادی هم میان انسان و دیگر جانداران وجود دارد. هدف من بازگویی گفته‌های پیشین نیست، بلکه به دنبال نگاه به انسان و کرامت انسانی از زاویه دیگری هستم. امروز افراد بسیاری در همه‌ی کشورهای دنیا در زندان به سر می‌برند و حتا در انتظار مجازات‌های سنگین‌تری هم هستند. عنوان جرایم هم بسیار متفاوت است؛ جرایمی که در دنیای دیگر جانداران هیچ مجازاتی برای آن تعیین نشده است، برای نمونه یک شیر نر قوی به حریم یک شیر دیگر تجاوز کرده و او را از کاشانه‌ی خود بیرون می‌کند و همسر او را ازآنِ خود می‌کند و البته همه‌ی فرزندان شیر قبلی را می‌کشد. هیچ‌کس نیست به چنین ستم و جنایتی رسیدگی کند و هیچ مجازاتی هم در انتظار او نخواهد بود، نه اعدام، نه زندان و نه حتا جریمه‌ی نقدی! شاید هم این شیر متجاوز تا پایان عمر با آسودگی زندگی کند و پیش از آن‌که یک نر قوی جوان دیگر پیدا شود و دست طبیعت بخواهد انتقام کار زشتی که انجام داده را از او بگیرد، و شاید این شیر متجاوز در نبرد با یک گاو خشمگین مرگی افتخارآمیز را تجربه کند و در نگاه فرزندانش تا ابد یک قهرمان باقی بماند.

درباره‌ی این مورد، دو چیز اندیشه‌ی من را درگیر خود می‌کند؛ نخست این‌که چگونه این شیر می‌تواند چنین ظلمی را انجام دهد و دیگر این‌که علت بخشیده شدن او در طبیعت و حتا در ذهن خود من (که این پرسش را می‌پرسم) چیست؟ و چگونه است هیچ حبس و داغ و درفشی(:رسوایی) این ستمگر را تهدید نمی‌کند؟

و پاسخ به هر دو پرسش را در یک جمله یافتم؛ «جاهل ظالم است». در واقع به نظر می‌رسد کسی می‌تواند چنین ظلمی را در حق کسی روا دارد که نسبت به کردار زشت خود بسیار ناآگاه باشد و دقیقا به همین دلیل هم مجازاتی در انتظار او نیست. قطعا من و شما شیر این داستان را تنها و تنها به علت جهلش بخشیدیم.

به نظر می‌رسد جهل که ریشه در تاریکی دارد، خود زاینده‌ی ظلم است و ظلمت. از این‌رو از انسان جاهل انتظاری جز ظلم نخواهد رفت و در صورتی که به مجازات او بپردازیم، ظلم دوچندان کرده‌ایم و این کار ما تنها نشان از یک واقعیت دارد و آن این‌که «بر جهل او جاهلیم و به همین دلیل ما نیز ظالمیم». شگفت این‌که انسان هزاران سال است می‌کوشد به کمک زندان و داغ و درفش، ظلم را از میان بردارد و همین امروز در سده‌ی بیست و یکم، در بسیاری از کشورها خشونت زیادی را نسبت به مجرم روا می‌دارند بی‌آن‌که کوچک‌ترین کوششی در راستای آموزش و آگاه کردن وی (درباره‌ی تبعات جرمی که انجام داده) انجام دهند. بدیهی است که این شخص مجرم پس از طی کردن دوره‌ی محکومیت خود بر اثر نادانی خود (جهلی که فرصت نداشته  به آگاهی تبدیل شود) همان کارها را خواهد کرد که بار پیش انجام داده است، اما این‌بار با خشونت بیشتر! در واقع خشونت را از پلیس آموخته و پس از آن‌که دوباره به دست قانون گرفتار می‌شود، نسبت به او (جرم او که به واسطه‌ی خشونت افزایش یافته) خشونت بیشتری اعمال خواهد شد و این چرخه‌ی خشونت تکرار خواهد شد و از این چرخه‌ی معیوب شهروندان همان کشورها بیشترین آسیب را خواهند دید.

شاید شما این‌که چگونه ممکن است یک دزد از جرم خود آگاه نباشد را نپذیرفته و باور نکنید. همان‌گونه که برای من نیز سخت بود. اما یک رخداد، رخدادی عجیب در مکانی غیرمتعارف و زمانی تکرارنشدنی من را با مردی آشنا کرد که در خانواده‌ای دزد به دنیا آمده بود و از خانواده‌ای دزد همسر گزیده بود. همسر او همدست شوهر بود و به فرزندان خود دزدی آموخته بودند. در جمع‌های خانوادگی از تجربه‌ی خود در سرقت می‌گفتند و افتخارشان دزدی‌هایی بود که انجام داده بودند. در واقع ایشان وقتی که در طبقه‌ی پنجم در حال جمع کردن فرش منزل من و شما هستند همان احساسی را دارند که ما در زمان بالا رفتن از یک درخت جنگلی برای چیدن یک میوه داریم. آری او با چنین جهلی دست به دزدی می‌زد و جز یافتن روزی برای فرزندانش، نیت دیگری نداشت. او هرگز قصد آسیب زدن به کسی را نداشت و دقیقا آگاه نبود چرا مردم با او بدرفتاری می‌کنند و البته زندان رفتن را هم بخشی از زندگی می‌دانست و در غیاب او دیگر اقوامش از راه دزدی از خانواده‌ی او پشتیبانی می‌کردند، همان‌گونه که او این پشتیبانی را از آن‌ها می‌کرد.

از این‌رو من با همه‌ی وجودم او را بخشیدم؛ یعنی به عنوان یک انسان و به نمایندگی از جامعه‌ی انسانیت او را بخشیدم و از خداوند برای او و خانواده‌اش درخواست آگاهی کردم. بسیار اندوهگین شدم از این‌که سالهاست قبیله‌ی آن‌ها را به بند می‌کشیم و کتک می‌زنیم و زشت‌ترین توهین‌ها را در حق آن‌ها روا می‌داریم. بنابراین از خداوند برای خودم و برای جامعه انسانی درخواست بخشش کردم و امیدوارم که مورد پذیرش پروردگار قرار گرفته باشد.

اگرچه من باور دارم که راه نجات بشریت از ظلم، آگاهی است اما آگاهی خود مراتبی دارد. در واقع گروه بسیاری هستند که با آگاهی از نادانی خود، دیگر ظلم نخواهند کرد، اما هستند اندک‌مردمانی (واقعا بسیار اندک، اما وجود دارند) که پس از آگاه شدن، حقیقت را پنهان می‌دارند. این‌چنین پوشانندگان حقیقت، همان مجرمانی هستند که آگاهانه دست به جرم و جنایت می‌زنند. این افراد به علت آگاهی، اعتماد را در سطح جامعه به خود جلب می‌کنند و با برنامه‌ریزی قبلی خیانت می‌ورزند و انواع جرم‌ها را انجام می‌دهند. نتیجه آن‌که اعتماد را در سطح جامعه کاهش می‌دهند و پیامدهای این کاهش اعتماد، بسیار وحشتناک است.

اگرچه ناآگاهی از قانون دلیل بر بی‌گناهی نیست، اما در واقع هر جا ظلمی انجام می‌گیرد، احتمالا انجام‌دهنده‌ی آن قابل بخشودن است زیرا به احتمال بسیار آن شخص نادان است، نه ناآگاه به قانون (شاید به قانون هم نادان باشد)، بلکه ناآگاه از تبعات کردار و رفتار خویش. شاید در میان آن‌ها افرادی حقوق‌دان بوده و کاملا آگاه به قانون باشند اما جهل آنها موجب ظلم شود؛ و باز تاکید می‌کنم نه جهل به قانونِ نوشته‌ی دست بشر، بلکه جهل نسبت به هنجار هستی. البته از دیدگاه کمیت، شمار کم‌سوادان در میان مجرمان بیش از باسوادان است، اما از لحاظ کیفیت و شدت ظلمی که به جامعه روا داشته می‌شود کفه‌ی ترازوی طرف دیگر سنگین‌تر است.

نقطه‌ی مشترک همه‌ی آنها در این است که  نمی‌دانند جامعه‌ی انسانی چگونه جامعه‌ای است و هرگز درنیافته‌اند که خوشبختی آن‌ها در گرو خوشبختی دیگران است. آن‌ها هرگز نفهمیده‌اند علت بسیاری از مشکلاتشان خودشان هستند و بازتاب کردار خودشان است که زندگی را بر آن‌ها تباه کرده است. البته بسیاری از آن‌ها حتا نیاز به این همه آگاهی هم ندارند، زیرا حتا نمی‌دانند جرم آن‌ها چه بر سر قربانی آورده و شمار بسیاری از ایشان تنها کافی است با قربانیان خود و آنچه بر سر آن‌ها آمده آشنا شوند تا هرگز جرم خود را تکرار نکنند. بسیاری از این خطاکاران (گروه کم‌سوادان با کمیت زیاد)  در همه‌ی زندگی‌شان فرصت خواندن یک کتاب، و حتا دیدن یک فیلم خوب را هم نداشته‌اند، تنها کتک خورده‌اند، زندان رفته‌اند و کتک خورده‌اند و … . چه بسا تهیه‌ی فیلم‌هایی که بتواند بازتاب‌دهنده‌ی تاثیر کردار قانون‌شکنانه‌ی ایشان بر روی قربانیان باشد (ویژه‌ی زندانیان تهیه شده باشد) بتواند تاثیری بس ژرف بر آنان بگذارد و آنها را دچار چنان تحول شگرفی کند که پس از بازگشت به آغوش جامعه، مگر نیک‌کرداری، پیشه‌ای برنگزینند.

فراموش نکنیم این افرادی که گروه‌گروه با جامه‌های یکسان در زندان‌ها روز را شب می‌کنند، انسان هستند و وظیفه‌ی تک‌تک ما نجات انسان‌های دیگر است. بالاترین مراتب  نجات یک انسان، آگاه کردن اوست و نجات یک انسان نجات یک جامعه است.

پس در صورتی که به جای گسترش زندان و داغ و درفش، به گسترش مراکز آموزشی (در راستای آگاهندن خطاکاران) بپردازیم، بودجه، پرسنل و زمان کافی خواهیم داشت تا با مجرمان واقعی که همانا پوشانندگان حقیقت هستند، برخورد کنیم.

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-02-06