بیست و دوم بهمن روزی است که مردم ایران به ویژه در حوالی قم و اصفهان یعنی مناطق کویری انتظار باد را میکشیدند و برای آن جشن میگرفتند. میگویند در زمان انوشیروان پس از هفت سال که هیچ بادی نوزیده بود، در چنین روزی آنچنان بادی وزید که پشم برهها را از جا کند. شبانی برای انوشیروان خبر آورد. پس به دستور او جشن کردند و برای پرندگان دانه ریختند. در زمان بیرونی این جشن همراه با بازارها و کارناوالهای شاد و سرشار از پایکوبی برگزار میشده. در قم به این جشن بادبره و در اصفهان کژین میگفتند.
گذشته از این که باد در مطبوع ساختن هوا و جابهجایی گازهای جوّی و داخل خاک و همچنین برای جابجایی بذر گیاهان و نیز گردهافشانی برخی گونهها نقش بسیار مهمی دارد، به نظر من این جشن میتواند دارای دیدگاه عرفانی نیز باشد. در تاریخ جهانگشای جوینی چگونگی تسخیر بخارا به دست سپاه چنگیز در سال670 شرح داده شده است. سپاه چنگیز همچون مور و ملخ گرداگرد مسجد جامع شهر را محاصره کرده، چنگیز در حجرهی امام میایستد و پسر او تولی بر منبر میرود. فرمان میرانند که اسبان باید تیمار شوند. همهی علما که به فرمان چنگیز و با تحقیر و اجبار در مسجد گرد آمده بودند به آخورسالاری واداشته میشوند. در این میان مغنیان مینوازند و مطربان میرقصند و پیالههای شراب است که در هر گوشه دور داده میشود. در این هنگام مقتدای سادات بخارا امام الرندی روی به عارف وارسته امام رکنالدین امامزاده کرده و میگوید: «مولانا! چه حالت است این که میبینم؟ یارب به بیداری است این یا به خواب؟» و امام رکنالدین با وقار و آهستگی پاسخ میدهد: «خاموش باش، باد بی نیازی خداوند است که میوزد، سامان سخن گفتن نیست.»
در سلوک وادی چهارم که استغنا نامیده شده حتما توفانی خواهد بود، زیرا وقت است که آنچه کشتی و درودی در معرض باد بوجاری کنی تا کاه از دانه جدا آید و بدانی چقدر حبّ (دانه) در دل پروراندهای که تو را به کار آید.
دانه لایق نیست در انبار کاه / کاه در انبار گندم هم تباه (مولانا)
تنها محبّ راستین اینجا روسفید خواهد بود و گرنه با طاعت و زهد راه به جایی نخواهی برد.
به هوش باش که هنگام باد استغنا / هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند (حافظ)
دانه ریختن برای پرندگان به زبان رمز میتواند چنین انگاشته شود که مینمایانیم در چنته قدری دانه داریم تا آن را صرف مژده بخشهای منزل یار یعنی پرندگان سبکبار کنیم.
محبّت از ریشهی حبّ به چم (:معنی) دانه است. یعنی بذری است که در دل کاشته میشود و جوانه خواهد زد و اگر در وادی چهارم سلوک تاب آورده سربلند از آن بیرون آید، امکان رویش آن تا اعلی علیین میسر است، ولی تاب آوردن در این منزل جز با جستن از حصار عقل و بیخود گشتن و وجد و سرور و پایکوبی در برابر توفان ممکن نیست.
بیخود نیست که همزمان با هجوم مغول و پس از آن عرفان ایرانی این همه فراز گرفت و شاهد ظهور عطارها، نجمالدین کبریها، شمس و مولاناها و سهروردیها بودیم.
نام این جشن یعنی «بادبره» نیز ممکن است در اصل خود به بره و پشم آن ارتباطی نداشته باشد. بلکه به این معنی است که آنچه دور از حقیقت و تصنّعی است را باد میبرد تا دُردانهها هویدا شوند.
سخن دیگر این که باد آخشیج دگرگونی است. جشن بادبره پیش درآمدی است که همگام با طبیعت برای دگرگونی شگرف و نوزایی آماده شویم. باد باعث فرسایش سنگ و خاک شدن آن میشود تا بذر محبّت و کمال در آن روییدنی باشد.
سالها تو سنگ بودی دلخراش / آزمون را یک زمانی خاک باش
در بهاران کی شود سرسبز سنگ / خاک شو تا گل برآید رنگ رنگ (مولوی)