از دست انسانها آسایش ندارد. زندهگیریاش میکنند و در سیرک و نمایشها به کارش میگیرند. همین است که روزها در غار بیتوته میکند و شبها از پناهگاهش بیرون میآید و به دنبال خوراک، قلمروی خود را زیرپا میگذارد. ترسو نیست و از پس شکارچیانش برمیآید اما آدمها هزار فریب و حیله میدانند و به دامش میاندازند. نفسهای خرس سیاه بلوچی، با آن چشمان گِرد و زیبا و پیکر تنومندش، به شماره افتاده است و دیگر دشوار بتوان رد و نشانی از او گرفت. با آنکه مردمان بلوچ با این خرس، مهرباناند و ارزشش را میدانند، جایی نیست که شکارچیان برای پیدا کردن و به دام انداختنش نکاویده باشند.
در جهان 8 گونه خرس شناسایی شده است. 2 گونه از آنها را در ایران میتوان یافت؛ یکی خرس قهوهای و دیگری خرس سیاه بلوچی. این یکی را بیشتر به نام «خرس سیاه آسیایی» میشناسند. اما درستتر آن است که خرس سیاه بلوچی را زیرگونهای از خرس آسیایی بدانیم. خودِ بلوچها چنان دوستش میدارند که به آن «مَم» و «هرس» میگویند. معنای این دو واژه را نمیدانیم اما از آهنگ واژهها پیداست که نوازشگرانه و مهرورزانه است.
خرس سیاه بلوچی، در ردهی پستانداران و راستهی گوشتخواران جای دارد. اما آنچه که بیشتر از گوشت دوست دارد، خوراکیهای شیرین است. عاشق خرما و عسل کندوها و میوههای شیرین است. آن اندازه خرما دوست دارد که میگویند 85 درصد خوراکش را همان خرما تشکیل میدهد. گاه از درختچهای به نام «داز» که از خانوادهی نخلهای خرما است، بالا میرود و تا میتواند از میوهی شیرین این درختچه میخورد. پس از خرما با پسته و زیتون هم میانهی خوبی دارد و بخش دیگری از خوراکش را همینها شکل میدهند.
درست است که خرس سیاه بلوچی شیرینیخور است اما وای به روزی که کامش را تلخ کنند! آن وقت است که تندخو و عصبی میشود و با پیکر تنومند و چشمهای گِردی که انگار از حدقه بیرون زدهاند، دمار از روزگار آزاررساناش درمیآورَد؛ به ویژه انسانها که بزرگترین تهدید کنندهی این جانور زیبا هستند.همهی آنچه را برشمردیم زمانی است که بخواهند آسیبی به او برسانند؛ وگرنه خرس سیاه بلوچی در سالهای نخست زندگیاش بسیار هم آرام و اجتماعی است و بازیکنان به هر سو میرود و شاد و آشتی جو است. اما بزرگتر که میشود، شاید از تلخیهایی که دیده، خوش دارد تنها و به دور از دیگران زندگی کند و به غارها و شکاف صخرهها پناه ببَرد. راستش را بخواهید، خرس سیاه بلوچی از آرامترین گونههای خرس در میان پستانداران است. همین است که مردمان بلوچ دوستش میدارند و مردم روستای داروکان، در شهرستان نیک شهر، در استان سیستان و بلوچستان، این خرس را نماد روستای خود میدانند. حتا تندیسی از این خرس ساختهاند و بر سر در روستای شان گذاشتهاند. اما همه که اینگونه نیستند، شکارچیها، دور از چشم بومیها، در به در به دنبال زندهگیری آن جانور آرام، بیآزار و گوشهگیر هستند!
خرس سیاه بلوچی گوشهای گِردی دارد که کمکش میکنند صداهای خیلی ضعیف را هم بشنود. پوزهاش روشنتر از پیکر یکسره سیاهش است. روی سینهاش هم نشانهای مانند عدد هفت است. شبگرد است و تا خود صبح بیدار میماند و آفتاب که بزند آرام آرام، به پناهگاهش باز میگردد.
میگویند خرسها زمستان خواباند. اما خرس سیاه بلوچی چنین عادتی ندارد و زمستان هم همان گونه زندگی میکند که در دیگر فصلهای سال.
از درختان به آسانی بالا میرود. چنگالهای تیز دست و پایش را به تنهی درختان میکشد و در یک چشم به هم زدن، خود را بالا میکِشد. اما هنگام پایین آمدن کار بامزهای میکند که تنها از او برمیآید: وارونه و با سر از درخت پایین میآید! یک کار شگفت دیگر «مَم» این است که اگر در گوشهای گرفتار بشود یا در لبهی پرتگاهی باشد، خود را لوله میکند و روی زمین آنقدر میغلتد تا از آنجا دور شود! آخر، شکارچیها چطور دل شان میآید حیوانی با این شیرینکاری و زیبایی را اسیر و درمانده کنند؟
جمعیت خرس سیاه آسیایی از ژاپن تا ایران پراکنده است. اما گونهی بلوچی این خرس تنها در ایران و بخشهایی از پاکستان دیده میشود؛ شاید هم در هند. خرس سیاه بلوچی در ایران، افزونبر استان سیستان و بلوچستان، در استانهای کرمان و هرمزگان هم دیده شده است. این استانها، از باختریترین (:غربیترین) گسترهی پراکنش خرس سیاه بلوچی به شمار میروند.
شمار این گونهی جانوری، سالها است روبه کاهش نهاده و در فهرست سرخ اتحادیهی بینالمللی حفاظت از طبیعت جای گرفته است. تا جایی که میگویند در 10 سال گذشته، نیمی از شمار خرس سیاه بلوچی از میان رفته است. گویا هیچ آماری هم از شمار این پستاندار در ایران در دست نیست! در حالیکه پس از یوزپلنگ، خرس سیاه بلوچی دومین جانوری است که از دید حفاظت ارزش بسیاری برای زیست بوم ایران دارد.
خرس سیاه بلوچی 25 سال زندگی میکند؛ چیزی میان 100 تا 200 کیلوگرم وزن دارد و بلندای قامت آن به 190 سانتیمتر هم میرسد.
*یارینامه: سایت گردشگری ایران (و) خبرگزاری میزان.
قوچ ارمنی؛ نشانههایی گسسته، از ماندگاری
خروس کولی دشتی؛ در لبهی پرتگاه
ماهی شیپ؛ مرواریدی گرانبها و کمیاب
افعی شاخدار دُم عنکبوتی؛ فریبنده و ناشناس
دلیجه کوچک؛ بیباک و پُرهیاهو
شاهروباه؛ بازیگوشیهای یک زندگی کوتاه
گوزن قرمز ایرانی؛ اسیر ترفند شکارچیان
عروسغاز؛ سایهای کمرنگ از پرندهای کمیاب
میشمرغ؛ گرفتار در چالهی ژنتیکی
شتر دو کوهانه؛ گونهای کمیاب در زیستبوم ایران
عقاب شاهی؛ شاهبازی بر فراز بادها
سمندر لرستانی؛ آذرنشینی زیبا و بیپناه
افعی دماوند؛ بومزاد ایران
پلیکان پاخاکستری؛ سبکبال و بیهیاهو
فیلماهی؛ مروارید سیاه دریای کاسپین
بالابان؛ بر اوج سپهر
پازنها؛ باشکوه و فرازجو
هوبَره؛ ستیز با عقابها، گریز از پرندهبازان
کرکس پشت سفید؛ پاک کنندهی زیست بوم
گربهی پالاس؛ گوشهنشین و گریزپا
لاکپشت پوزه عقابی؛ خونسرد و بردبار
اردک سرسفید؛ جلوهگر و خودنما
فک خزری؛ روزگار غمانگیز تنها پستاندار دریای کاسپی
روباه ترکمنی؛ قلمرویی برای زندگی ندارد
گیلانشاه خالدار؛ دورپروازی خستگیناپذیر
سیاه گوش؛ شکارگری چابکدست
گاندو؛ تمساح پوزه کوتاه، درندهای دست به عصا!
دُراج؛ خوشآوای گریز پا
گوزن زرد ایرانی؛ زیبا و خوش خرام