مغرور و سربلند است. میداند شُکوه و زیباییای دارد که چشمپوشیدنی نیست. صخرهها و فرازها را میشناسد و جایگاه خود را در آنجا میبیند، نه در دشتها. هرجا صخرهای ستبر و شکافی پُرخطر باشد به همانسو میرود و با پاهای کشیده و چابکش، خود را از سنگها و صخره بالا میکِشد و از آن بلندا، نگاهش به اینسو و آنسو میافکند. اما بیپروا و سر به هوا نیست. خطر را بو میکِشد و پیش از آنکه ناگزیر به ستیز و آویز شود، به سوی دیگری میرود. این رفتار او از ترس نیست؛ از خوی آشتیجوی اوست. زیستن در امنیت و آسایش را خوشتر میداند تا کشمکشهای بی پایان.
شاید از همینروست که دلبستهی سپیدهدمان است: زمانی که جهان در آغازی دوباره، آرام آرام چشم میگشاید تا روزی دیگر و روزگاری دیگر را از سر بگیرد. پازنها این هنگام از روز را آسودهتر و دلخواهتر میبینند؛ زمانی که نخستین پرتوهای خورشید صخرهها را زیباتر از هر زمان دیگری ساخته است.
راز شکوه پازنها در فرازجویی آنها است. آنها کوهستان نشیناند. بلندیهایی با بیش از 4 هزار متر، جایی دلپذیر برای آنهاست. پازنها همان «کل» و «بُز»ها هستند. این نامها را مردم بر آنها گذاشته اند: پازن نر را کل میگویند و پازن ماده را بُز وحشی. آنها نیای بُزهای اهلی به شمار میروند.
شاخهای گرهدار و باشکوه پازنها بهراستی دیدنی است. از همان آغاز زندگی، شاخ آنها رشد میکند و در سومین تا ششمین سال زندگی رشدش ادامه میباید. در این زمان شاخ پازنها نزدیک به 150 سانتی متر است.
آن شاخهای خمشدار، تنها برای محافظت از خود و نبرد با جانوران درنده نیست؛ ابزاری برای جفتیابی هم هست. پازنهای نر برای یافتن و دلبُردن از جفت دلخواهشان به ستیزی بیامان با دیگر پازنها میپردازند. آنها در برابر جهان پیرامون و دیگر جانوران، آشتیجو هستند اما زمانی که پای جفتگزینی به میان میآید، جنگجو و تمامیخواه میشوند.
پازنها برای به دست آوردن جفت خود، رقابت بیگذشتی دارند. با شاخهای بُرا و تیز خود ضربههای کُشندهای به رقیبان خود میزنند و با همهی توان میکوشند آنها را از میدان بهدَر کنند. گاه شدت ضربهها چنان است که شاخ پازنها میشکند. اما میل به خواستن و دستیابی به جفت دلخواهشان چنان است که از تَن زدن به نبردی پُر شور پرهیز نمیکنند. با این همه، شاخ پازنها به گونهای است که ضربههایی برابر با 250 کیلوگرم را هم تاب میآورد!
پازنهای نر در همه چیز میانهرو هستند، جز در جفتجویی. نرها حرمسرایی از پازنهای ماده میسازند. هر پازن نر گاهی 15 جفت ماده دارد! اما تنها شمار اندکی از مادهها زادآوری میکنند: چیزی نزدیک به 20 درصد آنها.
پازنها پستاندارند و پیکر آنها بزرگتر از بزهای اهلی است. پازن نر شاخهایی بلند دارد. از گرههای روی شاخ آن میتوان به شمار سالهای زندگیاش پی بُرد. هر گره گواه گذر یک سال از عمر اوست. یک نشانهی دیگر پازنهای نر، ریش بلند و سیاه رنگ آنها است.
شاخ پازنهای ماده کوتاهتر است. موی چانه ندارند و دورهی بارداری آنها چیزی نزدیک به 160 روز است. در هر زایمان یک یا دو نوزاد به دنیا میآورند.
بزغالهها همینکه زاده میشوند توان راه رفتن دارند. بازیگوشاند و دوروبَر مادر میچرخند. بیشتر آنها دوقلو هستند. جوان که میشوند، نشانههای غرور و سرفرازی در آنها آشکار میشود. وارون (:برخلاف) بزرگترها، در دامنههای کوه هم آمدوشد میکنند. بیمی از آن ندارند که در آن دامنهها خوراک کمتری به دست بیاورند. تا جوان هستند رنگ بدن آنها قهوهای است اما نه قهوهای تیره، قهوهای روشن. بر پشت آنها نوار تیره رنگ و طوق مانندی دیده میشود. پازنهای جوان پاسِ پازنهای سالخورده را نگه میدارند. بسیار کم پیش میآید که پازن جوانی با پازن سنوسال گذشتهای درگیر شود؛ آنها در برابر بزرگترها بردبارانه میایستند و نگاه میکنند!
پازنهای پیر در زمستان تغییر رنگ میدهند و پوستشان سفید میشود. آنها اگر همچنان نیرومند و پُرزور بمانند، راهنمایی و پیشتازی گلههای پازن را بر دوش میگیرند و در راهنوردیها پیشاپیش آنها حرکت میکنند. دیگران نیاز به تجربه و دنیادیدگی پازنهای پیر دارند.
با این همه، پازنها اهل کوچ و سفرهای دورودراز نیستند؛ مگر آنکه زیستگاهشان ناامن شود و پیدا کردن خوراک دشوار باشد. این شرایط در زمستانهای سخت و برف و بورانهای دشوار پیش میآید؛ یا زمانی که خشکسالی دسترسی به آب را برای پازنها سخت کند. در این زمان در گلههای 30 تایی و گاه بیشتر، چندین کیلومتر از زیستگاه خود دور میشوند.
پازنها را حیوان «سرشاخه چَر» میدانند. به این معنا که آنها از جوانهی شاخههای درخت و علوفه، خوراک خود را به دست میآورند. سرشاخههای درختچههای قیچ و بادامکوهی دلخواه آنها است و نیز درختچههای بنه، یا همان پستهی وحشی.
پازنها گروهی زندگی میکنند و زندگی آنها 15 سال ادامه مییابد. اگر زیستگاهشان ناامن نباشد، حتا گلههای 200 تایی هم تشکیل میدهند. در میانهی پاییز تا آغاز زمستان جفتیابی میکنند. بامدادان و پسینگاهان را برای چریدن و خوراک یافتن برمیگزینند و در ساعتهای گرم به سایهی صخرهها پناه میبرند. در صخرهنوردی همتا ندارند و از دشوارترین کوه و کمرها، به سادگی بالا میروند.
پازنها شامهی تیزی دارند و از مسافتی دور خطر را بو میکشند. به ویژه بوی انسانها و حیوانهای درنده را به سرعت حس میکنند. در این هنگام در تَرک کردن جای خود درنگ نمیورزند. چنین میتوان پنداشت که آنها سرشتی محتاط دارند و تا آنجا که شدنی است از چشم شکارچیان پنهان میشوند.
گرگها و پلنگها شکارگران پازنها هستند؛ و البته شکارچیان انسانی. از خرس و عقاب و روباهها هم آزارها دیدهاند.
پازنها در گسترهی زاگرس، استانهای مرکزی، خراسان جنوبی و دیگر جاهای کوهستانی ایران دیده میشوند. با این همه، اتحادیه جهانی حفاظت از محیط زیست، آنها را در وضعیت آسیبپذیر و تهدید شده جای داده است و شمار آنها را روبه کاهش میداند. شکار بیرویهی پازنها، مهمترین سبب کاهش شمار آنها است.
پازنها را در جایجای ایران به نامهای گوناگونی میشناسند: در استانهای جنوبی به آنها «نری» میگویند؛ در آذربایجان به نرها «تکه» و به مادهها «کچی»؛ و نیز نامهای دیگر در دیگر استانهای ایران. «بُز کوهی وحشی» و «کلچه» نامهای دیگر پازنها است.
*با یاری گرفتن از: تارنمای سفر در ایران و گزارشهای خبری خبرگزاریهای ایسنا و ایرنا.
قوچ ارمنی؛ نشانههایی گسسته، از ماندگاری
خروس کولی دشتی؛ در لبهی پرتگاه
ماهی شیپ؛ مرواریدی گرانبها و کمیاب
افعی شاخدار دُم عنکبوتی؛ فریبنده و ناشناس
دلیجه کوچک؛ بیباک و پُرهیاهو
شاهروباه؛ بازیگوشیهای یک زندگی کوتاه
گوزن قرمز ایرانی؛ اسیر ترفند شکارچیان
عروسغاز؛ سایهای کمرنگ از پرندهای کمیاب
میشمرغ؛ گرفتار در چالهی ژنتیکی
شتر دو کوهانه؛ گونهای کمیاب در زیستبوم ایران
عقاب شاهی؛ شاهبازی بر فراز بادها
سمندر لرستانی؛ آذرنشینی زیبا و بیپناه
افعی دماوند؛ بومزاد ایران
پلیکان پاخاکستری؛ سبکبال و بیهیاهو
فیلماهی؛ مروارید سیاه دریای کاسپین
بالابان؛ بر اوج سپهر
هوبَره؛ ستیز با عقابها، گریز از پرندهبازان
کرکس پشت سفید؛ پاک کنندهی زیست بوم
گربهی پالاس؛ گوشهنشین و گریزپا
لاکپشت پوزه عقابی؛ خونسرد و بردبار
اردک سرسفید؛ جلوهگر و خودنما
فک خزری؛ روزگار غمانگیز تنها پستاندار دریای کاسپی
روباه ترکمنی؛ قلمرویی برای زندگی ندارد
خرس سیاه بلوچی؛ شبگرد و گوشهنشین
گیلانشاه خالدار؛ دورپروازی خستگیناپذیر
سیاه گوش؛ شکارگری چابکدست
گاندو؛ تمساح پوزه کوتاه، درندهای دست به عصا!
دُراج؛ خوشآوای گریز پا
گوزن زرد ایرانی؛ زیبا و خوش خرام