درست دویست و شش ماه از ثبت “سردر دانشگاه” علوم پزشکی بابل (بهشماره ۱۰۲۸۱ به تاریخ 1 مهرماه 1382) در سیاههی برماندهای (:میراث) ملی میگذرد؛ پیشینهی این “سردر” بسیار زیبا و فاخر به دورهی تاریخی “پهلوی نخست” بازمیگردد و اکنون در یکی از میدانهای مهم شهر، بهنام “میدان دانشگاه” و درست روبهروی دانشگاه علوم پزشکی و بیمارستان روحانی و در چند سدمتری سه اثر بسیار ارزشمند ملی دیگر، “برج دیده بانی” بابل (برج موزه/بشماره 1528 در 8 دیماه 1352)، خانهی تاریخی “سلمان”(تجارتخانه روس / 29 تیر 1378 و بهشماره ۲۳۵۲) و پل تاریخی “محمد حسنخان” (دورهی تاریخی زندیه و بزرگترین سازهی آجری شمال کشور/22 اردیبهشت 1356 بهشماره 1414) جای گرفته و بخشی از مجموعه کاخ های پهلوی (کاخ پهلوی، شهبانو و شاهپور) که در یک باغ زیبا به سبک “باغهای ایرانی” بنیان گذاشتهشده، می باشد که اکنون در تملک دانشگاه علوم پزشکی است.
این سازهی تاریخی و ملی، شوربختانه همانند بسیاری از آثار تاریخی بابل و مازندران و حتا کشور، حال و روز خوشی ندارد؛ “سردر دانشگاه” که چند سال پیش آزادسازی شده و به فرنام یک نماد “تاریخی-هویتی-علمی” در میانه میدان و در یکی از بلوارهای بسیار پرتردد و اصلی شهر جای گرفته؛ دستخوش دستاندازیها، ویرانی و خدشهی بسیار قرار گرفته است؛ اکنون بیش از هفده سال از ثبت این اثر تاریخی ارزشمند در سیاههی برماندهای ملی ایران میگذرد، و با وجود آنکه سالها پیش و بارها دربارهی وضعیت پایش و نگهداری و کاربریِ این سازهی ارزشمند از سوی کُنشگران و انجمنهای مردمنهاد، هشدار داده و ابراز نگرانیهای بسیار شده بود؛ اما در کار و عمل، مگر مرتبسازی کوتاهمدت و گذرا، در پیرامون آن، و همچنین یک دوره نورپردازی نهچندان ارزشمند در سال نود و پنج، دیگر هیچگونه بازپیرایی و نگهداری و پایش و بهسازی در آن روی نداده است!
با آنکه این بنا در چند ده متری شهربانی (کلانتری12) و دقیقا روبهروی دانشگاه علوم پزشکی (یکی از معتبرترین دانشگاههای علوم پزشکی ایران) جای دارد، چندی هست که دوباره محل پاتوق معتادان و بیخانمانهای شهری و محل دپوی زبالههای آنان، و بدتر و شرمآورتر، جایی برای رفع حاجت آنان و گاه دیگر رهگذران شده است؛ بهگونهای که از بوی بد چرکین و تعفنِ ناشی از ادرار و مدفوع انسانی، امکان نزدیک شدن به درون اتاقکهای سازه که بهموجب زندگی معتادان بسیار نا امن و خطرناک و همچنین به شُوند روشن کردن آتش و جمعآوری زباله بهشدت تخریب شده، نیست و حتا “در”ها و پنجرههای آهنی آن نیز کنده و ربوده شده و اتاقکهای آن، جایی برای شبگذرانی و انبار وسایل این افراد شده است؛ هرچند یکبار نزدیک به پنج سال و سپس دو سال پس از آن (1393 و 1395)، پس از هشدار و نامهنگاریهای رسمی “بخش دیدهور سازههای کهن” از “انجمن جوانان سپید پارس” و همچنین گلایههای دیگر انجمنها و کنشگران، با نگرش به گزارش و ادعای دستگاههای همسو، با یک عملیات آفندی، معتادان و متکدیان گردآوری شده و “در”های اتاقکها بسته و پلمپ شد، اما پس از گذشت چند سال از این تخلیه و عملیات ضربتی، همچنان وسایل آنان مانده و دوباره محل زندگی و شبمانی ایندست از افراد شده است، که با وجود گسترش بیماریهای واگیرداری چون “کووید19” نگرانیها را دو چندان میکند!
دیگر اتاقکهای این اثر نیز با وجود نصب “درهای نردهای” بسیار ناهمگون و زدن قفل بر آن، اکنون فرسوده و شکسته و برخی از جا کَنده شده و به جایی برای انبار نخالههای جمعآوری شده بدل گشته است، و آسیبهای بسیاری را به بدنهی سازه زده است، یکی دیگر از فرنودهای فرسایش این بنای تاریخی، رخنهی ” نم” در بدنه و پِی آن است، که با وجود جایگیری در میانهی میدان و ساختار فضای سبزِ پیرامون آن، این روند بیش از پیش افزاینده شده است؛ همچنین بسیاری از چراغهای پیرامونی بنا که به انگیزش نورپردازی این اثر تاریخی از هزینه همگانی شهرداری خریداری و نصب شد، تخریب و شکسته شده است که بهگمان بسیار، باید بهدست همین کَسان که در اتاقکهای این بنای تاریخی زندگی میکنند، بوده باشد، شوربختانه این کارها در برابر بزرگترین مرکز علمی و فرهنگی شهرستان و استان و چند متری پاسگاه نیروی انتظامی و در چند سد متری ادارهی میراث فرهنگی رخ میدهد؛ و هیچکس پاسخگوی اینهمه تخلفهای میراثی نیست و شگفتتر از آن، اینکه هیچ مقام مسوولی نیز پیگیر این هنجارشکنیها نیست.
نیز باید یادآور شد، بازدید از مجموعه کاخ های این دانشگاه، برای آنکه بهفرنام دفتر اداری از آنها بهره گرفته میشود، برای گردشگران و حتا شهروندان امکانپذیر نیست، پیشتر یکی از کاخهای سه گانه به دفتر رییس دانشگاه، آن دیگری به دفتر رییس حراست و کارمندان، و یکی دیگر از کاخها نیز به کتابخانه تغییر کاربری داده است. این در صورتی است که بازدید از این سه کاخ و باغ میانی آن، به شُوند کاربری اداری و دانشگاهی، برای گروههای دوستدار میراث و یا دانشجویان همسو، نیاز به تشریفات اداری زمانبر و تایید حراست دانشگاه و ارایه معرفینامه دارد، از اینرو دیدهبانی و بازبینی وضع کاخها برای دوستداران و کنشگران میراث با مشکل روبهرو شده و دشواریهایی در پیش پای آنان گزارده است.
شوربختانه در میان جوانان و نوجوانان نسل کنونی، دغدغههای ملی و میراثی بسیار کم شده است و گویی هیچ کُنش و دغدغه و نگرانیای برای هویت یا میراث ملی-تاریخی خود ندارند، و از آنسو، انگیزش بسیاری از انجمنهای مردمنهاد و تشکلهای مردمی نیز بهفرنودهای گوناگون مانند فشارهای قانونی و فرا قانونی بر ایشان و یا عدم رغبت همکاری دستگاهها با ایشان و گاها با فشار بر الزام به داشتن پروانه و یا عدم تمدید یا صدور پروانههای صادر شده، و یا گلچین کردن افراد و انجمنهای خاص برای همکاری و … بسیار اندک شده و بسیاری از کُنشگران و انجمنها، یا دیگر فعالیتی ندارند و یا از فعالیتهایشان بسیار کم و کاسته شده است؛
امید است که با تعامل و همکاری بیش از پیش، میان وزارت میراث فرهنگی و سازمانهای مردمنهاد همسو و ایجاد بستر و روندِ هرچه زودتر تبدیل به قانون شدن، “کد ناظر دیدهبان میراث” که در واپسین نشست نمایندگان شورای هماهنگی با علی اصغر مونسان، وزیر میراث فرهنگی،گردشگری و صنایع دستی و معاونان ایشان مطرح و تصویب شد، گواِه تخلفات و ویرانیهای کمتری در حوزههای سهگانه میراث در سراسر کشور باشیم، امیدواریم که در این راستا استان مازندران نیز بهفرنام یک استان با توانمندیهای چندگانه میراثی در بخشهای، “میراث فرهنگی، میراث معنوی، میراث طبیعی، گردشگری و صنایع دستی” پیشتاز در عرصه ملی شود.
در پایان سخن، به مدیران محترم استان و شهرستان بابل باید گفت: با مدیریت درست و بنیاد زیرساختهای گردشگری پایدار، میتوان این گذرگاه تاریخی-طبیعی (سردر دانشگاه-برج دیده بانی-بابلرود و پل محمد حسنخان-خانه تاریخی سلمان-راسته بلوار نوشیروانی) را به یکی از مکانهای ویژه گردشگری استانی و حتا ملی بدل شد، اینهمه توانمندی تاریخی و طبیعی در مسیری چند سد متری و با پراکنش تاریخی چند سد ساله، بسیار موقعیتی درخور و مناسب است.
*علیرضا صادقیامیری، دبیر انجمن جوانان سپید پارس، هموند هیاترییسهی شورای هماهنگی سازمانهای غیردولتی، میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری کشور
بخش دیدهور سازههای کهن انجمن جوانان سپید پارس
این فرتورها برای سال 1393 است، و اندازه ویرانی را میتوان با فرتورهای نوین که در دنباله آمده است، سنجید
این فرتورها برای سال 1399 و هفته گذشته است، میتوان اندازهی خسارت و ویرانی را با فرتورهای سال 93 سنجید
فرتورها از علیرضا صادقیامیری است .
4090
3 پاسخ
شگفت زده شدم. می پنداشتم بابلی ها بسیار زرنگ تر از سایر مازندرانی ها هستند! به یاد و دوستدار شهرشون هستند!
پس بابلی ها هم مانند اصفهانی ها و یزدی ها، بیخودی به زرنگ بودن، شهره شدند
باید خون گریست به حال ایران ، بی تفاوتی دست اندرکاران را باید از چه دانست ؟ اگر آباد نمیکنیم دست کم ویران نکنیم .به فردای فرزندانمان بیاندیشیم . …