انسان در درازنای زمان همواره در پی یافتن دستاوردی برای ساده کردن زندگی خود بوده است. از اینرو روزی به ساخت سفالینه و دیگر روز به شکل دادن فلز روی آورد. هرچه زمان پیش میرود انسانها دستاوردهای خود را گسترش میدهند و دگرگون میکنند. دگرگونی دستاوردها برای دستیابی آسانتر به نیازهای زندگی است.
با مدرن شدن جهان بسیاری از دستاوردها هم دگرگون شد و این بایستگی زندگی بشر بوده و هست. در این فرایند دگرگونی، گاه پیشهها و دستاوردهای گذشتگان که به راستی صنعت مدرن امروزی ریشه در آفرینشگریهای آنان دارد به فراموشی سپرده میشود. باید بپذیریم که در جهان صنعتی امروز چارهای جز پذیرش سرعت گرفتن صنعت نداریم اما نباید فراموش کرد که این پیشرفتها به زنجیرهی دستاوردهای بشری از آغاز تاکنون متصل است. زنده نگهداشتن پیشههای گذشته سیر تاریخی صنعت را به آیندگان یادآور میشود.
چیتسازی هنر نقشورنگ و زندگی
«چیتسازی» که با نامهای «پارچه قلمکار» و «قلمکاری روی پارچه» هم شناخته میشود، از پیشههای دیرینهای است که در میان ایرانیان با هنرمندی و نقشآفرینیهای بیمانند، همواره رواج داشته است. چیتهایی که هنرورزان سنتی ایران پدید میآوردند در شمار برترین صنایع دستی ما شناخته میشد و خواستاران بسیاری داشت. این هنر نقشآفرین، هرچند هنوز به یکباره از میان نرفته است اما شیوهی انجام کنونی آن با گذشته تفاوت دارد. بهرهگیری از رنگهای شیمیایی و قالبهای از پیش آماده شده، هنر چیتسازی را دستخوش دگرگونیهایی کرده است که چه بسا پسند خواهندگان صنایع دستی سنتی و اصیل نیست.
چیتسازی، هنر نقشنگاری، بر روی پارچه است. روش انجام آن چنین بود که استادان چیتساز، پارچههایی را که باید نقش زده میشد چند روزی در آبهای جاری نگه میداشتند تا مایعی که سبب سفتی و درخشندگی پارچه میشد، پاک شود. پس از آن پارچه را خشک میکردند و نقشهای دلخواه را روی آن میکشیدند. در ادامه باید دوباره پارچهی نقش خورده را میشستند تا رنگها پایدار بمانند. آنگاه پارچهی نقشدار را منگولهزنی میکردند. منگوله آویزی به شکل رشته و گلوله بود. پس از انجام این مرحلهها بود که چیت آمادهی بردن به بازار و عرضه به خریداران میشد.
اما یکی از دشوارترین کارهای چیتسازی فراهم آوردن رنگ پارچه بود. رنگسازی نیاز به بردباری و ریزبینی ویژهای داشت و تنها از عهدهی استادان چیرهدست برمیآمد. آنها از موادی ساده مانند روغن کنجد، کتیرا، گل سرخ، شیرهی انگور و مانند آنها، رنگ دلخواه خود را میساختند و به شیوهای هنرورزانه در رنگ زدن چیتها به کار میبردند.
در گذشته، استادان چیتساز از آن رنگهای طبیعی، بهره میبردند و چیتهایی عرضه میکردند که تار و پود آن نشان از هنری والا داشت و رنجی که برای طرح و رنگ زدن آن برده شده بود. اما اکنون رنگهای شیمیایی و قالبهای از پیش آمادهی چوبی، چیتسازی را از شیوهی پیشین خود دور کرده است. اگرچه هنوز هم این هنر، چشمنوازیهای خود را دارد.
طرحهایی که روی چیتها زده میشد گوناگون بود. یا بر پایهی پسند خریداران طرح زده میشد، یا خواست استادکار بود. طرحهای مینیاتوری، رامشگران، گلوبته، اسلیمی و نمونههایی از این گونه، طرح دلخواه چیتسازان بود.
اما در هنر چیتسازی، هر پارچهای به کار برده نمیشد. پارچهی چیتسازی باید نخی میبود. از آنرو که الیاف پنبه آسانتر رنگ میگرفت. پارچههای ابریشمی، کرباس، متقال، ململ و چلوار از نمونه پارچههایی بودند که چیتسازان بر روی آنها رنگ و نقش میزدند.
هنر چیتسازی مانند بسیاری از هنرهای دستی دیگر، در روزگار صفویان رونق فراوانی گرفت و گسترش یافت. جامهها، بهویژه جامهی اشراف، از چیت بود. این هنرِ برگزیده، تا میانهی روزگار پادشاهی قاجاریان همچنان در ایران استادانه و هنرمندانه رواج داشت. اما اندکاندک دگرگونیهایی که در تولید چیتسازی پیش آمد، آنرا از شیوهی پیشین دور کرد و از گسترش آن کاست.
با این همه، پیشینهی چیتسازی به زمانهایی دورتر از صفویان میرسد و گمانههایی هست که گواه به کارگیری آن در سدههای دورتر است.
امروزه اجرا و تولید چیتسازی همان نیست که پیشتر بود. تولید انبوه و پُرسرعت این صنعت و بهرهگیری از قالبهای یکسان برای طرح و نقشها، آن را دگرگون ساخته است. از اینرو، چه بسا هنر چیتسازی پیشینیان را باید کموبیش فراموش شده پنداشت.
*با نگرش به ویکیپدیا، با دگرگونی
دیگر پیشههای فراموششده را در لینکهای زیر دنبال کنید:
سفیدگری؛ شعلههای خاموش کورهها
ملکیدوزی؛ کوک بر پایافزاری کهن
فخاری؛ زیر آفتاب سوزان و کنار کورههای داغ
میرابی؛ پیشهای به دیرینگی ساخت کاریز
جارچیها؛ چاووشی خوانان شهر و روستا
خورجینبافی؛ پیشه و هنر عشایر کوچرو
رفوگری؛ گره بر تار و پود فرش
عریضهنویسی؛ دنیای نو و پایان پیشهای سنتی
زهتابی؛ سودآور اما آغشته به آلودگی
آسیابانی؛ سفر دَوَرانی سنگ و آسیاب
کلاهمالی؛ هنر دیرینه و مانای ایران
حلبی سازی؛ کورسوی چراغ یک پیشه
نان خشکیها؛ نانی که آجر شد!
نمدمالی؛ پاکوبی و دستافشانی
پالاندوزی؛ کار با دستهای پینه بسته
قفل سازی؛ قفلهای زنگزده در فراموشی
صابونپزی؛ نه شورهی سر، نه ریزش مو!
نخودبریز؛ پیشهای دشوار با بردباری افزون از شمار
رنگرزی؛ پیشهای رازآمیز و رنگین
دلاکی؛ ورزیدگی و پاکیزگی
خراطی؛ هنر تراشیدن نقش بر چوب
آب حوضیها؛ پیشهورانی رنجبر و تهیدست
ورشوسازی؛ نوآوری در هنری وام گرفته از اروپا
شَعربافی؛ ریشههای خشکیدهی پیشهای کهن
لحافدوزی؛ یادهایی غبار گرفته از پیشهای کهن
چینی بندزن؛ دورهگرد کوی و برزن
عصاری؛ کوشش انسان و رنج بیپایان چهارپایان
چلنگری؛ واپسین نفسهای هنری کهن
مسگری؛ ضربآهنگی که رو به خاموشیست
2 پاسخ
مدنیته سرعت در انتقال و امکان کسب اطلاعات بیشتر و سهل تر, تسهیل در آموزش, امکانات روزافزون رفاهى و بهداشتى که به افزایش میانگین طول عمر انسان در جهان منجر شده است را به همراه آورده, اما به دلیل مواجهه نادرست انسان با تکنولوژى, فقدان تأمّل و تفکر و بى ریشه بودن آن, با خود نیروى ویران گر جنگ ها, سهولت نظارت پلیس بر زندگى شخصى شهروندان, ویرانى روزافزون محیط زیست و خطر جنگ هاى هسته اى و نابودى جمعى کره زمین را نیز به همراه آورده, ازاین رو, مدرنیته ممکن است راحتى و آسایش بیاورد, اما آرامش نمى آورد. بنابراین, انسان معاصر بى قرار است, رنج هاى وى رو به افزایش است و در یک موقعیت متضاد گرفتار شده است. از یک سو, مدرنیته زندگى مادى را گسترش داده و از سوى دیگر, زندگى او تهى شده است, انسان معاصر بهره مند از نتایج یافته هاى تکنولوژیکى و اقتصاد پیش رفته در درون خود احساس تهیگی می نماید.
یکی از شوندهای مهندناکامی پیشه های سنتی میهن مان،درورودبه مدرنیته ورنگ باختگی نقش هویتی اش نبودشناخت ابعادنظری آن است که دربسیاری ازکشورهاروی این موضوع شناخت نظری به طوربنیادین کارشده است.
سخن گفتن و تحلیل نظری درباره ی صنایع دستی امری سهل و در عین حال دشوار است. سهل است زیرا ما در زندگی روزمره ی خود به گونه ای پیوسته با این صنایع سروکار داریم و محیط زندگی مان با انواع محصولات صنایع دستی آکنده شده است. از این رو صنایع دستی برای همگان امری است کاملا آشنا و ملموس، چنان که گویی این صنایع نیازبه شناساندن و تلاش برای فهمشان ندارند و هرگونه توضیح در این زمینه بیانی بدیهی است. اما از سوی دیگر، تحلیل و توضیح این صنایع بسیار دشوار می نماید زیرا متاسفانه دانش نظری اندکی درباره صنایع دستی در اختیار ما قرار دارد.
ضرورت شناخت ابعاد نظری صنایع دستی جدای از به دست دادن شناختی عمیق تر از این صنعت، می تواند حتی در ابعاد غیرنظری و عملی آن مورد استفاده قرار گیرد. در یک جامعه سنتی، صنایع دستی دارای« ارزش های استفاده» و کاربردی هستند، یعنی مردم این صنایع را به دلیل فایده های عملی و نیازهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خود به کار می برند. اما در جامعه مدرن، این صنایع بیشتر دارای «ارزش نمادین» است این بیماری ویرانگر درکشورما وجوددارد..
درمیهنمان،به سه پایه ویژه در ورود پیشه های سنتی به صنایع مدرن بسیارموردبی مهریگری قرارگرفته است.
۱- جدایی ارزش(استفاده)ازارزش نمادین
جدایی ارزش«استفاده» از ارزش «نمادین»
در دوره ی سنت ارزش کاربردی صنایع دستی بیش از ارزش نمادین آن ها بوده است. در دوره ی سنت، صنایع دستی مانند سایر اشیاء با شیوه ی زندگی انسان ها در آمیخته بودند و از این رو، ادیان، افکارآخرت گرایانه و سایر ایدوئولوژی سیاسی، اعتقادی و مذهبی رنگ و نشان خود را بر روی صنایع دستی حک نمودند. به دلیل غلبه ی ارزش های کاربردی صنایع دستی در دوره ی سنت، شاهدیم که صنایع دستی کمتر از مبانی و ریشه های سنتی خود فاصله گرفته اند و کمتر دستخوش تغییرات دنیای مدرن شده اند، همچنین شاهدیم که اشیاء و کالاهای سنتی نه به مثابه لوازم دکوری و آرایشی ونه به مثابه اشیای فرهنگی خاص، بلکه به مثابه ابزار زندگی تلقی می شوند و صنایع دستی در واقع منبع تولید خدمات و تولید ثروت بوده اند.
۲- آغشتگی باویژگی های محلی و بومی
صنایع دستی جدید ومدرن کمتر از ارزش های و فرهنگ وهویت جامعه تاثیر می پذیرد،وحامل ویژگی ها و نمادهای قومی و ملی است. ما ملتی هستیم باپیشینه بس ودرازنای درتاریخ که بایسته است هویت و نمادهای خود را در غالب صنایع جدید تعریف کنیم. امابس شوربختانه که کمتربه نقش هویتی در ورودبه صنایع مدرن توجه شده است.
۳- معناپذیری و ایدئولوژیک بودن
صنایع دستی به دلیل آنکه با ایدوئولوژی و شرایط جغرافیایی محیطی یک جامعه رابطه ی نزدیک دارند، در نتیجه به سهولت می توانند انبوهی از باورها، ارزش ها و ویژگی های فرهنگی محیط را با خود حمل کنند و به این طریق قابلیت تأویل پذیری و تفسیر شدن پیدا نمایند. صنایع دستی جدید بیش از آنکه به یک قوم و ملت خاص تعلق پیدا کند تلاش می کنند جهانی باشند تا مورد پسند همه ی ملت ها قرار گیرند و بتوانند به بازارهای جهانی دست پیدا کنند؛ در نتیجه ما از صنایع جدید کمتر انتظار معنی پذیری و تفسیر بومی داریم که این تفکر نادرست برصنایع مدرن ماچیره یافته است اتفاقی که هرگز درژاپن بوجودنیامدودرورودبه صنایع مدرن نقش هویتی ومعنایی خودرا پاس داشته اندودرهمراهی باورودبه صنایع مدرن ارزش های نمادین ومعناپذیری هویتی ونقش هویتی موجوددر پیشه های سنتی همچنان ماندگارومانامی باشد.
کلا با فرمایشان جناب بختیاری موافقم اما گمانم باید بین صنایع دستی که وجه مشخصۀ آنها هنر و فرهنگ و تاریخ و ایدئولوژی است با صنایع کاربردی که قابل جهانی شدن هستند تفاوت قائل شد. البته نه اینکه این دو متعلق به دو حیطۀ کاملا متفاوت باشند اما مثلا در ژاپن هم که مثالش را زدید هم کیمونو تولید میشود هم البسۀ معمول برای استفادۀ همه روزه. اولی خاص خودشان و ژاپن دوستان است و ارزش بومی هنری و فرهنگی دارد و دومی عمدتا کاربردی- تجاری است. این شامل حال صنایع دستی ما هم میشود.