تنها برای باربری نبود. آذین و مایهی بالیدن هم بود. نقشهای رنگین و دیگرسان داشت و نشان از دارندگی و برازندگی صاحبش. پسندها یکی نبود؛ پس آنرا ناهمسان و نقشدرنقش میبافتند تا دست خریدار برای برگزیدن آزاد باشد. خوش نقشترینهایش را به جهاز عروس میافزودند؛ محکمترینش را هم در کوچهای بیپایان از ییلاق به قشلاق به کار میبردند. جادار بود و به تاروپودش میشد آن اندازه اعتماد کرد که کالاهای گرانبها را درونش گذاشت و با صفی از چهارپایان به کوه و کمر زد. به کار روزمرگیها هم م آمد. ساده بود اما همهی ذوق و پسندشان را به کار بُرده بودند تا نشانی از هنرورزی آنها باشد. برای همین بود که آن را از رنگهای روشن و شادیآور میبافتند. خورجین نشان از هنر عشایر کوچرو داشت و نقشینهای از دستآفرینههای آنان بود. خورجینبافی نیز کار و پیشهای بود برای پاسخ به نیازهای زندگی و سفرهای دورودراز مردمان کوچرو.
در تعریفی ساده، خورجین کیسه و کوله مانندی بود برای جا دادن بار در آن. نه همه باری؛ بار و اشیا کوچک و ضروری. بیشتر خورجینها را بر روی چهارپایان میگذاشتند. این دست از خورجینها دو دهانه داشت که یک بخش از دهانهها به هم بافته شده بود. به گونهای که هر دهانه در یک سوی چهارپا جا میگرفت. به هر بخش خورجین نیز «جوال» میگفتند. این دستبافتها در میان عشایر و روستاییان کاربرد داشت. آنها از خورجین برای نگهداری اشیا و داراییهای کوچک و ارزشمند بهره میبردند. خورجین را بر پشت چهارپا میگذاشتند و در راهنوردیهای کوتاه و بلند انباشته از ابزار مورد نیاز خود میکردند. چون آنچه درون دو جوال خورجین ریخته شده بود، کموبیش یکسان بود، به چپ و راست خم نمیشد و بردن (حمل) آن برای چهارپایان سخت نبود. میتوان گفت خورجین مانند صندوقچه بود و همان کاربرد را داشت. این را هم ناگفته نگذاریم که خورجین با پالان تفاوت داشت و این دو یکی نبودند.
با این همه، خورجین تنها برای چهارپایان نبود. خورجینها برای کارهای دیگر نیز بافته میشدند. برای نمونه، زمانی که دوچرخهسواری رواج یافت و برخی از پیشهوران از این وسیله برای انجام کارهای روزمرهی خود استفاده کردند، خورجین را به تَرک دوچرخه میبستند و با خود میبردند. روزنامه فروشهایی که هر روز روزنامهها و مجلهها را با دوچرخه به خانهها میرساندند، کسانی بودند که از خورجین استفاده میکردند و روزنامههای تا شده و بسته شده را درون خورجین دوچرخه میگذاشتند و رکابزنان به اینسو و آنسو میبردند.
خورجینهایی هم بافته میشد که بر روی دوش قرار میگرفت. این خورجینها یا دو بخش، یا دو «لتی»، بود که یک بخش آن روی سینه و بخش دیگر آن به پشت انداخته میشد؛ یا یک لتی بود که روی شانه آویزان میکردند. لت یعنی تکه و پارهی هر چیز. از اینرو، هر بخش از این خورجینها را میتوان یک لت نامید.
خورجینبافی پیشهای سودآور بود و آنهایی که به این کار سرگرم میشدند، مشتریانی بیشتر روستایی و عشایری داشتند. این پیشه را باید در شمار دستبافتهای دیگری مانند گلیمبافی، زیلوبافی و جاجیمبافی جای داد. در همهی این بافتهها آن چه اهمیت بسیار دارد تار و پود بافته است. تار و پود یعنی ساختار در کنار هم قرار گرفتن نخها. پود رشتهای است که در پهنای بافته استفاده میشود و تار در درازای آن. نقش خورجینها با این تار و پودها پدید میآمد.
خورجینها را دو گونه میبافتند. یا مانند قالیبافی بر روی دار بافته میشد؛ یا مانند چادرشببافی با دستگاه ریسندگی انجام میگرفت. دارهای بافندگی افقی و عمودی بود. گاه در بافتن خورجین از روش (تکنیک) سوزنی، مانند گلیمبافی، بهره برده میشد. نقشها برگرفته از هنر سنتی بود و بسیار زیبا. گاه نقش قالیها را داشت و رنگ غالب آنها قرمز بود؛ برخی خورجینها یکدست سفید بافته میشد. نقش خورجینها هندسی و زاویهدار بود، مانند گلیم و جاجیم.
برای بافتن خورجین از پشمهای رنگی، نخهای پنبهای یا موی بُز استفاده میشد. با این همه پافشاری برای استفاده از این مواد نبود و گاه از تکههای پارچه نیز برای بافت خورجین بهره می بردند. در این نمونه، پارچهها را به گونهی نوار میبریدند و در پهنای (پود) خورجین بهکار میبردند.
برای خورجینبافی از ابزاری به نام «دفتین» استفاده میشد. دفتین برای کوبیدن گرهها بود، پس از آنکه یک رج بافته شده بود. دفتین ابزاری فلزی و شانه مانند است و دارای دستهای فلزی یا چوبی. از ابزار دیگری به نام «پهنا» نیز در این بافته بهره میبردند. دو سوی پهنا سوزنی بود. پهنا برای جلوگیری از لوله شدن لبههای خورجین به کار میآمد.
بافت خورجین که به پایان میرسید دو سوی آن را به شکل کیسه میدوختند. لبههای آنرا هم شیرازهدوزی میکردند. شیرازه تارهای همرنگی است در کنارههای بافته که دور تار بافته میشود. بدین گونه دستبافتی استوار و زیبا پدید میآمد.
اکنون خورجین بافی رونق پیشین را ندارد. بیشتر عشایر یک جا نشین شدهاند و از خورجین به مانند زمان کوچندگی استفاده نمیکنند. نیاز روستاییان به این بافته نیز به مانند روزگاران گذشته نیست.
خورجین در سراسر ایران بافته میشد اما خورجینهای دستبافت اردبیل کیفیتی با دوامتر و زیباتر داشت و نمونهوار شناخته میشد.
*با بهرهجویی از تارنمای «دلگرم».
دیگر پیشههای فراموششده را در لینکهای زیر دنبال کنید:
سفیدگری؛ شعلههای خاموش کورهها
ملکیدوزی؛ کوک بر پایافزاری کهن
فخاری؛ زیر آفتاب سوزان و کنار کورههای داغ
میرابی؛ پیشهای به دیرینگی ساخت کاریز
جارچیها؛ چاووشی خوانان شهر و روستا
رفوگری؛ گره بر تار و پود فرش
عریضهنویسی؛ دنیای نو و پایان پیشهای سنتی
زهتابی؛ سودآور اما آغشته به آلودگی
آسیابانی؛ سفر دَوَرانی سنگ و آسیاب
کلاهمالی؛ هنر دیرینه و مانای ایران
حلبی سازی؛ کورسوی چراغ یک پیشه
نان خشکیها؛ نانی که آجر شد!
نمدمالی؛ پاکوبی و دستافشانی
پالاندوزی؛ کار با دستهای پینه بسته
قفل سازی؛ قفلهای زنگزده در فراموشی
صابونپزی؛ نه شورهی سر، نه ریزش مو!
نخودبریز؛ پیشهای دشوار با بردباری افزون از شمار
رنگرزی؛ پیشهای رازآمیز و رنگین
دلاکی؛ ورزیدگی و پاکیزگی
خراطی؛ هنر تراشیدن نقش بر چوب
آب حوضیها؛ پیشهورانی رنجبر و تهیدست
ورشوسازی؛ نوآوری در هنری وام گرفته از اروپا
شَعربافی؛ ریشههای خشکیدهی پیشهای کهن
لحافدوزی؛ یادهایی غبار گرفته از پیشهای کهن
چینی بندزن؛ دورهگرد کوی و برزن
چیتسازی؛ نقشینههایی خیالانگیز
عصاری؛ کوشش انسان و رنج بیپایان چهارپایان
چلنگری؛ واپسین نفسهای هنری کهن
مسگری؛ ضربآهنگی که رو به خاموشیست