هر جا دادسرا و دادگاهی باشد میتوان آنها را دید که گوشهی پیادهرویی نشستهاند و صدای تق تق دکمههای تایپ دستگاه کوچکشان به گوش میرسد. انگشتهای کشیده و کارآزموده آنها تند و تند روی دکمهها فرود میآید و واژهها را حک میکند. روبهروی آنها، یا کنار دستشان، مردها و زنهایی با چهرهای درمانده و دادخواه، نشستهاند. یکریز از ماجرا و شکایتی حرف میزنند که آنها را به آنجا کشانده است: به دادسرا. همان که تایپ میکند، گوشش به حرف آنها است اما نگاه از ورقهای که روی آن تایپ زده، برنمیدارد. سرگرم دادخواست نوشتن است. کیف و چمدانی چرمی کنار او هست و چهبسا چند جلد کتاب قانون. کار هر روز او همین است: عریضهنویسی.
شغل عریضهنویسی در ایران سر به چندین دهه پیش میزند؛ زمانی که وزارت دادگستری را عدلیه مینامیدند. عدلیه چیها و ادارهی ثبت اسناد، کار دستگاه قضایی امروز را انجام میدادند. به شکایتها و دادخواستها رسیدگی میکردند و گرفتاریهای حقوقی را که برای مردم پیش آمده بود، به سرانجام میرساندند. همان کارمندان عدلیه، اندک زمانی پس از آنکه وزارتخانهی دادگستری بنیان گذاشته شد، عریضهنویسانی شدند که پاتوقشان دادسراها و دادگاههای امروزی بود.
عریضهنویسی در دههی 40 خورشیدی، (عکس از قدس آنلاین)
در آن روزها، همانند امروز، برخی از مردم توان پرداخت هزینهی وکیلها را نداشتند. با کار وکالت هم آشنا نبودند. ناچار نزد عریضهنویسان میآمدند و با پرداخت پولی بسیار کمتر از هزینهی وکالت، از عریضهنویس میخواستند دادخواست و لوایح و عریضههایشان را بنویسد. برخی از مردم نه سواد خواندن و نوشتن داشتند، نه سر از قانون درمیآوردند. این کار خبرگیای میخواست که تنها در توان عریضهنویسان بود. آنها به سرعت دادخواستها را مینوشتند و کارمزد کمتری میگرفتند.
عریضه به معنای درخواست نامه است. عریضهنویس نیز کسی است لایحه و دادخواست مردم را مینویسد. آنها حرف مراجعه کنندگانشان را گوش میدادند و همان را به نگارشی حقوقی تبدیل میکردند. برای عریضهنویس تفاوتی نمیکرد که لایحهی تنظیمی دربارهی چیست؟ حقوقی است؟ کیفری است یا نفقه و مهریه؟ او آموختهی کار بود و هر آنچه از او میخواستند به سادگی و از سر تجربهای که در گذر سالیان آموخته بود، مینوشت.
ابزار آنها ساده بود: دستگاه کوچک تایپ، برگههای دادخواست و شاید هم مُهر و استامپ. گاه همان دستگاه تایپ را هم نداشتند و با خودکار درخواست شکایت را پُر میکردند. برای آنکه شناخته شوند، برگهای مقوایی را کنار بساط خود میگذاشتند که با خط درشت روی آن نوشته شده بود: عریضهنویسی!
تنظیم شکایتها، لایحههای اداری، اعتراض به رای دادگاه، نامه به ادارهها و هر آنچه با کار دادگستری پیوند داشت، از شمار کارهایی بود که عریضهنویسان انجام میدادند. مراجعه کنندگان آنها کسانی بودند که مشکلات حقوقی داشتند. شاید بیشترین شکایت دربارهی گلاویز شدنها و زدوخوردهایی بود که بیشتر پیش میآمد و کار به دادگاه میکشید؛ یا دربارهی کلاهبرداریها و دعواهایی بر سر مال و دارایی.
شاید بیشتر عریضهنویسها پیشینهی کار قضایی نداشتند. تنها بر اثر تجربهی پیوستهی عریضهنویسی، با خم و چم کار آشنا شده بودند و سر از قانونهای پیچیدهی دادگستری درمیآوردند. کمتر عریضهنویسی را میشد یافت که خود را خبرهتر و کارآزمودهتر از وکیلها نداند. آنها پشتوانهی کار و دانش خود را تجربهی سالیانشان میدادند. عریضهنویسانی هم که میخواستند دادخواست و لایحه را درستتر و به روزتر بنویسد همواره قانونها را میخواندند و در جریان قانونهای تصویب شده بودند.
با این همه، نمیشد به دانستههای حقوقی عریضهنویسان همواره اعتماد کرد. گاه به سبب برداشت نادرست از خواست مراجعه کنندگان، دادخواست را نادرست مینوشتند و دردسرهای حقوقی پدید میآوردند و به دشواری پیش آمدهی آنها میافزودند. این اشتباهها هر چند کمیاب بود اما در کار عریضهنویسی روی میداد.
مزدی که عریضهنویس دریافت میکرد بستگی به نوع عریضه داشت. اگر لایحه از دو صفحه بیشتر بود، هزینه هم افزایش مییافت. گویا کمترین مبلغ بابت عریضههایی پرداخت میشد که اعتراض به حکم دادگاه بود. با این همه، مزد دریافتی عریضهنویسان یکسان نبود و هر عریضهنویسی بسته به زمانی که برای انجام کار صرف کرده بود، پول دریافت میکرد.
عریضهنویسی سنتی، با ماشینهای تایپ یا نوشتن با قلم، اکنون به کمترین اندازهی خود رسیده است و باید این پیشه را فراموش شده دانست. این روزها کارهای دادگستری و حقوقی به گونهی الکترونیکی انجام میشود. دسترسی به قانونها و مقررات و نمونه دادخواستها و لایحهها هم آسان شده است. از اینرو، نیاز به عریضهنویسان پیشین هر روز کمتر میشود. گسترده شدن خدمات الکترونیکی قضایی نیز بیشتر از پیش عریضهنویسان را کنار خواهد زد. اگر چه هنوز هم کسانی هستند که به سبب ناآشنایی با قانون و بهرهجویی از خدمات الکترونیکی، باز به سراغ عریضهنویسان میروند و با پرداخت هزینهای اندک، کار دادگاهی خود را پیش میبرند. برای همین است که هنوز هم میتوان انگشتشمار عریضهنویسانی را دید که در کنار ساختمانهای دادگستری، انگشتان خود را برای نوشتن دادخواستها و لایحهها بر روی دکمهی ماشین تایپ میکوبند و گوش به دادخواست مراجعه کنندگانشان دارند.
*با بهرهجویی از گزارشهای خبری خبرگزارهای مهر و فارس
دیگر پیشههای فراموششده را در لینکهای زیر دنبال کنید:
سفیدگری؛ شعلههای خاموش کورهها
ملکیدوزی؛ کوک بر پایافزاری کهن
فخاری؛ زیر آفتاب سوزان و کنار کورههای داغ
میرابی؛ پیشهای به دیرینگی ساخت کاریز
جارچیها؛ چاووشی خوانان شهر و روستا
خورجینبافی؛ پیشه و هنر عشایر کوچرو
رفوگری؛ گره بر تار و پود فرش
زهتابی؛ سودآور اما آغشته به آلودگی
آسیابانی؛ سفر دَوَرانی سنگ و آسیاب
کلاهمالی؛ هنر دیرینه و مانای ایران
حلبی سازی؛ کورسوی چراغ یک پیشه
نان خشکیها؛ نانی که آجر شد!
نمدمالی؛ پاکوبی و دستافشانی
پالاندوزی؛ کار با دستهای پینه بسته
قفل سازی؛ قفلهای زنگزده در فراموشی
صابونپزی؛ نه شورهی سر، نه ریزش مو!
نخودبریز؛ پیشهای دشوار با بردباری افزون از شمار
رنگرزی؛ پیشهای رازآمیز و رنگین
دلاکی؛ ورزیدگی و پاکیزگی
خراطی؛ هنر تراشیدن نقش بر چوب
آب حوضیها؛ پیشهورانی رنجبر و تهیدست
ورشوسازی؛ نوآوری در هنری وام گرفته از اروپا
شَعربافی؛ ریشههای خشکیدهی پیشهای کهن
لحافدوزی؛ یادهایی غبار گرفته از پیشهای کهن
چینی بندزن؛ دورهگرد کوی و برزن
چیتسازی؛ نقشینههایی خیالانگیز
عصاری؛ کوشش انسان و رنج بیپایان چهارپایان
چلنگری؛ واپسین نفسهای هنری کهن
مسگری؛ ضربآهنگی که رو به خاموشیست