ایران درودی، هنرمند پیشکسوت نقاشی، در سخنانی به مردم ایران گفت: «ایران را دوست بداریم. متاسفانه ایران و تاریخ آن فراموش شده است اما ما نمیتوانیم هویت خودمان را انکار کنیم. ما باید عشق مشترکمان به ایران را هم تقسیم کنیم».
به گزارش خبرگزاری ایسنا، در هیاهوی لایوها و گفتوگوهای دونفره بیارزش اما پُربازدید اینستاگرام، گاهی گفتوگوهای خوب و دلنشین اما کم شمار، آن هم در جهان بی پایان مجازی، پیدا میشود.
در همین راستا پسین روز چهارشنبه، 17 اردیبهشتماه 1399 خورشیدی، ایران درودی، نقاش چیرهدست، نویسنده و کارگردانی که بیش از 60 سال است در بخش هنر معاصر ایران کار و کوشش می کند، با «انجمن دوستی ایران و فرانسه» در یکی از همین گفتوگوهای مجازی از عشق بیاندازه و بیمرز خود به ایران و تاریخ این سرزمین سخن گفت؛ سخنهایی که در ادامه رنگ و بوی خاطرات را به خود گرفت و در پایان هم با صدای بغضآلود این بانوی هنرمند و سفارش مهرآمیزش برای دوست داشتن هرچه بیشتر این سرزمین کهن به پایان رسید.
من عاشق به دنیا آمدهام
درودی سخنان خود را با گفتن عشق خود به ملت ایران آغاز کرد و یادآور شد: «در طول زندگیام بارها ثابت کردهام که تا چهاندازه ایرانزمین، تاریخ پرشکوه آن و هموطنانم را دوست دارم. من عاشق به دنیا آمدم و عشقم به ایران و تاریخ پُرشکوه آن را همواره صادقانه ابراز کردهام».
او گفت: «در سازمان ملل جملهای گفتم که بسیار دوستش دارم و به آن باور دارم؛ این که نقاشی هویت نقاش را نشان میدهد و من به هویتی که در آثارم هویداست، افتخار میکنم. از مردمی که مرا دوست دارند، سپاسگزارم و میخواهم بدانید که من لیاقت دریافت عشق شما را دارم. در تمام این سالها صادقانه خدمت کردم و خدمتم هم این است که هنر نقاشی معاصر را به مردم بشناسانم و در این راه از امکانت مختلفی همانند تلویون و کتاب نیز بهره گرفتهام. از جوانی تلاش کردهام نقاشی معاصر را به ایران بیاورم و این کار را از تلویزیون شروع کردم».
این هنرمند نقاش پیشکسوت افزود: «اما در راس همه انگیزههایی که دارم ایمان قرار دارد؛ ایمان به هویت ایرانی بودن. اسم من ایران است و با انتخاب این نام وظیفه بزرگی را به من محول کردهاند. به عنوان یک ایرانی عشقم را با ملت ایران تقسیم میکنم و آن چیزی را که از هنر و آفرینش میدانم، به هموطنانم میگویم. تاریخ پرشکوه هخامنشیان و کورش کبیر با حقوق بشر و فردوسی اشعارش بسیار بر من تاثیرگذار بودهاند و خودم نیز پیرو مولانا هستم که این موضوع از نقاشیها و نوع نگاهم به زندگی کاملا آشکار است».
درودی با گفتن این که «خوشبختانه از همه لحظات زندگی لذت میبرم»، گفت: «خودم به تنهایی برای خودم کافی هستم و در تنهایی میتوانم بیافرینم و در همین دوره کرونا تمام وقتم را برای نقاشی گذاشتم و حس میکنم از خوشبختترین انسانهای روی زمین هستم. طبیعتا کائنات این عشق را به من برمیگرداند و فکر می کنم برگشت این عشق همان محبتی است که از مردم میبینم».
از شوق رقصیدهام
این هنرمند افزود: «وقتی نقاشی میکنم در عرش هستم و از خود بیخود میشوم. هیچوقت نمیدانم کی شروع و کی تمام میکنم و اصلا از پیش نمیدانم که چه چیزی میخواهم بکشم و از چه رنگی میخواهم استفاده کنم و در واقع انگار همه چیز به من الهام میشود».
او ادامه داد: «وقتی کار میکنم در خلسه مطلق هستم. در آن لحظه اصلا فکر نمیکنم. الان که روی صندلی چرخدار مینشینم و نمیتوانم بایستم، در اندازههای کوچک کار میکنم اما کوچک و بزرگ بودن نقاشیها مهم نیست؛ زمانی که میتوانستم، در اندازههای بزرگ نقاشی میکشیدم و الان هم در اندازههای کوچکتر. مهم این است که بارها پیشآمده که حین کار از خوشحالی بلند شده و از شوق رقصیدهام. من میدانم وقتی نقاشی میکشم با جایی پیوند دارم، ولی نمیدانم کجاست. اصلا حس نمیکنم 84 سال دارم؛ چرا که همچنان نیروی کار کردن دارم و بالاترین آرزویم این است که خداوند ایمان من را به خودش بیشتر کند».
درودی همچنین در سخنان خود خاطراتی را از هنرمندان و شاعرانی که با آن ها همدوره و دوست بوده است نیزبر زبان آورد. ژان کوکتو، شاعر و نقاش فرانسوی، آندره مالرو، نویسنده و منتقد، احمد شاملو، مهدی اخوانثالث، سالوادور دالی و دیگران، از شمار این گونه هنرمندان و نویسندگان بودند.
افسوس که فروغ فرخزاد را خوب نشناختم
این هنرمند همچنین درباره فروغ فرخزاد، گفت: «هیچکسی همانند او نتوانست زندگی را اینگونه ببیند که بگوید میخواهم به “فضیلت سیری” برسم. من و فروغ با هم آشنا بودیم اما یکی از افسوسهایم این است که نتوانستم او را خوب بشناسم. فقط او را چند بار دیدم و یک بار هم به همراه ابراهیم گلستان به نمایشگاهم در انجمن ایران و آمریکا، آمده بودند».
درودی در ادامه خاطرات خود به دوستی با سهراب سپهری نیز اشاره کرد و گفت: «سهراب از دوستان بسیار نزدیکم بود. در پاریس تقریبا هر روز هم را میدیدیم».
او همچنین خاطراتی از پرویز مقدسی، همسرش بازگو کرد و از نقاشیهایی که برای او کشیده بود، سخن گفت. درودی در بخشی از خاطرات خود با پافشاری بر اینکه «از جایگاهی که ملت ایران به من داده به خودم میبالم»، یاد پدر و مادرش را گرامی داشت و گفت: «دلم میخواهد پدر و مادرم از دخترشان خوشحال و راضی باشند. نه مقامی دارم و نه ثروتی که کسی به آن چشم داشته باشد و خودم هم نمیدانم چرا مردم ایران من را دوست دارند. باورم این است که این محبت نتیجه عشق و محبتی است که من همواره به کشور و مردم ایران داشته ام».
ایران درودی در پایان سخنان خود در حالی که با بغض سخن میگفت، به مردم ایران گفت: «ایران را دوست بداریم. متاسفانه ایران و تاریخ آن فراموش شده است اما ما نمیتوانیم هویت خودمان را انکار کنیم. ما ایرانی هستیم و تاریخ نشان میدهد که این سرزمین پایهگذار فرهنگ در دنیا بوده است. به زبان فارسی احترام بگذارید، درست بنویسید و درست حرف بزنید. ما باید عشق مشترکمان به ایران را با هم تقسیم کنیم».