«وصیتنامهی دوست یگانهی من، هدیهی برادری بیوفا، به پیشگاهِ آن روحِ اَقدس و اَعلی»
این یادداشت را زندهیاد علیاکبرخان دهخدا (۱۳۳۴-۱۲۵۷ خورشیدی) هنگامی نوشت که سرودهی «ز شمع مرده یادآر!» را به روان یار جوان و همسنگر شهیدش، میرزاجهانگیر خان صور اسرافیل (1287 – 1254 خورشیدی)، ناشر و سردبیر روزنامهی سیاسی و طنز صور اسرافیل، پیشکش و آن را به همراه آن سروده، در رویههای 4 و 5 واپسین شمارهی دورهی دوم روزنامهی صوراسرافیل (۱۵ صفر ۱۳۲۷ – دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۲۸۷ خورشیدی) که در ایوردون سوئیس منتشر شد، جای داد.
او در این یادداشت میگوید با سرودن این یادنامه به وصیتنامهی دوست یگانهاش عمل کرده است. اما به راستی کدام وصیتنامهی بهجایمانده از جهانگیرخان؟
«شبی مرحوم میرزاجهانگیرخان را به خواب دیدم. در جامهی سپید (که عادتاً در تهران دربرداشت) و به من گفت: «چرا نگفتی او جوان افتاد؟». من از این عبارت چنین فهمیدم که میگوید: «چرا مرگ مرا در جایی نگفته یا ننوشتهای؟» و بلافاصله در خواب این جمله به خاطر من آمد: یادآر زشمع مرده یادآر! در این حال بیدار شدم و تا نزدیک صبح سه قطعه از مسمط ذیل را ساختم و فردا گفتههای شب را تصحیح کرده و دو قطعه دیگر به آن افزودم…»1
برای آگاهی بیشتر از زمانه و کارنامهی میرزاجهانگیر خان صور اسرافیل به پژوهشی بنگرید که با همین نام (یادآر زشمع مرده…) و همین قلم به انگیزهی سالگرد جانفشانی صور اسرافیل در شمارهی 425 هفتهنامهی امرداد منتشر شده و از یکم تیرماه 1399 خورشیدی در دسترس خوانندگان قرار گرفته است.
این سروده را میتوانید با آوای زنده یاد ایرج گرگین و نوای تار زندهیاد محمدرضا لطفی نیز بشنوید.
و اینک متن سروده:
یادآر زشمع مرده یادآر
ای مرغ سحر! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحهی روحبخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبهی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشتخو حصاری
یادآر ز شمع مرده یادآر
ای مونس یوسف اندرین بند / تعبیر عیان چو شد ترا خواب
دل پر ز شعف، لب از شکرخند / محسود عدو، به کام اصحاب
رفتی برِ یار و خویش و پیوند / آزادتر از نسیم و مهتاب
زان کو همه شام با تو یک چند / در آرزوی وصال احباب
اختر به سحر شمرده یاد آر
چون باغ شود دوباره خرّم / ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم / آفاق، نگار خانهی چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم / تو داده ز کف زمام تمکین
زآن نوگل پیشرس که در غم / ناداده به نار شوق تسکین
از سردی دی فسرده، یاد آر
ای همره تیهِ پور عمران / بگذشت چو این سنین معدود
وآن شاهد نغز بزم عرفان / بنمود چو وعدِ خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان / هر صبح شمیم عنبر و عود
زان کو به گناهِ قوم نادان / در حسرت روی ارض موعود
بر بادیه جان سپرده ، یاد آر
چون گشت ز نو زمانه آباد / ای کودک دورهی طلائی
وز طاعت بندگان خود شاد / بگرفت ز سر خدا ، خدائی
نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد، / گِل بست زبان ژاژخائی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد / مأخوذ به جرم حق ستائی
پیمانهی وصل خورده یاد آر
یادداشتها:
1- علامه علیاکبر دهخدا، به اهتمام علی جانزاده، تهران، ۱۳۶۲
شادروان یحیی آرینپور در جایی نوشته است: شاید دهخدا در سرودن این شعر تحت تأثیر شعر «وقتا که گلوب بهار، یکسر» اثر رجائیزاده محمود اکرمبیگ (۱۲۶۳ ـ ۱۳۳۱ق) شاعر و نویسنده ترکیه واقع شده باشد. (از صبا تا نیما، تهران، ۱۳۵۰، ج 2، رویهی 95)
11 پاسخ
به به لذت بردیم. ممنونم از شما.
چقدر تسکین دهنده..
عالی بود??
به باد شهدای راه آزادی
فوق العاده ست. هزار بار هم بخوانی باز کم است!
دست خوش و ایوالله و تبارک الله چقدر کامل و جامع و زیبا به ویژه که با موسیقی اصیل و روح نوازی عجین شده خداوند به شما عظمت و شکوه و برکت عطا کند با تقدیم احترام و عرض ارادت امیر حسین gh از شهر ادب پرور و شهر شاعران بنام شیراز
این شعر را علی اکبر خان دهخدا پس از آن که میرزا جهانگیر خان صور اسرافیل را
در خواب دید سرود زیرا مدتی از کشته شدن وی که در باغشاه بدستور محمد علی شاه انجام گرفت میگذشت در خواب دید که به وی اشاره کرد یادی از ما نمیکنی.
دهخدا از خواب پرید و همان دم شروع به سرودن این شعر میکند
خوب خوندند و آهنگ زمینه هم خوب بود
زبان فارسی بهترین و شیواترین زبان دنیا برای ارائه نوای روح بخش برآمده از جان است خیلی زیباست خداوند متعال ان شاالله همشون رو رحمت کنه …
با عرض سلام و درود فراوان .من این شعر را در کتاب درسی و در جاهای دیگر خوانده ام .شعر پر معنی و عمیقی است . به نظر من در چند بخش این شعر و مخصوصا در اواخر آن به دوران آینده جهان و درست شدن اوضاع و احوال گیتی و تغییرات بسیار و وسیع در کل عالم و آنچه که برخی از آن به عنوان حکومت خدواند و یا سلطنت خدواند بر جهان یاد کرده اند , به شکل زیبایی پرداخته شده است و خواننده را تحت تأثیر قرار می دهد . به امید آن روز ٬ وقت و زمانی که جهان همچون گلستان و بوستان و آباد خواهد شد و انسان ها خوشحال و از بدی و زشتی و ناراست خویی و ستم و نادانی و بسیاری رذایل اخلاقی دیگر اثری باقی نخواهد ماند و آن روز ٬ روز موعود است همان که در قرآن نیز در چندجا اشاراتی به آن رفته است . با آرزوی سلامتی و طول عمر و سعادت و خوشحالی برای عوامل محترم سایت و خوانندگان محترم . خداحافظ همه شما . محمدرضا محمدانی چهرگ شهرستان قوم
سلام و ادب، گذشته از این که شعری زیباست و در زمره ی قطعات بدیع، کم نظیر و نغز از حیث درونمایه! یادآور مظلومیت آزادگانی ست که برای اعتلای واژه گان آزادی و آزادگی زیسته، تلاش کرده و مظلومانه اما سرفراز جان شیرین نثار کرده اند… روحشان شاد.