از دورترین و نزدیکترین شهرها و روستاها خود را به کورههای آجرپزی میرساندند و زیر آفتاب سوزان و داغی که عرق از سر و رویشان سرازیر میکرد، خشت میساختند و قالب میزدند. گذران زندگی بود و بزرگ و کوچک نمیشناخت. با این همه، ناگزیر بودند چند ماه از سال را کار کنند و ماهها و فصلهای دیگر را یا بیکار بمانند یا پیشه و کار دیگری جستجو کنند. آجر پختن و خشت ساختن به گرمای تابستان و تابش آفتاب نیاز داشت. دورترها به این کار «فخاری» میگفتند. کار و پیشهای که جز رنج و فرسودگی بهرهای نداشت و هنری به کارگرانش نمیآموخت.
هنوز هم «فخارها» کم و بیش پیدا میشوند: در روستاها و چهبسا پیرامون شهرها. اما نام آنها دگرگون شده است و بیشتر به نام «آجرپز» شناخته میشوند، تا فخار. فخاری به معنی کورهپزی است و فخار، آجرپز است. شغل کم هزینهای بود و کارگرانی فصلی به این کار سرگرم میشدند. اما پیشهای توانفرسا و بسیار دشوار شناخته میشد. آنها ناگزیر بودند در گرمای تابستان، زیر آفتاب سوزان، تمام روز را کار کنند و مزدی که دریافت میکردند با رنجی که میکشیدند، برابر نبود. کارگران فخار به مزدی اندک خرسند بودند.
پیشینهی فخاری و آجرپزی به هزارههای دور میرسد. دستِ کم 5 هزار سال پیش، انسانها برای ساختن پناهگاه، نیایشگاهها و کاخها، از خاک رُس بهره میبردند و سازههای کوچک و بزرگ میساختند. در سدههای گذشته هم نمونههای پُرشماری از کورههای آجرپزی در پیرامون تهران و شهرهای بزرگ یافتنی بود.
کارگران فخار، یا همان آجرپزها، فصلی بودند. به این معنا که تنها در تابستان میشد آجر خشت زد و پخت. چرا که خشتها پس از قالب زدن باید زیر آفتاب خشک میشدند تا آجر ساخته شود.
کارگران فصلی، با آغاز گرما به همراه خانوادههای خود راهی کورهپزخانهها میشدند و به کار آجرپزی میپرداختند. این کار تا پاییز ادامه مییافت. این کارگران ناگزیر بودند که در همان چند ماه اندوختهی یک سال خود را بهدست بیاورند یا در ماههای دیگر برای گذران زندگی، به کار دیگری بپردازند.
کارگران با برآمدن خورشید آجرپزی را آغاز میکردند و تا غروب آفتاب به کار خود ادامه میدادند. روشن است که آنها برای صاحب کورهپزخانه کار میکردند و سهمی از درآمد کوره نداشتند، مگر همان دستمزدی که میگرفتند. به همهی رنجهایی که آنان ناگزیر بودند تحمل کنند، سختی دوری از شهر و دیار را هم باید افزود.
کودکان نیز همپای بزرگترها آجرپزی میکردند و ساعتها کنار کورهپزخانه و زیر آفتاب سوزان تابستان سرگرم کار بودند. آنها سه ماه تعطیلی تابستان و بستهشدن مدرسهها را با چنین کار دشواری میگذراندند.
کورهها چند گونه بودند. کهنترین آنها کورههای چاهی بود. آنها را در زمین میکندند و خشتها را روی هم میچیدند. کورههای دیگر که سنتی بودند و کاربرد بیشتری داشتند، روی زمین ساخته میشد. در این کوره، خشتها به شکل مخروطی حرارت میدیدند. کورههایی هم به کار میآمد که تنورهای نامیده میشدند. آنها آتش ثابتی داشتند و خشتها در درونشان چیده میشد. نمونههای دیگری از کوره نیز در این پیشه به کار میرفت. کورههای آجرپزی در جایی ساخته میشد که خاک حاصلخیزی داشت و برای خشتزنی به کار میآمد.
فخارها در آغاز باید خاک رُس مناسبی که شن نداشته باشد، پیدا میکردند. ناخالصیهایی مانند چوب یا ریشههای گیاهی، خشت را خراب میکرد و از مقاومت آن میکاست. برای به دست آوردن خاک مناسب و گرفتن ناخالصیهای آن، خاک را در اصطلاح کارگران، «هوا میدادند». با این کار که همانند الککردن بود، دانههای درشت و ناخالصیها از خاک جدا میشد. اما به همین هوادادن بسنده نمیشد و خاک را الک هم میکردند. بدینسان، خاکهای بهدست آمده برای ساخت خشت آماده میشد.
در گام بعد، تودهی خاک بهدست آمده را با آب آمیخته میکردند تا همهی ذرات خاک خیس شود و تودهای خمیری از گِل بهدست بیاید. سپس آن را با لگدمال کردن پیوسته، زیرورو میکردند. این کار آن اندازه ادامه مییافت تا خاک ورز بیاید. این را هم باید گفت که پس از آمیخته کردن خاک و آب و بهدست آمدن گِل، زمان کوتاه یا بلندی گِلها را به حال خود رها میکردند، سپس کارِ ورز دادن انجام میگرفت. با این کار، آب، درون خاک بیشتر نفوذ میکرد و برای قالبگیری آماده میشد.
خشتزنی در گذشتهها با دست انجام میگرفت. بدینگونه که قالبی از چوب، به اندازهی دلخواه، میساختند. بالا و پایین قالب سرپوش نداشت. سپس گِلهای آماده و ورز داده شده را درون قالب میریختند و با دست صاف میکردند و مراقب بودند که فضایی خالی میان قالب بهجا نمانده باشد، یا به سخن دیگر، خشت پُر و انبوه باشد.
با بلند کردن قالب، خشتی مکعبی پدید میآمد. خشتهای بهدست آمده آن اندازه زیر آفتاب میماند تا خشک شود و آجر بهدست بیاید. سطح باریک آجرها را کنار هم میچیدند تا به اصطلاح «باد بخورد» و آجر به دست آمده، به تمامی خشک شده باشد. هنگام استفاده از کورهی آجرپزی، پیداست که خشتها درون کوره پخته میشد و سپس آنها را انبار میکردند و به فروش میرساندند.
کارفرمای کورهپزخانه چهبسا کوره را از دارندهی آن اجاره میکرد و در ازای مقدار آجرهایی که تحویل میداد، پول دریافت می کرد. این کار «کنترات کردن» نامیده میشد. سوخت کورهها نیز از خاک اره، زباله یا موادی مانند آن بود.
فخاری، یا آجرپزی، اگر چه کار سادهای به شمار میرفت و به مهارت و تخصص نیاز نداشت، اما بسیار توانفرسا و رنجآور بود و کار کردن کنار کورههای شعلهور و آفتاب سوزان، کارگران آجرپز را فرسوده و بیتوان میساخت. این کار اکنون با پدید آمدن شیوهی نو و کارخانههای آجرپزی مدرن، کموبیش از میان رفته است.
*یارینامه: «تارنمای هوم» و «ویکی پدیا».
دیگر پیشههای فراموششده را در لینکهای زیر دنبال کنید:
سفیدگری؛ شعلههای خاموش کورهها
ملکیدوزی؛ کوک بر پایافزاری کهن
میرابی؛ پیشهای به دیرینگی ساخت کاریز
جارچیها؛ چاووشی خوانان شهر و روستا
خورجینبافی؛ پیشه و هنر عشایر کوچرو
رفوگری؛ گره بر تار و پود فرش
عریضهنویسی؛ دنیای نو و پایان پیشهای سنتی
زهتابی؛ سودآور اما آغشته به آلودگی
آسیابانی؛ سفر دَوَرانی سنگ و آسیاب
کلاهمالی؛ هنر دیرینه و مانای ایران
حلبی سازی؛ کورسوی چراغ یک پیشه
نان خشکیها؛ نانی که آجر شد!
نمدمالی؛ پاکوبی و دستافشانی
پالاندوزی؛ کار با دستهای پینه بسته
قفل سازی؛ قفلهای زنگزده در فراموشی
صابونپزی؛ نه شورهی سر، نه ریزش مو!
نخودبریز؛ پیشهای دشوار با بردباری افزون از شمار
رنگرزی؛ پیشهای رازآمیز و رنگین
دلاکی؛ ورزیدگی و پاکیزگی
خراطی؛ هنر تراشیدن نقش بر چوب
آب حوضیها؛ پیشهورانی رنجبر و تهیدست
ورشوسازی؛ نوآوری در هنری وام گرفته از اروپا
شَعربافی؛ ریشههای خشکیدهی پیشهای کهن
لحافدوزی؛ یادهایی غبار گرفته از پیشهای کهن
چینی بندزن؛ دورهگرد کوی و برزن
چیتسازی؛ نقشینههایی خیالانگیز
عصاری؛ کوشش انسان و رنج بیپایان چهارپایان
چلنگری؛ واپسین نفسهای هنری کهن
مسگری؛ ضربآهنگی که رو به خاموشیست