چهارپایان پابهپای انسان آمدهاند، رنج بُردهاند، تازیانه خوردهاند و به همان کاه و جوی که جلوی شان گذاشتهاند، خوشنود بودهاند. از آن زمان که انسان برخی جانوران را اهلی کرد تا به امروز، داستان همین بوده است. اندک آسایشی که به چهارپایان میرسید پوششی بود که به پشت آنها میانداختند تا اندکی آسودهتر بار ببرند. اما سود بیشتر به انسان میرسید: آسانتر از چهارپا سواری میکشیدند و بهرهکشی میکردند.
پوششی که روی چهارپایان میانداختند «پالان» نام داشت. به پالان، «جُل» یا «پشم آکند» هم گفتهاند. پالان برای الاغ و قاطر بود. پوشش اسب را «زین» مینامیدند و شتر را «جهاز». ساخت پالان زمانبَر بود و به ظرافتی نیاز داشت که استادان «پالاندوز» از عهدهاش برمیآمدند. آنها آموختهی این کار بودند و میتوانستند آن اندازه در ساخت پالان چیره دست باشند که نیاز بازار را برآورند. پالان دوزها باید پالانهای بسیاری در دکان خود داشتند تا روزی 30 یا حتا 40 عدد از آن را به روستاییان و کشاورزان بفروشند و آنها را دست خالی روانه نکنند؛ وگرنه مشتریان خود را از دست میدادند.
تا همین یک سده پیش بدون چهارپایان، زندگی انسان لنگ میماند. کم و بیش در هر کاری از این حیوانهای زبان بسته کمک میگرفتند. از اینرو، پالان دوزی پیشهی کارآمدی بود و درآمدزا. پالان به کار هر کسی میآمد که با چهارپایان سر و کار داشت؛ چه برای بردن بار، چه برای سواری از چهارپا. در هر بازاری راستهای بود که پالان دوزها در آن جا دکانشان را راه میانداختند. همانجا پالان میدوختند و به مشتریها میدادند؛ هم کارگاه بود و هم دکان فروش. روستاییان و کشاورزان نیز به پرسوجوی بسیاری نیاز نداشتند. میدانستند راستهی پالاندوزها کجاست.
پالان، تشکچهی ضخیمی بود که دو شاخ داشت. شاخ جلویی را «قربوس» مینامیدند و بلندتر بود. بالای پالان از پارچهای ضخیم دوخته شده بود و زیر پالان از پارچهای نرمتر. پالان را پشت چهارپا میگذاشتند و به تسمهای که از زیر دُم حیوان رد میشد وصل میکردند. این کار سبب میشد که پالان تکان نخورد و به راست و چپ نلغزد. حیوان نیز کمتر آزار میدید. اگر هم بانویی یا کودکی میخواست سوار چهارپا بشود، پارچه یا قالیچهای روی پالان میانداختند تا بدن او آسیب نبیند. از اینرو، پالانها دو گونه بودند: پالان باربری و پالان مسافری.
پالانها را از پارچههایی بافته شده و ضخیم، مانند گونی و جاجیم میدوختند. گونیها نخی بود و ارزانبها. وارون (:برخلاف) اکنون که گونی نخی گران است و پالاندوزها (اگر پالاندوزی مانده باشد!) از عهدهی هزینهاش برنمیآیند. گاه از گونی پلاستیکی هم به جای آستر، یعنی پارچهی زیرین پالان، بهره برده میشد.
درون پالان را از کاه یا «کلش» میانباشتند. کلش ساقههای خشک شدهی برنج و گندم بود. ابزار استادان پالان دوز ساده و دَم دست بود. سوزن ستبر و نوک تیزی که به آن «جوال دوز» میگفتند؛ دست کفهای، که به دست میکردند تا جوال دوز کف دست استادکار را سوراخ نکند؛ قیچی که برای بُرش بود؛ سیخی دو شاخه که به کمک آن پوشال را درون پالان میگذاشتند؛ درفش سرکج که بخش ضخیم پالان را با آن بخیه میزدند؛ کارد برای شکافتن و نخ تابیده که پالان دوزها از بازار میخریدند و با دشواری بسیار صاف میکردند. همین بود که دست پالان دوزها همیشه پینه بسته بود.
همهی این رنجها به کار میرفت تا پالانی بسازند و «گاله»، یا همان «بار»، روی آن آویزان شود و نیفتد.
این را هم ناگفته نگذاریم که در گذشته پالانی ساخته میشد که به آن «پالانِ سواری» یا «پالان قاجاری» میگفتند. این پالان، کوچک و ظریف بود و با پالان باری تفاوت داشت. بیشتر به جای زین از آن استفاده میشد و پشت الاغ یا قاطر میگذاشتند و گاهی هم بر پشت اسب.
پالاندوزی، یا پالانگری، پیشهای است که سالهاست خریدار چندانی ندارد؛ مگر روستاییان و کشاورزانی که هنوز هم در کارهای خود از چهارپایان بهره میبرند. با این همه، هنوز هم شاید بتوان دکانهای پالان دوزی انگشت شماری را یافت که استاد پالاندوزی به همان پیشهی قدیمی سرگرم است؛ یا پالان میدوزد یا پالان های مشتریان را تعمیر میکند.
*یارینامه: تارنمای نگاه و همشهری آنلاین.
دیگر پیشههای فراموششده را در لینکهای زیر دنبال کنید:
سفیدگری؛ شعلههای خاموش کورهها
ملکیدوزی؛ کوک بر پایافزاری کهن
فخاری؛ زیر آفتاب سوزان و کنار کورههای داغ
میرابی؛ پیشهای به دیرینگی ساخت کاریز
جارچیها؛ چاووشی خوانان شهر و روستا
خورجینبافی؛ پیشه و هنر عشایر کوچرو
رفوگری؛ گره بر تار و پود فرش
عریضهنویسی؛ دنیای نو و پایان پیشهای سنتی
زهتابی؛ سودآور اما آغشته به آلودگی
آسیابانی؛ سفر دَوَرانی سنگ و آسیاب
کلاهمالی؛ هنر دیرینه و مانای ایران
حلبی سازی؛ کورسوی چراغ یک پیشه
نان خشکیها؛ نانی که آجر شد!
نمدمالی؛ پاکوبی و دستافشانی
قفل سازی؛ قفلهای زنگزده در فراموشی
صابونپزی؛ نه شورهی سر، نه ریزش مو!
نخودبریز؛ پیشهای دشوار با بردباری افزون از شمار
رنگرزی؛ پیشهای رازآمیز و رنگین
دلاکی؛ ورزیدگی و پاکیزگی
خراطی؛ هنر تراشیدن نقش بر چوب
آب حوضیها؛ پیشهورانی رنجبر و تهیدست
ورشوسازی؛ نوآوری در هنری وام گرفته از اروپا
شَعربافی؛ ریشههای خشکیدهی پیشهای کهن
لحافدوزی؛ یادهایی غبار گرفته از پیشهای کهن
چینی بندزن؛ دورهگرد کوی و برزن
چیتسازی؛ نقشینههایی خیالانگیز
عصاری؛ کوشش انسان و رنج بیپایان چهارپایان
چلنگری؛ واپسین نفسهای هنری کهن
مسگری؛ ضربآهنگی که رو به خاموشیست