گسترهای که تهران کهن را شکل میداد، میان بارویی که شاه تهماسب صفوی کشیده بود، جای گرفته بود. اما تهران قصد ماندن در تنگنای باروهای صفوی را نداشت و سالبهسال بر وسعت خود میافزود. تا آنکه در زمان ناصرالدین شاه قاجار باروی کهن تهماسبی را ویران کردند و از تهران شهری هشتگوش ساختند. هر گوشهی آن نیز به خیابانی راه داشت که یا نوساز بود یا دستی به سر و رویش کشیده بودند و پیکرهای نو از آن برآورده بودند. خیابانهای هشتگانهی تهران روزگار ناصری چنین نام داشتند: باب همایون، سر درِ الماسیه، ناصریه (ناصر خسرو کنونی)، لاله زار، امیریه، چراغ برق (امیرکبیر کنونی)، بهارستان و خیابان دیگری که اکنون به نام «فردوسی» میشناسیم و در روزگار پیشین «خیابان علاءالدوله» نام داشت.
خیابان علاءالدولهی تهران سرگذشت آبوتابدار دیگر محلهها و خیابانهای تهران کهن را ندارد، اما از یک دید درخور توجه است. این خیابان همواره آزمونی برای دولتها بوده است تا دست به تجربههای نو بزنند و راهی برای رهایی از ساختار سنتی شهر بیابند. از اینروست که سازههای این خیابان نه چندان آکنده از کاخهای پُرآذین قاجاری است و نه یکسره در چنگ بناهای نو. آنجا آمیختهای از دیرینهها و نوپدیدهاست.
شکلگیری خیابان علاءالدولهی تهران
هنگامی که باروی ناصری پیرامون تهران کشیده شد و برجوباروهای تهماسبی را درهم کوبیدند، ناصرالدینشاه تصمیم گرفت که از پایتختش نقشهای باریکبینانه فراهم کند. این کار را به دانشمند و اخترشناسی به نام «میرزا عبدالغفار نجمالدوله» سپردند، چون او راههای زمینی شهر را به همان خوبی راههای آسمانی میشناخت و شایستهترین کسی بود که میتوانست خواست شاه قاجار را برآورده کند.
برپایهی نقشهای که نجمالدوله از تهران آن روزگار کشیده، خیابان فردوسی کنونی دو بخش داشته است؛ هر بخش نیز به یک نام خوانده میشد. از جایی که چهارراه سپه-فردوسی آغاز میشود تا جایی که خانهی امینالسطان جای داشت، به نام «خیابان امینالسلطان» میشناختند. خانهی امینالسلطان همان است که اکنون به نام «خانه و باغ اتحادیه» میشناسیم و ثبت ملی نیز شده است. این خانهی بسیار زیبا میان دو خیابان لالهزار و فردوسی جای دارد. اما از جایی که ساختمان بانک ملی دیده میشود تا چهارراه فردوسی-نادری را به سبب باغی که در آن بود، «خیابان باغ ایلخانی» نام گذاری کردند. باغ ایلخانی در همانجایی بوده است که اکنون ساختمان بانک ملی، از سازههای دورهی رضاشاه پهلوی، دیده میشود. با اینهمه، این نامها پایدار نماند و در روزگار پس از آن هر دو را «خیابان علاءالدوله» نامیدند. این نامِ تازه به سبب باغ علاءالدوله بود که گردشگاهی برای اشراف و درباریان شده بود. اما نام خیابان علاءالدوله در زمان رضاشاه دگرگون شد و به سبب تندیسی که از فردوسی در این خیابان گذاشته بودند و پیشکش پارسیان هند بود، به «خیابان فردوسی» آوازه پیدا کرد. این تندیس اکنون کنار سردرِ دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران دیده میشود.
نامهای تاریخی از بس فروان هستند، چهبسا سردرگمی پدید بیاورند و همواره باید دربارهی آنها توضیح داد. پس باید دربارهی دو تَن از کسانی که در نامگذاری این خیابان نامشان به میان میآید، سخن کوتاهی بگوییم تا بدانیم آنها چه کسانی بودند.
گفتیم که بخشی از خیابان فردوسی کنونی را در آغاز خیابان باغ ایلخانی مینامیدند. این باغ از آنِ شاهزادهای قاجاری به نام اللهقلی خان ایلخانی بود که سودای تاجوتخت داشت، اما به کام خود نرسید و در زمان محمدشاه قاجار او را تبعید کردند و در همان تبعیدگاهش در عراق کنونی، درگذشت. علاءالدوله نیز محمدرحیم خان نام داشت و نسقچیباشی دربار ناصرالدینشاه بود. نسقچیباشی به کسی گفته میشد که وظیفهی برقراری نظم و کیفر دادن به گناهکار را داشت.
خیابان علاءالدوله و سازههای کهن
یکی از نامآورانی که در سالهای پایانی قاجاریه در خیابان علاءالدوله زندگی میکرد و خانهای ساخته بود که هنوز هم دیده میشود، ناصرالملک قرهگوزلو است. او درسخواندهی دانشگاه آکسفورد انگلیس بود و نخستین کسی است که نمایشنامهای از شکسپیر را به فارسی برگردان کرد. نمایشنامهای که او از شکسپیر به ایرانیان شناساند، «اتللو» بود. ناصرالملک نایبالسلطنهی احمدشاه قاجار نیز بود. باغ و ساختمان او در خیابان علاءالدوله جای داشت و تا سال 1330 خورشیدی، در اختیار دخترش بود. در این سال خانه را به «بانک ایران و خاورمیانه» فروختند و اکنون در اختیار بانک تجارت است. خوشبختانه این سازهی باارزش کموبیش دستنخورده مانده است؛ جز آنکه بخشی از آن را که به کوچه برلن راه داشت، خراب کردند و از آن پاساژ ساختند.
در همین خیابان، ساختمانی در سالهای پایانی قاجاریه ساخته شد که به نام خانهی عامریها آوازه دارد. این سازه در دو اشکوب، در بخش جنوبی میدان فردوسی، در خیابانی که در سالهای پیش کوشک نامیده میشد و اکنون نام دیگری دارد، ساخته شده بود.
شاعر بلندآوازهی سالهای پایانی قاجار، ایرج میرزا نیز در خیابان علاءالدوله خانهای ساخته بود که جایی برای گردآمدن دوستان او بود. سعید نفیسی یکی از کسانی است که در این خانه به دیدار ایرجمیرزا میرفت. او مینویسد که ایرجمیرزا در کوچهای که از خیابان علاءالدوله به لالهزار راه داشت، خانهای تازهساز برآورده بود. اتاق بزرگی در آنجا دیده میشد که بر سر درِ آن گلیمی پشمی به جای پرده آویخته بودند.
اما خانهای که سعید نفیسی از آن یاد میکند، همان نیست که ایرج میرزا سالهای پایانی زندگیاش را در آنجا گذراند. خانهای که او در آن چشم از جهان فروبست در خیابان عینالدوله، ایران کنونی، بود. خیابان عینالدوله در محله دولت جای دارد.
یک ساختمان بسیار درخور توجه در خیابان علاءالدوله، هتلی بود که در زمان مظفرالدینشاه به دست مردی فرانسوی و همسرش ساخته شده بود. این مرد چندی رانندهی خودرو مظفرالدینشاه بود. او هتل را برای اروپاییان پایتخت ساخت و شاه نیز از آن دیدن کرد. این هتل که به نام «دوفرانس» آوازه پیدا کرده بود، سالن بیلیارد داشت و در سالنی دیگر پیانو نیز مینواختند. غذایی که در هتل به مشتریان داده میشد، خوراکهای فرانسوی بود. از همه جالبتر آن بود که همسر فرانسوی او کتابفروشی کوچکی در کنار هتل برپا کرده بود و کتابها و روزنامههای فرانسوی را میفروخت. این هتل در باختر خیابان علاءالدوله جای داشت. اما زمان چندانی برپا نماند و تعطیل شد. هتل دوفرانس، پاتوق سعید نفیسی، استاد نامدار ادبیات فارسی، نیز بوده است. او در خاطراتش اشاره میکند که برای نخستینبار میرزادهی عشقی، شاعر ناکام مشروطیت را در همین هتل دیده و با او آشنا شده است. نفیسی به میز بیلیارد و صندلیهایی که گرداگرد دیوار این بخش از هتل چیده بودند نیز اشاره میکند.
خیابان فردوسی و سازههای نو
در سالهای پس از مشروطیت، در بخش خاوری خیابان علاءالدوله، مغازهی عکاسیای دیده میشد که از آنِ عکاسی به نام «روسیخان» بود. او از بهترین عکاسان پایتخت بود. روسیخان همان کسی است که برای نخستینبار در تهران سینما ساخت. در دههی 30 خورشیدی نیز عکاسی دیگری در این خیابان دیده میشد که «عکاسی پرتو» نامیده شده بود. این عکاسی درست در میانهی خیابان که دیگر آن را خیابان فردوسی مینامیدند، جای داشت. سالخوردگانی که عکاسی پرتو را دیدهاند، میگویند که پوستری فکاهی در کنار قابهای عکس فراوان روی دیوار عکاسی پرتو نصب بود که سخنی طنزآمیز بر روی آن نوشته شده بود: «بهر انداختن عکس به عکاسی پرتو بیایید؛ هرکه انداخت دو تا عکس که عکاس نمیشه»!
خیابان فردوسی در زمان پهلوی دوم جایی برای بنگاههای باربری و مسافربری نیز بود. دفتر دو شرکت مسافربری بسیار مشهور «میهن تور» و «لوان تور» در همین خیابان بوده است.
نخستین فروشگاه زنجیرهای ایران نیز در خیابان فردوسی گشایش یافت. در سال 1336 خورشیدی، فروشگاهی به سبک اروپایی در این خیابان بنا شد. اما چون هنوز بازار ایران به شیوهی سنتی اداره میشد و با سازوکارهای مدرن سازگاری چندانی نداشت، این فروشگاه در سال 1351 خورشیدی، تعطیل شد. دولت در ساخت و برپایی فروشگاه فردوسی همراهی داشت، اما طرح دولت برای توسعهی آن شکست خورد.
از سازههای باارزش خیابان فردوسی که در زمان پهلوی اول ساخته شد، باید به ساختمان ادارهی مرکزی سیمان اشاره کرد. این سازه که با طراحی سیروس فرمانفرماییان ساخته شد و در فهرست آثار ملی نیز ثبت شده است، در میدان فردوسی، خیابان کوشک، جای داشت و چندی نیز در اختیار یکی از بانکهای کشور بوده است.
برشمردن هر آنچه به تاریخچهی خیابان علاءالدولهی پیشین و فردوسی کنونی بازمیگردد، دشوار است و فهرست بلندبالایی را شکل میدهد. اما از یک خانه که چندان هم دیرینگی ندارد، نمیتوان چشمپوشی کرد. سازهی یادشدهی «خانه ابتهاج» نام دارد و جای زندگی شاعر بلندآوازهی کنونی هوشنگ ابتهاج (سایه) بوده است. این خانه در خیابان کوشک، بنبست انوشیروان ساخته شده است. یکی از پیوستگیهای خانه ابتهاج که به آن آوازهی بیشتری داده است، درخت ارغوان حیاط این خانه است؛ همان درختی که سایهی شعر زیبا و مشهور خود را دربارهی آن سرود: «ارغوان، شاخهی همخون جداماندهی من/ آسمان تو چه رنگ است امروز؟…».
از تندیس فردوسی در میدان این خیابان نیز یاد کنیم که کار استاد ابوالحسن صدیقی است. از این تندیس در روز 17 خرداد 1338 خورشیدی، پردهبرداری کردند. کار نصب آن به دوش فریدون صدیقی، فرزند استاد صدیقی بود. تندیس باشکوه فردوسی دیرزمانی است که از بلندای میدان چشم به خیابانی دوخته است که گاه در هیاهو و آمدورفت شتابان رهگذران، تاریخ خود را از یاد میبَرد!
* با بهرهجویی از: کتاب «به روایت سعید نفیسی»، (نشرمرکز 1384)؛ جستار عبدالله انوار در کتاب «طهران قدیم» (انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، 1388)؛ تارنمای «سفرنویس». آن چه درباره ی هتل دوفرانس آورده شد برگرفته از کتاب «مظفرالدینشاه، کودک سالخورده» نوشتهی ابراهیم صفایی (نشر قطره، 1383) است.
میدان فردوسی تهران
ساختمان پلاسکو قبل از آتش سوزی و تخریب سال 1397
کوچه تمدن خیابان فردوسی
کوچه مهران خیابان فردوسی
ساختمان پلاسکو در حال ساخت 1399
فرتور از همایون مهرزاد است.
2393