نه رادیو و تلویزیونی در کار بود، نه روزنامه و مجلهای. مردم سرگرم کار و زندگیشان بودند و کمتر از دور و برشان باخبر میشدند. اما خبرهایی بود که باید به گوش مردم میرسید: فرمانی حکومتی، پرداخت مالیات و هزینهای که آزمندی فرمانروایان روی دست مردم میگذاشت؛ یا شاید هم برپایی جشن و سُروری. خبرها یک دست نبود؛ بیشتر طلب و خواستن از مردم بود و بار دیگری بر دوش آنها گذاشتن. مردم دست از کار میکشیدند و سراپا گوش میشدند تا دریابند چه رویدادی پیش آمده است و از آنان چه خواستهاند. همهی نگاهها برمیگشت به سوی کسانی که صدایشان بلند و هشداردهنده بود و «جارچی» نامیده میشدند.
نیاز به خبررسانی، کار و پیشهای به نام «جارچیگری» را پدید آورده بود. جارچیها در شهرهای بزرگ فرمانهای حکومت را به آگاهی مردم میرساندند و در روستاها دستور ارباب را؛ یا آگاهی دادن دربارهی کارهایی که به همراهی مردم نیاز داشت. از اینرو، کار جارچیگری دو گونه بود: یا سمتی دولتی و حکومتی به شمار میآمد که در این صورت جارچیها از ردهی دارندگان منصبهای دولتی شناخته میشدند؛ یا شغلی خود خواسته بود برای یاریرساندن به مردم. بیشتر جارچیانِ روستایی از گروه دوم بودند.
کاری به نام جارچیگری، پیشینهای کهن داشت. از اینرو که همواره نیاز بود مردم در جریان رویدادهای پیرامون خود قرار بگیرند. اما از سدهی دهم و یازدهم مهی(:قمری) ، در روزگار حکومت صفویان، این کار به پیشهای حکومتی تبدیل شد و کسانی به نام جارچی در دربار گمارده شدند. جارچیهای صفوی، جامهای ویژه داشتند. پوشاک آنها رنگین بود تا در نگاه نخست بازشناخته شوند. این لباس نماد و نشان آشکاری از منصب و جایگاه آنان بود. کلاه نوک تیزی نیز بر سر میگذاشتند که نواری پهن دور آن پیچیده شده بود. به آنها «جارچیباشی» میگفتند و در نگاه مردم، از شمار دولتیان و درباریان شناخته میشدند.
جارچیباشیها هنگامی که دولت آهنگ لشکرکشی داشت یا فرمان بخشش و نوید شاه باید به مردم میرسید، یا دستور قاضی بازگو میشد، در شهر راه میافتادند و همه را از آن دستورها آگاه میساختند. اگر هم آشوبی روی داده بود و دولت میخواست با صدور فرمانی مردم را از انجام کاری که خواستهی آنان بود، آگاه سازد باز این وظیفه به جارچیها سپرده میشد. به هرروی، هر آن خبری که باید همگان از آن آگاه میشدند، از راه جار زدن کسانی که چنین پیشهای داشتند، به مردم گفته میشد. از اینرو، جارچیها در برابر کاری که حکومت از آنان خواسته بود، مسوول و پاسخگو بودند.
کار جارچیگری در روزگار پس از آن نیز ادامه یافت و تا همین چند دههی پیش میشد صدای جارچیها را در کوچه و خیابان شنید. بهویژه در دورهی قاجار، آنان در رساندن فرمانهای اقتصادی دولت به مردم، نقش برجستهای داشتند. جارچیها برای این کار، در بازارها به راه میافتادند و بارها و بارها با صدایی بسیار بلند فرمانها را میخواندند. اما اندک اندک با پیدایش روزنامه، از رونق و ارزش کار آنها کاسته شد و جارچیها رو به پیشههای دیگری آوردند. هر چند نشانههای کمرنگی از آنان تا پایان دورهی قاجار دیده میشد اما از چشمها افتاده بودند و دیگر مردم نیازی به شنیدن خبرهای آنها نداشتند.
از نشانههای تاریخی میتوان دریافت که «جارچی» کسی بود که با صدای بلند مردم را برای انجام کاری فرامیخواند یا فرمان دولت را به آنان میرساند. آنها با گفتن عبارتهایی مانند: «آی مردم، بدانید و آگاه باشید …» و مانند آن، نخست نگاهها را به سوی خود میکشیدند و همین که درمییافتند که مردم پیرامونشان آمادهی شنیدن خبر هستند، فرمان دولت را از روی نوشتهای میخواندند یا آنچه را که از بَر کرده بودند چندین بار میگفتند. در این حالت، آنها گامهای خود را آرام و شمرده برمیداشتند و از آغاز تا پایان خیابان اصلی شهر یا بازار را میپیمودند.
در نوشتههای پیشینیان، عبارتهایی آمده است که نمونهای از شیوهی جارزدن جارچیها و فرمانهایی بود که باید به گوش مردن رسانده میشد. سخن جارچیها، بیشتر اینگونه آغاز میشد: «آی خلایق، هر کی به هر چی لایق …» سپس فرمان بازگو میشد.
جارچیها از میان مردان تنومند و کاربلد برگزیده میشدند. آنها صدایی رسا و پُرطنین داشتند و چهبسا چنان فریاد میکشیدند که پردهی گوش کسانی که در چند قدمی آنان بودند، به لرزه میافتاد! گاه، به ویژه در زمانهای دورتر، از طبل و دهل هم استفاده میکردند. یا اگر فرمانی را باید جار میزدند که چه بسا ممکن بود با بازتاب تند مردم روبهرو شود، سربازانی برای نگهبانی از جارچیان آنان را همراهی میکردند. مزد و حقوقی هم که میگرفتند آن اندازه بود که کار آنان را ارزش میداد.
در روستاها کار جارچیان تفاوت داشت. آنها به جای آنکه وابسته به دولت باشند و کارشان منصبی درباری و حکومتی شناخته شود، یاریرسان روستاییان برای انجام کارهای روزمره بودند. برای نمونه، اگر کاریزی (:قناتی) باید لایروبی میشد، یا دام کشاورز و دامداری گریخته بود، یا مادری فرزندش را گم کرده بود، جارچیها در کوچههای روستا و زمینهای کشاورزی پیرامون روستا راه میافتادند و از مردم میخواستند یاری کنند تا کار انجام بگیرد یا کمک کنند تا گمشده را بیابند.
هر چه جامعهی ایران روبه نو شدن و «مدرنیته» میگذاشت، نقش جارچیها نیز روزبهروز کمتر شد و روزنامهها جای آنها را گرفتند. روزنامه، خود گونهای «جارچی» بود؛ اما جارچی که به جای فریاد کشیدن، با نوشتن آگاهیرسانی میکرد.
هفتهنامهی «جارچی ملت»
گفتنی است که در روزگار مشروطیت، زمانی که چاپ روزنامههای مردمی رونق گرفته بود، هفتهنامهای به نام «جارچی ملت» به مدیریت سیدحسن ابراهیمزاده، چاپ و پخش میشد. این هفتهنامه در کنار نوشتههای جدی و خبررسانی، کاریکاتورهایی نیز در صفحهی نخست و آخر خود میکشید که هر کدام گویای خبر و آگاهیای بود.
با از میان رفتن این پیشه، جارچیها به کارهای دیگر پرداختند و با دورهگردی روزگار خود را گذراندند. شماری از آنها نیز در قهوهخانهها و چایخانهها با صدای رسا چای و قلیان برای مشتریان سفارش میدادند. به اینها نیز جارچی گفته میشد.
با این همه، هنوز هم نشانههایی از شغل جارچیگری یافتنی است. چهبسا «عمو نوروز»ها را که مژدهرسان نوروز و سال نو هستند، را بتوان گونهای جارچی دانست. یا کسانی که در پایانههای مسافربری فریاد میکشند و مسافران را برای خرید بلیط و سوار شدن به اتوبوسها کمک میکنند، بتوان جارچیان کنونی به شمار آورد.
این نیز گفتنی است که «جار» واژهای ترکی-مغولی است به معنای ندا کردن. فارسی این واژه «چاووشی» است.
جشن ثبت جهانی کاریز قصبه گناباد، (منبع: خبرگزاری ایسنا)
در 14 بهمن ماه 1395 خورشیدی، زمانی که قرار بود که ثبت جهانی کاریز «قصبه گناباد» در این شهر جشن گرفته شود، یک جارچی به همراه سه نوازنده در خیابانهای شهر گناباد راه افتادند و مردم را به باشندگی (:حضور) و همراهی در این جشن فراخواندند. بدینگونه در نمایشی نمادین، یاد جارچیها که زمانی در زندگی مردم نقشی آشکار و پیدا داشتند، دیگربار زنده شد.
*یارینامه: جستار «مطالعهی نقش جارچی و تحولات آن» نوشتهی قاسم زائری و شمس فاطمی در «پرتال جامع علوم انسانی»، و نیز گزارش خبری تارنمای «جوان آنلاین».
شوربختانه فرتور (:عکس) یا تصویر مناسبی برای پیشهی چارچی یافت نشد.
دیگر پیشههای فراموششده را در لینکهای زیر دنبال کنید:
سفیدگری؛ شعلههای خاموش کورهها
ملکیدوزی؛ کوک بر پایافزاری کهن
فخاری؛ زیر آفتاب سوزان و کنار کورههای داغ
میرابی؛ پیشهای به دیرینگی ساخت کاریز
خورجینبافی؛ پیشه و هنر عشایر کوچرو
رفوگری؛ گره بر تار و پود فرش
عریضهنویسی؛ دنیای نو و پایان پیشهای سنتی
زهتابی؛ سودآور اما آغشته به آلودگی
آسیابانی؛ سفر دَوَرانی سنگ و آسیاب
کلاهمالی؛ هنر دیرینه و مانای ایران
حلبی سازی؛ کورسوی چراغ یک پیشه
نان خشکیها؛ نانی که آجر شد!
نمدمالی؛ پاکوبی و دستافشانی
پالاندوزی؛ کار با دستهای پینه بسته
قفل سازی؛ قفلهای زنگزده در فراموشی
صابونپزی؛ نه شورهی سر، نه ریزش مو!
نخودبریز؛ پیشهای دشوار با بردباری افزون از شمار
رنگرزی؛ پیشهای رازآمیز و رنگین
دلاکی؛ ورزیدگی و پاکیزگی
خراطی؛ هنر تراشیدن نقش بر چوب
آب حوضیها؛ پیشهورانی رنجبر و تهیدست
ورشوسازی؛ نوآوری در هنری وام گرفته از اروپا
شَعربافی؛ ریشههای خشکیدهی پیشهای کهن
لحافدوزی؛ یادهایی غبار گرفته از پیشهای کهن
چینی بندزن؛ دورهگرد کوی و برزن
چیتسازی؛ نقشینههایی خیالانگیز
عصاری؛ کوشش انسان و رنج بیپایان چهارپایان
چلنگری؛ واپسین نفسهای هنری کهن
مسگری؛ ضربآهنگی که رو به خاموشیست