«مادرم سراپا در لباس نو میرفت، نو نه بدان معنا که همان سال دوخته شده باشد، منظور آن است که از لای بقچه بیرون آمده و خیلی کم به تن شده بود. بوی گل سرخ و بیدمشک که لای آن خوابانده شده بود، میداد. همه دم به روشنی میزد، با چارقد سفید وال، چادر نماز سفید که خالها یا گلهای خیلی ریز داشت.» زیباترین تکه از توصیفات محمدعلی اسلامی ندوشن از نوروز در تاریخ معاصر است، مناسکی شورانگیز در یک روستای کوچک در دل کویر؛ روستای کبوده ندوشن در چند فرسنگی یزد که در کتاب «روزها» نگاشته شده است.
گفتاری نغز و شیرین اسلامی ندوشن از مقدمات نوروز در این روستا، تصویر ناب و کاملی است از تاریخ اجتماعی در سالهای پیش از دههی بیست هجری خورشیدی، تصویری رسا و روشن با همهی ریزهکاریها و جزییاتش که نمادش مادر است در میان سپیدی رخشان چارقد خوشبو و سفرهای که با هفتسین ناهمگون است، سینیای است که در آن شیر سپید بز میگذاشتند و «چند برگ سبزی که توی یک استکان آب قرار داشت {و} مشتی نقل توی یک نعلبکی: سفیدی و سبزی و شیرینی.» اسلامی ندوشن تاکید میکند: «آنچه به یاد میآورم همین بود.» چنانچه پیداست سفرهی نوروز در این روستای کوچک، با آنچه به نام هفتسین در شهرهای بزرگ میشناسیم یکسان نبوده است از این رو که کویرنشینان بر پایهی آنچه طبیعت به آنان میبخشیده است، سفرهی نوروز خود را میآراستهاند؛ اسلامی خود به روشنی میگوید که این نبود هفت سین در فرهنگ مردم روستا، نشان از بکربودگی این آیین در میان آنان دارد در حالیکه نوروز رنگی مذهبی به خود گرفته و به اندازه آیینهای دینی دوستداشتنی و بایسته شمرده میشده است.
آنچه در بالا آمده است بخشی از نوشتاریست با عنوان «نوروز، آیینی شورانگیز در یک روستای کوچک در دل کویر» به قلم آناهید خزیر، در بازگفت بخشی از خاطرات دکتر محمدعلی اسلامیندوشن از خاطرات نوروز در کتاب «روزها»، که در تازهترین شمارهی امرداد چاپ شده است.
متن کامل این نوشتار را در رویهی سوم (مردم) امرداد شمارهی 437 بخوانید.
شمارهی 437 هفتهنامهی امرداد (واپسین شمارهی هفتهنامه در سال 1399 خورشیدی) به همراه «ویژهنامهی نوروز » و «زرتشتنامه» از دوشنبه هجدهم اسفندماه 1399 خورشیدی، در روزنامهفروشیها و نمایندگیهای امرداد در دسترس خوانندگان قرار گرفته است.
خوانندگان میتوانند برای دسترسی به هفتهنامهی امرداد افزونبر نمایندگیها و روزنامهفروشیها از راههای زیر نیز بهره ببرند.