چو مهر می دمد از بام قلهی البرز
و نور می چکد از شاخههای زرین بال
شکوه و حشمت این قبله گاه جان افروز
دوباره می کشدم تا فراخنای خیال
به مهرگان که همه گاه یاری و مهر است
گیاه و آب و هوا از امید سرشارند
غرور خاک، به رگ های تاک می جوشد
و آسمان و زمین رای آشتی دارند
به عزم پویه، به صحرای یاد می تازم
به جشن مهر در این دشت بیکران بینم
سپاه ژنده دلیران مُلک ایران را
که بر سَمند غرور آفرین آزادی
عنان گشاده بپویند راه یزدان را
به جشن مهر، زمین فرش زعفران بر تن
و بیکران افق رنگ ارغوان دارد
قبای سرخ به بالای پیر برنا دل
سبوی تازه به دل خون رز نهان دارد
به جشن مهر، جهاندیده مرد برزیگر
سپاس ایزد مِهر آفرین به جای آرد
فتاده روی زمین، میوههای شهد آگین
ز شاخهها به چمن، پول زرد می بارد
به گِرد آتش زرتشت مِهریان در جوش
جهان به کام و زمان رام و نوششان در جام
سرود و شادی و لبخند، بانک نوشانوش
ز هیمه شعله فزون و شرارهها بر بام
به یُمن شادی این گلرخان شیرین کار
دلم به سینه دمان و لب از سخن خاموش
که ناگهان به غریوی که جان کند مدهوش
درَد سیاهی شب با خروش بانگ سروش
و در طلوع فلق، این سخن رسد به گوش:
تو ای پرنده آتش به جان ورجاوند!
شکسته بال، ز آزار دشنه خون ریز
رهیده از ستم آسمان توفان خیز
گذشته از دل غر قابهای هول انگیز
ز پشت کنگرههای هزارها پاییز
هنوز میخوانی!
تو سرفراز ترین سرفراز تاریخی
تو یادمان غرور آفرین دورانی
تو افتخار جهانی تو مُلک ایرانی
چون چرخ پیر زمین، در زمانه گردان باد
هماره، مِهر اهورا، به مُلک ایران باد!