از نشانههای نوگرایی پایتختنشینها در سدهی پیش یکی هم کافهنشینی بود. این را از باخترزمینیها و روشنفکران اروپا یاد گرفته بودند. درست است که سنت قهوهخانهنشینی از دیرباز در ایران بوده و جایگاهی ریشهدار در رفتارهای مردم داشته است، اما تفاوت آن با کافهنشینی، دستکم در این بود که قهوهخانهها جایی برای گذران مردم طبقات پایین بهشمار میرفت. در حالی که کافهنشینان کسانی بودند که خود را روشنبینتر از دیگران و چهبسا جدای از مردم میدانستند و رفتارهایی آلامُد و نوگرا داشتند.
نخستین نشانهای که از رفتار کافهنشینی گزارش شده است به سال 1285 خورشیدی و به سالهای پایانی پادشاهی مظفرالدینشاه قاجار بازمیگردد. در آن زمان که ایرانیان در تکاپوی مشروطیت بودند، فرنگ رفتهای به نام غلامحسین مولایی پس از چندین سال دوری، از سفر پاریس به تهران بازگشت. او که با کار و بار کافهنشینی پاریسیها آشنا شده بود، اندیشههای نوگرایانهای در ذهن و خیالش داشت. پاریس در سدههای 18 و 19 میلادی نامآورترین کافهها را داشت؛ کافههایی که در آن جاها پیامدها و اندیشههای برخاسته از انقلاب فرانسه بیشتر از هر جای دیگری نمایان بود.
غلامحسین مولایی مناسبترین جا را در شهر تهران یافت و کافهای به سبک و شیوهی کافههای پاریس راهاندازی کرد. جای کافهی او در شمال باختری خیابان باب همایون، یا همان خیابان سر درِ الماسیه، نزدیک به کاخ گلستان بود؛ جایی که محل رفت و آمد اشراف و درباریان و طبقات بالادست جامعه شناخته میشد. او میدانست که تنها در چنین جایی است که کار کافهنشینی رونق خواهد گرفت، نه در خیابانها و محلههایی که تودههای مردم میزیستند و سرگرم کارهای روزمره و هزار جور گرفتاریهای ریزودرشت بودند. مولایی نام کافهی خود را «لُقانطه» گذاشت. دربارهی این نام باید اشارهی کوتاهی کرد.
لقانطه واژهای یونانی است که کافه و رستوران معنی میدهد. تُرکهای عثمانی آن را لُکاته میگفتند اما در ایران لقانطه گفته میشد. مولایی نام کافهی نوپدید خود را لقانطه گذاشت و خودش نیز از پس به نام غلامحسینخان لقانطه شناخته شد و در نزد مردم آوازه پیدا کرد.
کار لقانطه گرفت. کافهای خوشنام و آبرومندانه بود و سرتاپایش با مدرنترین کافههای پاریس پهلو میزد. این نخستین کافهی تهران، از آن پس سرگرمی و تفریح تازه و نوجویانهای برای مردم شهر شد؛ البته سرگرمی کسانی که از اشراف و برگزیدگان دولتی بودند، یا روزنامهنویسان و روشنفکرانی که در آن زمان به آنها منورالفکر میگفتند. بیشتر آنها رنگ و روی فرنگستان را دیده بودند و میدانستند که کافهنشینی چه آیین و شیوهای دارد. بهراستی هم بسیاری از آنها چنان خود را از مردم دور میگرفتند که گویی از آسمان افتادهاند! در دههی ده و بیست خورشیدی، کافهنشینان تهرانی فُکلیهایی بودند که شلوارهای اطو کشیدهی آخرین مُد پاریسی میپوشیدند، کراواتشان همرنگ جورابهایشان بود، با هزار ناز و ادا دستکش را از انگشتان بیرون میکشیدند و با دستمالی پاکیزه، ادای پاک کردن گرد و خاک روی کفشهایشان را درمیآوردند. مردم به آنها نگاه میکردند و از رفتار پُر ناز و کرشمهی آنها انگشت بهدهان میماندند. کافه لقانطه در سالهای پس از 1300 خورشیدی چنین جایی بود.
اما همهی مشتریهای کافه لقانطه از آن دست نبودند. در کنار روزنامهنگاران و نویسندگان و از فرنگ برگشتهها، مردان برجسته و نامدار و بزرگی هم به کافه میرفتند که در نزد مردم آبرو و احترام داشتند و هنرمندان نامدار و اثرگذاری شناخته میشدند. برای نمونه، نقل کردهاند که استاد کمالالملک، نقاش بزرگ ایران، از مشتریان کافه لقانطه بود. یا اوهانس اوهانیانس، فیلمنامهنویس و کارگردان فیلم «آبی و رابی» (1309) نخستین فیلم کمدی سینمای ایران را در آنجا میشد یافت. هر دو، کمالالملک و اوهانیانس، با رفتنشان به کافه لقانطه رونق بیشتری به آنجا میدادند.
کافه لقانطه و دلانگیزیهایش
کافهی غلامحسین خان لقانطه برو بیایی داشت. نهتنها بهسبب سرگرمی نوگرایانهای که برای تهرانیها هیجانآور بود، بلکه از آنرو که فضایی پاکیزه و دلخواه به شمار میرفت. خدمتکاران کافه، صندلیهای لهستانی و میزهای دایرهای و مربع شکل را در جلو کافه، کنار جوی آب پیادهرو میچیدند. آب جوی از کاریز میدان توپخانه جاری میشد و زلال و پاکیزه بود. حوضی در جلو کافه ساخته بودند که فوارهای در میانهی آن جای داشت. گلدانهایی پُر از گل در کنار کافه چیده بودند. در فصل سرد سال نیز از مشتریها در درون کافه پذیرایی میشد. تابلوها و دیوارکوبهایی زیبا فضای کافه را دلانگیز میساخت و عکسهایی بر دیوار دیده میشد که خیابانهای پاریس را نشان میداد، یا نقاشیهایی خیالی بود. همه چیز همان بود که به پسند روشنفکران خوش میآمد. آنها ساعتها در کافه مینشستند و از فرهنگ و کتاب و هنر گفتوگو میکردند.
در کافه لقانطه شربتهای بهلیمو به مشتریان عرضه میشد و شربتهای سکنجبین، آلبالو، ریواس و نوشیدنیهای خوشطعم دیگر. ظرفها و چینیآلات کافه پاکیزه بود و برای نخستینبار در ایران بر ظرفها و کاسه و قاشق و چنگالها، نشان و نام رستوران را زده بودند. این نیز تقلیدی از کافههای فرنگ بود. خوراکیها تنها در آن ظرفهای نشانهدار داده میشد.
اما آنچه بیشتر از همه کافه لقانطه را بر سر زبان انداخته بود، بستنیهای آن بود؛ بستنیهایی با طعم زعفران و پستهی فراوانی که روی آن ریخته بودند و خامههایی که اشتها را باز میکرد! از همه مهمتر آنکه در فصل سرما و زمستان هم کافه لقانطه بستنی داشت و اگر مشتریها هوس بستنی میکردند، در همان بلور و کاسههای نشاندار به آنها عرضه میشد. کافه لقانطه جایی برای طعم و مزهی پاریسنشینی و ادای نوگرایی بود! در رویدادهای جنگ جهانی دوم نیز مشتریهای کافه از رادیوی کافه اخبار جنگ را پیگیری میکردند. این نیز برای آنها تازگی داشت و هیجانآور بود.
کافه لقانطه یک ویژگی یگانهی دیگر نیز داشت. لقانطه نخستین جایی بود که نشانهی تجاری آن ثبت شد.
اما این اندازه دستودلبازی در پذیرایی از کافهروهای فکلی و روشنفکر، ارزان تمام نمیشد. کافه لقانطهگران بود و خرج روی دست مشتریهایش میگذاشت. پولی که کافه از مشتریها میگرفت دو برابر جاهای دیگر بود. به هرروی، خیال پاریسنشینی و ادای نوجویی، خرج هم داشت و مفت تمام نمیشد. هر چند کافهروهای لقانطه نگران جیبهایشان نبودند و آن اندازه اندوختهی مالی داشتند که با خوردن بستنی و سر کشیدن نوشیدنیهای خوشرنگ و مزه ورشکست نشوند!!
گسترش شعبههای کافه لقانطه
کار غلامحسین خان لقانطه که گرفت، درصدد برآمد که شعبههای دیگری از کافه لقانطه را راهاندازی کند. برای این کار، او جنوب میدان بهارستان را برگزید؛ در جایی که باغ و عمارت تاریخی نظامیه بود. چون این شعبه دوم نزدیک به مجلس شورای ملی بود، به لقانطهی مجلس آوازه پیدا کرد. در آنجا برای نخستینبار از بانوان پذیرایی میشد و آنها نیز از مشتریان همیشگی کافه بودند. کافه لقانطه مجلس در سال 1304، در آغاز پادشاهی رضاشاه گشایش یافت و پس از دگرگونیای که در پوشش زنان روی داد، پای آنها را نیز به کافه لقانطه باز کرد.
کافه لقانطه از بامداد کارش را آغاز میکرد و واپسین جایی بود که کرکرههای مغازهاش را پایین میکشید. جوش و خروش و هیاهوی آن نیز بیشتر در پسینگاهها بود. در آن زمان از روز، صدای کالسکههای شیک و درشکههای تمیز اعیان و اشراف شنیده میشد که رو به کافه لقانطه داشتند. یا خوردهایی که در همان پیرامون پارک میکردند و رانندهها به سرعت پیاده میشدند و در ِ عقب خودرو را برای دولتمردان شیکپوش و کراوات زدهای باز میکردند که رو به کافه لقانطه و نشستن روی صندلیهای لهستانی داشتند و رو به میزهایی که از پاکیزگی برق میزدند! چه چیزی بهتر از وقتگذرانی در کافه لقانطه؟!
غلامحسین خان لقانطه در سال 1340 خورشیدی چشم از جهان فروبست. او بنیانگذار نخستین کافهی مدرن پایتخت بود؛ کافهای که شیوهی زندگی و گذران روز برخی از مردم تهرن را دگرگون کرد.
*با بهرهجویی از: یادداشت فرزانه ابراهیمزاده در تارنمای «پایگاه خبری تحلیلی شهر»؛ تارنمای «همشهری آنلاین»؛ کتاب «طهران قدیم» انتشارات روشنگران و مطالعات زنان (1388).