زیبایی پیکرش بیمانند است. اما همین زیبایی است که بلای جان او شده و تا مرز نابودی و از میان رفتن، پیش بُرده است. امیدی به ماندگاریاش هست؟ اینکه او را باز هم کنار درختزارها و پای درختان بلوط ببینیم؟ شاید هم میداند چه روزگار سیاهی برایش ساختهاند؛ اگر نه، آن اضطراب پنهان و هراس گنگ، در چشمان زیبایش چه میکند؟ لحظهای میایستد، اینسو و آنسو را مینگرد و در آنی و چشم برهم زدنی میان بوتهها و شکاف سنگها پنهان میشود. انگار از سایهای گریخته باشد یا واهمه از انسانهایی که چشمهای فریبکارشان را اینسو و آنسو میگردانند تا دمار از روزگارش درآورند، گریزانش کرده است. زیستگاهش ناامن است؛ جایی برای آرامش نمییابد و سال که نو میشود نمیداند چرا باید کنار سفرهی هفت سینی باشد که پیوندی با آن ندارد. شاید به گناه آنکه نامش با «سین» آغاز میشود! داستان «سمندر لرستانی» چنین است: هر روز بیپناهتر و ناپیداتر!
سمندر لرستانی را درگسترهی لرستان میتوان یافت. بومزاد آنجاست و کنار درختان بلوط روزگارش را میگذراند؛ اگر امانش دهند!. بسیار زیبا و دلفریب است. در میان سمندرها همتا ندارد. شکم نارنجیرنگ و لکههای سیاهرنگ و بههم پیوستهی پشت سمندر لرستانی، پیکری چشمرُبا به او داده است. خط نارنجیرنگی که از میان نواری سفید رنگ میگذرد و سرتاسر پیکر او را درمینوردد، سهمی در آن زیبایی دارد. آن نوار سفید، از میان چشمان گِرد و بیگناه او میگذرد و به پایین میلغزد. مگر میشود چشم از او برداشت؟ از بس که دلربا و آرام است. چگونه میشود آناندازه سنگدل بود که به گناه زیبایی، زندگی را از سمندر لرستانی گرفت؟ آدمی تا کجا میتواند فرومایه باشد!
سمندر لرستانی به سوسمار مانندگی دارد، مانند قورباغه، بدنی لغزان دارد و چهار دستوپا راه میرود. آنچه نمایانترش میکند آبششهای بزرگ اوست. سمندر لرستانی دو زیست است. بخشی از زندگیاش را در آب میگذراند و بخشی دیگر را در خشکی. تا زمانی که آبها ساکن و بیجنبش باشند، سمندر لرستانی همانجا میماند: در کنار جویبارها، تالابها، آبشارها و هر جایی که زیستبومِ آبی آن پایدار است. تحمل آبهای جاری و روان را ندارد و از آنجا میگریزد.
سمندر لرستانی برای زیستگاهش جاهایی را برمیگزیند که از درختزارهای پستهوحشی و بلوط پوشیده شده باشد. جستوجوی او برای یافتن زیستگاهی مناسب برای زندگی، پایان ندارد و همواره در پی یافتن جایی بهتر است. اما زیستگاه او تنها در لرستان است و بخش کوچکی از شمال خوزستان. در لرستان، در بخش پاپی و جنوب پلدختر میتوان سمندر لرستانی را دید؛ اگر تاکنون از میان نرفته باشد یا از میان نرود!
زیستگاههای سمندر لرستانی پراکنده است. زیستگاههای وژناب پاپی، کولچپ سرمال، بلالا، لفت و کرسر جایی برای زندگی این دوزیست است. سمندر لرستانی در پهنههای آبشاری بهسر میبرد و وارون (:برخلاف) دیگر سمندرها، کمتر دوروبَر رودخانهها نمایان میشود.
این سمندر از خزهها، جلبکها، ریشهی گیاهان و بیمُهرگان خوراکش را به دست میآورد. دورهی زادآوری آن هم در سنجش با دیگر سمندرها، کوتاهتر است.
نخستین جانورشناسی که سمندر لرستانی را یافت و دربارهی آن دست به پژوهشی دامنهدار زد، «کایسر» آلمانی بود. او در سال 1938 میلادی توانست سمندر لرستانی را شناسایی کند. به پاس کوششهای اوست که این دو زیست را «سمندر قیصری (کایسری)» نیز مینامند. بومیهای لرستان، سمندر لرستانی را نماد و نشانهای از پاکی میدانند و در نزد آنها جایگاه ویژهای دارد.
دربارهی نام سمندر بازگفتها گوناگون است. این نام را برگرفته از دو واژهی «سام» به معنی «آتش» و «اندر» به معنی «درمیان» دانستهاند. از اینرو، سمندر را «در میان آتش» میتوان معنا کرد. بیپایه نیست که این گونهی زیبای جانوری را «فرزند آتش» نامگذاری کرده اند. نامهای دیگر او زیباتر است: آذرتَش، آذرشین و آذرنشین.
آنچه رنجآور است این است که سمندر لرستانی در آتش نادانی شماری سودجو و قاچاقچی میسوزد. رنگبندی زیبای این جانور، آزمندی سوداگران را برمیانگیزد و سبب میشود که آنها را در بازارهای آسیا و اروپا با بهای گزافی بفروشند. گویا بهایی که قاچاقچیان بابت فروش هر سمندر لرستانی دریافت میکنند، 500 دلار است (خبرگزاری مهر، دی ماه 1398). اکنون چنان هستی و ماندگاری این جانور دلفریب به خطر افتاده است که گمانه زنیها از بودن تنها 1000 سمندر لرستانی خبر میدهند (ویکی پدیا). همین است که امید چندانی به ماندن این دو زیست در زیستبوم زیبای لرستان نیست.
قاچاق و شکار بیرویهی سمندر لرستانی، نمونهبرداری از آن برای تجارت و سوداگری، از شمار مواردی است که این جانور را به خطر انداخته است. سیلابها نیز در کاهش شمار سمندر لرستانی نقش دارند. این جانور اگر در مسیر سیلابها باشد به زیستگاهی دیگر رانده میشوند و به سبب ناسازگاری با زیستبوم تازه، از میان میرود. خشکسالیهای سال گذشته نیز سهمی در کاسته شدن آنها داشته است.
از همه شگفتتر گذاشتن سمندر لرستانی کنار سفرهی هفت سین است! پیدا نیست چرا چنین رفتاری با این جانور میشود و پیوند آن با نوروز چیست؟ کسانی که برای چنین کار بیهودهای سمندرها را خریداری میکنند، پس از مدتی چون توان پرداخت هزینهی نگهداری سمندرها را ندارند، آنها را در زیستگاهی جز زیستگاه اصلیشان رها میکنند و سبب مرگ و نابودیشان میشوند.
نگهداری سمندرهای لرستانی در آکواریوم نیز آفت دیگری است که به جان این دو زیست بیگناه افتاده است. سمندر لرستانی تنها چند ماه میتواند در آکواریوم دوام بیاورد و نیاز به بیرون آمدن از آب دارد. چون چنین امکانی برای او فراهم نیست، پس از چند ماه این گونهی بسیار ارزشمند میمیرد.
همهی این نمونهها سبب شده است که اتحادیه جهانی حفاظت از محیط زیست، سمندرهای لرستانی را در فهرست سرخ خود جای دهد. جای گرفتن در فهرست سرخ نشانهی وضعیت بسیار بحرانی گونههای جانوری است.
سه سال پیش دفتر امور پستی سازمان ملل به بهانهی روز جهانی حیات وحش، تمبر یادبودی منتشر کرد که بر روی آن تصویری از سمندر لرستانی بود (خبرگزاری مهر، اسفند 1396). این کار برای یادآوری ارزش بسیار سمندر لرستانی و خطر از میان رفتن آن بود.
سمندر لرستانی گونهای بسیار کمیاب و بیاندازه ارزشمند برای زیستبوم ایران و جهان است. از اینرو، میتوان آن را سرمایهای ملی دانست. پس بایستگی بسیار دارد که از این دو زیست، پیوسته نگاهبانی و حفاظت بشود.
*یارینامه: تارنمای «سازمان حفاظت از محیط زیست»؛ تارنمای «وارک نیوز» و «گزارش خبرگزاری مهر».
قوچ ارمنی؛ نشانههایی گسسته، از ماندگاری
خروس کولی دشتی؛ در لبهی پرتگاه
ماهی شیپ؛ مرواریدی گرانبها و کمیاب
افعی شاخدار دُم عنکبوتی؛ فریبنده و ناشناس
دلیجه کوچک؛ بیباک و پُرهیاهو
شاهروباه؛ بازیگوشیهای یک زندگی کوتاه
گوزن قرمز ایرانی؛ اسیر ترفند شکارچیان
عروسغاز؛ سایهای کمرنگ از پرندهای کمیاب
میشمرغ؛ گرفتار در چالهی ژنتیکی
شتر دو کوهانه؛ گونهای کمیاب در زیستبوم ایران
عقاب شاهی؛ شاهبازی بر فراز بادها
افعی دماوند؛ بومزاد ایران
پلیکان پاخاکستری؛ سبکبال و بیهیاهو
فیلماهی؛ مروارید سیاه دریای کاسپین
بالابان؛ بر اوج سپهر
پازنها؛ باشکوه و فرازجو
هوبَره؛ ستیز با عقابها، گریز از پرندهبازان
کرکس پشت سفید؛ پاک کنندهی زیست بوم
گربهی پالاس؛ گوشهنشین و گریزپا
لاکپشت پوزه عقابی؛ خونسرد و بردبار
اردک سرسفید؛ جلوهگر و خودنما
فک خزری؛ روزگار غمانگیز تنها پستاندار دریای کاسپی
روباه ترکمنی؛ قلمرویی برای زندگی ندارد
خرس سیاه بلوچی؛ شبگرد و گوشهنشین
گیلانشاه خالدار؛ دورپروازی خستگیناپذیر
سیاه گوش؛ شکارگری چابکدست
گاندو؛ تمساح پوزه کوتاه، درندهای دست به عصا!
دُراج؛ خوشآوای گریز پا
گوزن زرد ایرانی؛ زیبا و خوش خرام
یک پاسخ
خرسندم که در این نوشته تلاش بر آن بوده که از واژههای پارسی استفاده شود اما هیچ بایدی نیست تا اژ واژههای کمتر آشنا استفاده شود. برای نمونه در جمله «دربارهی نام سمندر بازگفتها گوناگون است» واژه بازگفت که به معنای تکرار است معنی مفهومی به خواننده نمیرساند، شاید واژه گفتهها رساتر بود.