پیرو سندهای معتبر تاریخی و وارون ادعاهای برخی از معاصران، ایرانیان از تاریخنویسان نیرومند روزگار باستان برشمرده میشدند. از این مساله در سندهای چندین گروه از مردمان با هویتهای تباری و یا سیاسی گوناگون یادشده است. تاریخنویسی ایرانی و یاد از سندهای نوشتاری آنان در کتابخانههای باستانی چنیناند:
1- روزگار هخامنشی:
تورات: «مرحوم فرمان فرما و شمشائی کاتب رساله به ضد اورشلیم، به ارتحشستا پادشاه، بدین مضمون نوشتند: … درکتاب تواریخ پدرانت تفتیش کرده شود و از کتاب تواریخ دریافت نموده، بفهمی این شهر، شهر فتنه انگیز است و ضرر رسانده به پادشاهان و کشورها؛ و در ایام قدیم در میانش فتنه می انگیختند. و از همین سبب این شهر خراب شد….. پس پادشاه… جواب داد….. و فرمانی از من صادر گشت و تفحص کرده، دریافت کردند که این شهر از ایام قدیم با پادشاهان مقاومت می نموده… و پادشاهان قوی در اورشلیم بوده اند که بر تمامی ماورای نهر سلطنت می کردند و جزیه و خراج و باج به ایشان می دادند.» (تورات، کتاب عزرا، 4: 8، 15، 17، 19 و 20).
چنانکه مشاهده می شود، ریزبینی در میان شیوهی دستیابی به دادهها و بازنویسی آنها در تاریخنویسی هخامنشی تا آن اندازه بود که دربارهی سرگذشت یک شهر از شهرهای امپراتوری، ریزپردازیها نیز گردآوری، نگاشته و بایگانی میشد.
یونانی: «کتسیاس اهل کنیدوس، به دیگر سخن، در روزگاری که کورش (کوچک) برضد برادرش اردشیر شورید زندگی میکرد…. او زندانی شد و به شوند دانش پزشکیاش، نزد اردشیر ماند. او برای هفده سال در جایگاه والایی بهره ماند. کتسیاس گفته است که از بایگانیهای شاهی که پارسیان پیرو یک قانون (روش) ویژه و با ریزبینی، گزارش رخدادهای باستانی ثبت شده را نگهداری میکردند، نوشتههای خود را به یونانی گردآوری کرده است» (دیودور، کتابخانهی تاریخی، کتاب 2، بند 32).
پرآشکار است که در گزارش دیودور برپایهی نوشتهی کتسیاس، ایرانیان در روزگار هخامنشی، نوشتههای رسمی تاریخی خود را داشتند و آنها را نگهداری میکردند که سرچشمهای جهانی و برجسته بهشمار میآمد.
2- روزگار اشکانی
ارمنی: «و در اینباره بگذارید کسی در شگفت نباشد، همانگونه که بر همه روشن است، اگرچه بسیاری از مردمان کتابت و ادبیات داشتهاند، به ویژه پارسیان و کلدانیان که از کارهای متعدد مربوط به ملت ما (ارمنیان) در میان آنها بسیار یاد شده است، با این حال ما تنها تاریخنگاری یونانی را یادآور شدیم» (خورنی، 1380: 48).
از این نوشته آشکارا بر میآید که تاریخنویسی پارسی و یا ایرانی، همپا با میانرودانی (کلدانی) و یونانی اعتبار و برجستگی داشته است.
ارمنی: «چنین نقل میکنند که آرشاک بزرگ (1)، پادشاه پارسیان و پارتیان که خود نیز اصلا پارتی بود، در برابر مقدونیان شورش کرد، بر سراسر شرق و آشور پادشاهی نمود و پادشاه آنتیوخوس را در نینوا به قتل رساند و سراسر گیتی را فرمانبردار خود ساخت. او برادرش واغارشاک را به پادشاهی ارمنستان گماشت… وی (واغارشاک) پس از سر و سامان دادن به حکومت… کوشید پی ببرد که چه کسانی و چگونه افرادی پیش از او بر ارمنستان حاکم بودهاند، آیا او جای دلاوران پیشین را گرفته یا جانشین نابکاران گشته است. او یک نفر آشوری هشیار به نام مارآباس کاتینای خبره در نگارش کلدانی و یونانی یافت و او را با هدایای گرانبها نزد برادرش آرشاک بزرگ گسیل داشت و (درخواست نمود) دیوان درباری در برابر او بگشاید و نامهای با مضمون زیر برای او مینویسد:… تصمیم دارم بدانم که پیش از من چه کسانی بر ارمنستان حاکم بودهاند و منشا این ناخارنشینها از کجا است. زیرا در اینجا نه نظام مشخصی هست و نه عبادت پرستشگاهی، نه نخستین پیشوای این کشور معلوم است و نه آخرین پیشوا… همه چیز به هم ریخته و زیر و رو است… التماس میکنم که دیوان درباریات را برای این مرد… باز نمایی… آرشاک بزرگ با پذیرش نامه از مارآباس کاتینا، با شادی فراوان فرمان داد تا دیوان درباری را که در نینوا بود (2)، در برابرش گشودند و در عین حال شاد بود که برادرش… چنین تصمیمی دارد» (خورنی، همان: 59).
از نوشتهی بالا، به روشنی دیده میشود که داراییهای تاریخنگاری ایرانی تا چه اندازه از درجهی اعتبار جهانی برخوردار بوده که یک آرزو و سرچشمهی کامل برای دیگر دانسته میشد و چگونه برای دستیابی به آن، به خواهش میافتادهاند. همچنین آشکار است نوشتههایی که کتسیاس آنها را در روزگار هخامنشی از روی دفاتر شاهی نگاشته بود، تا به روزگار اشکانی نیز وجود داشته و ریشهی نوشتار «موسی خورنی» که بسیار با دادههای بازنویسان گزارشهای کتسیاس نزدیکی دارند، از همین سرچشمهها بوده است.
این در روزگاری بود که «هادریان»، امپراتور روم، فرمان به زدایش بخشی از تاریخ داده بود، آنچه نشان میدهد تاریخنگاری اشکانی همان زمانه، وارون تاریخنگاری باخترزمینی(:غربی)، تا چه اندازه کامل و بهدور از کینهورزیهای سیاسی و دینی بوده است:
«این مطلب را آبیودونوسدر نخستین نسبنامه جداگانه و جزئی خود یاد میکند که اخیرا بعضیها آن را دور انداختهاند. کپالیون این مطالب را تصدیق می کند، زیرا در یکی از باب های (کتابش) می گوید: «در آغاز کتابمان همه نسبنامه را به تفصیل (با اقتباس از دیوانهای درباری آغاز به نگارش کردیم، ولی از جانب پادشاهان فرمانی دریافت کردیم که از افراد بینام و نشان و بدسرشت کهن یاد نکنیم و تنها پیشینیان دلاور، دانا و جهانگشا را یاد نماییم و وقت خود را هدر ننماییم» (خورنی، همان: 55).
چنانکه دیده شد، مدارک یادشده نشان میدهند ادعای شفاهی بودن ایرانیان در یادآوری تاریخ نادرست است، بلکه آنان یکی از معیارهای تاریخنگاری در جهان بودهاند، بلکه تا روزگار اشکانی، وارون شیوهی باخترزمینیان، با ریزبینی دادهها را مینگاشتند و به شوندهای سیاسی یا دینی، نوشتهای را نمیزدودند.
* كارشناس ارشد باستانشناسی
پینوشتها:
١- این ارشک یا اشك، باید مهرداد یکم (136-179 پیش از میلاد) باشد که میانرودان را گرفت و كارها را سامان داد.
٢- شهر نینوا به روزگار مقدونی و اشکانی وجود خارجی نداشت. با توجه به وجود کاخ های اشکانی در شهرهای آشور و تیسفون، گویا دیوان درباری كه دربردارندهی دفاتر شاهی بودند، در یکی از این دو شهر جای داشته است.