در گذشته که خانهها به بدقوارگی آپارتمانهای امروزی نبود، حیاط داشت و گاه آب لوله کشی هم نداشت، حوض کاربری بسیاری پیدا میکرد. هیچ خانهای نبود که در دل حیاط آن حوضی نباشد. در حوضها گاهی لباس میشستند، گاه ظرفی را از آب حوض پُر میکردند؛ یا در فصل تابستان میوهای درون آب زلال حوض میانداختند تا خنک شود. خانههایی که گسترهی بیشتری داشت، در کنار حوض، باغچهای هم چشمنوازی میکرد و آبانباری دیده میشد .
با گذشت زمان، حوضها گِلولای و لجن میگرفتند و ناگزیر باید پاکیزه میشدند. این کار بر دوش پیشهوران دوره گردی بود که به آنها «آب حوضی» میگفتند. آب حوضیها در کوچهپسکوچههای تهران راه میافتادند و با صدایی طنیندار، فریاد میزدند: «آب حوضی… آب حوض میکِشم»!
آب حوضی به کسی گفته میشد که آب لجن حوضها را خالی میکرد. کار او به این شکل بود که با دَلو یا سطلی ، آب حوض را بیرون خانه میبُرد و درون جوی آب خالی میکرد. دلوی که به کار آنان میآمد لاستیکی بود. گاه از پیتهای حلبی و روغنی خالی هم استفاده میکردند. پس از خالی کردن آب حوض، درون حوض را شستشو میدادند و پاکیزه میکردند. بدینگونه حوضِ پاک شده آمادهی آبگیری دوباره بود. این را هم بگوییم که اگر ماهی درون حوض بود، پیش از خالی کردن آب، ماهی را می رفتند و درون کاسهای آب نگه میداشتند. پس از آبگیری، دوباره ماهیها را درون آب حوض میانداختند.
آب حوضیها پیشهورانی سختکوش بودند. کموبیش پوشش همهی آنها جامهای ژنده بود. کلاه نمدی داشتند و شلواری هم که به پا میکردند پاچهی آن بالا زده شده بود. چون کار آنها نیاز به توانایی بدنی داشت، پیکر آنها درشت و زمخت بود. آنها بقچهای به دوش میگرفتند و راهی کوی و برزنها میشدند. آب حوضیها دکان و جای ثابتی نداشتند.
آب حوضی در تهران پیشهای شناخته شده بود. به ویژه در آخرهای اسفندماه و روزهای پایانی سال که به جشن نوروز نزدیکتر میشدند، کار آب حوضیها رونق بیشتری میگرفت.
دستمزد آب حوضی با اندازه گرفتن ژرفای حوض سنجیده میشد. آنها با چوب بلندی پهنا و درازای حوض را اندازه میگرفتند و مبلغی را پیشنهاد میکردند. گاه پیش میآمد که بر سر پولی که باید دریافت میشد کار به چانهزنی با صاحبخانه میکشید. گویا در دههی چهل خورشیدی مزد آب حوضیهای تهران، نزدیک به 50 تومان بوده است.
گاه صاحبخانه به جای پول، خوراک یا خشکبار و لباس به آب حوضی میداد. در زمان کار هم با چای یا چپق از آنها پذیرایی میکردند. کار آب حوضیها بیشتر از 3 ساعت زمان نمیبُرد.
در دههی سی و آغاز دههی چهل خورشیدی، کار لوله کشی آب تهران با سرعت پیش رفت. از اینرو، روز به روز از رونق و ارزش کار آب حوضیها کاسته شد و دیگر کسی نیاز به پیشهی آنها نداشت. اکنون دیگر کم و بیش هیچ نشانی از آنها نیست و در گذر از زندگی سنتی به زندگی نیمه مدرن، پیشهی آنها نیز از میان رفته است.
* با بهرهگیری از جستاری از سلیم سلیمیپور در تارنمای «صدای میراث».
** شوربختانه فرتوری (:عکسی) از این پیشهی فراموش شده در دسترس نبود.
دیگر پیشههای فراموششده را در لینکهای زیر دنبال کنید:
سفیدگری؛ شعلههای خاموش کورهها
ملکیدوزی؛ کوک بر پایافزاری کهن
فخاری؛ زیر آفتاب سوزان و کنار کورههای داغ
میرابی؛ پیشهای به دیرینگی ساخت کاریز
جارچیها؛ چاووشی خوانان شهر و روستا
خورجینبافی؛ پیشه و هنر عشایر کوچرو
رفوگری؛ گره بر تار و پود فرش
عریضهنویسی؛ دنیای نو و پایان پیشهای سنتی
زهتابی؛ سودآور اما آغشته به آلودگی
آسیابانی؛ سفر دَوَرانی سنگ و آسیاب
کلاهمالی؛ هنر دیرینه و مانای ایران
حلبی سازی؛ کورسوی چراغ یک پیشه
نان خشکیها؛ نانی که آجر شد!
نمدمالی؛ پاکوبی و دستافشانی
پالاندوزی؛ کار با دستهای پینه بسته
قفل سازی؛ قفلهای زنگزده در فراموشی
صابونپزی؛ نه شورهی سر، نه ریزش مو!
نخودبریز؛ پیشهای دشوار با بردباری افزون از شمار
رنگرزی؛ پیشهای رازآمیز و رنگین
دلاکی؛ ورزیدگی و پاکیزگی
خراطی؛ هنر تراشیدن نقش بر چوب
ورشوسازی؛ نوآوری در هنری وام گرفته از اروپا
شَعربافی؛ ریشههای خشکیدهی پیشهای کهن
لحافدوزی؛ یادهایی غبار گرفته از پیشهای کهن
چینی بندزن؛ دورهگرد کوی و برزن
چیتسازی؛ نقشینههایی خیالانگیز
عصاری؛ کوشش انسان و رنج بیپایان چهارپایان
چلنگری؛ واپسین نفسهای هنری کهن
مسگری؛ ضربآهنگی که رو به خاموشیست