نام تازی(:عربی) خوارزم که در نوشتارهای تاریخی است، گویشهای گوناگون و کهن آن برگرفته از هوارزمی (Hawarazmi) یا هواریرزم (Hwairizem) ایرانی است. بهرهگیری از این نام با توجه به ارزشی که میان پژوهشگران روسی از شکل خورزم رایج بود، در میان پژوهشگران دیگر نیز رواج یافت.
از اینرو، نام خوارزم به فرهنگها و شهریگریهای(:تمدنهای) پیدرپی پیش از اسلام اطلاق میشود که در گسترهی پایینی آمودریا (جیحون باستانی) و بخشهای سیر دریا (سیحون باستانی) شکوفا شد. این منطقه به دست مهاجمان بخش خاوری (:شرقی) دگرگون شد و در نخستین هزارهی پیش از میلاد فرمانروایی سازمان یافتهای در آنجا شکل گرفت. خوارزم سپسها به فرمانروایی هخامنشی پیوست. این منطقه در زمان اسکندر بار دیگر خودسالار (:مستقل) شد و گویا تا دورهی اسلامی خودسالاری خود را نگهداشت. با اینکه خوارزم به سختی زیر رخنهی ایران باستان و باختر(:غرب) ایران بود، ولی فرهنگ هنری جداگانهای را پدید آورد که اصالت آن در مهرازی(:معماری) ویژهاش نهفته بود و این ویژگیها نیز در جای خود بازتابی از نظامهای اقتصادی و هازمانی(:اجتماعی) آن به شمار میرفت.
از کانونهای ارزشمند یکجانشین که کمابیش تا مرزهای ایران کشیده شده بود، خوارزم بود. جمعیت آن اندکاندک در چندین جا متمرکز شدند و شهرکهایی را ایجاد کردند. گسترش این منطقه در نتیجهی آبیاری آن بود؛ سدبندی بستر آموردریا و دلتای آن در دریاچهی آرال، تواناییهای آبیاری این سرزمین را فراهم میساخت. پژوهشهای تولستُف نشان داد که سامانهی آبیاری خوارزم میبایست در میانهی سدههای هفتم تا ششم پیش از میلاد ایجاد شده باشد، گو اینکه شیوهی این آبیاری همچنان پوشیده برجای ماند. ولی تردیدی نیست که انجام یک چنین برنامهی ارزشمندی سدهها طول کشیده و نیز نیازمند کار و تلاش شمار زیادی از جمعیت این منطقه با ابزار مناسب بوده است. کاوشهای باستانشناسی و نوشتههای جغرافیدانان مسلمان چیزی فراتر از افسانه ارایه نمیدهد؛ تنها در دورهی هخامنشی است که پایهی تاریخی دقیقی برای نگرش و بررسی دادههای باستانشناسی پدید میآید. آنچه از این دورهی دیرینه شناخته شده این است که باشندگان (:ساکنان) خوارزم گونههایی ابزار را در اختیار خود داشتهاند (به ویژه ابزار و وسایل کشاورزی که از آهن ساخته شده بود) و سفالینههای خشن سیاهرنگ و یا خاکستری-سیاه با نگارههای هندسی تولید میکردند. بنا بر یادآوری تولستوف، این شهریگری همانند شهریگری ماساژِتها بود که در شمال زندگی میکردند؛ او این شهریگری را «فرهنگ امیرآباد» مینامد. این شهریگری در پایان هزارهی دوم پیش از میلاد گسترش یافت و نزدیک به چهار سده به طول انجامید، در اینجا بود که خوارزم وارد دورهی تاریخی خود شد و شهریگری را به وجود آورد که تولستوف آن را «فرهنگ روستایی با خانههای دیواری» مینامد.
پیدایی این فرهنگ که از دید مادی پیشرفته هم بود، گویا همزمان با شکلگیری فرمانروایی هخامنشی بوده است. در این روزها خوارزم تصویری کمابیش غیر عادی داشت چون برخی از گسترههای آن پیش از این به شهریگری درخشانی دست یافته بود و حال آنکه گسترههای دیگر آن در ردهی اقتصاد روستایی به سر میبرد. تولستوف بر این باور است که این جمعیت، نیاکان طخاریها بودهاند که سپسها بطلمیوس در جغرافیای خود از آنها نام میبرد. بنابراین در دلتای دو رودخانهی سیحون و جیحون تیرههای یکجانشین ساکن شده بودند. ولی در اینجا کانون باارزشی از این شهریگری گسترش نیافت، چون آنها در برابر تازش صحرانشینان بودند و بیابان آنها را از دیگر نواحی کشاورزی جدا میکرد.