لوگو امرداد
روزی روزگاری تهران (12)

چرخ خیاطی؛ با دست پس‌زدن و با پا پیش‌کشیدن

singerمظفرالدین‌شاه قاجار همانند پدرش ناصرالدین‌شاه، هوس دیدن فرنگستان را داشت. دوبار پا به رکاب شد و سر از برخی از کشورهای فرنگ درآورد. ره‌آورد او از آن سفرها سودی به حال و روز مردم نداشت. ولخرجی‌ها کرد و با شمار بسیار درباریان و پیرامونیانش به دیدن و خوش‌گذراندن دل‌ خوش کرد. از یادداشت‌هایی که آن در سفرها نوشته است پیداست اندیشه‌ای نو و به درد‌بخور در ذهن او شکل نگرفت و به درک و شناختی از دگرگونی‌های جهان صنعتی و پیشرفت‌های شگفت‌آور اروپا نرسید. اما در این میان چند ابزار تازه‌ساز که برای او و پیرامونیانش هیجان‌آور بود، با خود آورد؛ مانند سینماتوگراف و چرخ خیاطی. هرچند تا این ابزارها در میان مردم جایی بیایند و استفاده‌ی همگانی داشته باشند، زمان بُرد. تهرانی‌ها به‌ویژه در برابر چرخ خیاطی پایداری باور نکردنی‌ای می‌کردند و نمی‌خواستند آن را بپذیرند، اما سرانجام آن اندازه دل‌بسته‌ی این ماشین شدند که از آن دستمایه‌‌ای برای فخرفروشی به دیگران ساختند!
به هر روی، شاه مظفر از سفر که برگشت سوغاتش را نخست به درباریان و همسران فراوانش نشان داد. در میان چمدان‌ها و وسایل او دستگاهی بود که کار دوخت‌و‌دوز را انجام می‌داد. نامش را چرخ خیاطی گذاشتند. زنان او نخست با دهان‌های باز این‌سو و آن‌سوی چرخ را نگاه کردند و با ترس و دلهره دست روی آن کشیدند؛ سپس از ترس یا هر دلیل دیگری، عقب نشستند تا خیاط قفقازی‌ای که شاه با خود به تهران آورده بود تا کار با چرخ خیاطی را به دیگران آموزش بدهد، ماشین را کار بیندازد.
همسران و درباریان چرخ خیاطی را با چشمان ترس‌خورده نگاه کردند. سپس روی در هم کشیدند و گفتند: «پارچه را می‌جود! دوامش کم می‌شود و به درد نمی‌خورد. با دست بهتر می‌شود دوخت‌ودوز کرد». دیگرانی هم که به هر چیز فرنگستان به دیده‌ی ناپاک می‌نگریستند، گفتند که چرخ خیاطی پارچه‌ها را آلوده می‌کند و نباید از آن استفاده کرد!
بدین‌گونه بود که یکی از اختراعات سودمند باخترزمین از سوی درباریان و اشراف ایرانی پس‌ زده شد. اما این پس‌زدن‌ها چندان زمان نبُرد و اندک اندک همان‌ها دریافتند که چه ساخته‌ی سودبخشی است و تا چه اندازه کار دوختن را آسان می‌سازد. اکنون ورق برگشته بود و ایرانیان نه یک دل، که صد دل شیفته‌ی چرخ خیاطی شده بودند. چرخ را روی میز مهمان‌خانه می‌گذاشتند و پارچه‌ای خوش‌رنگ و گل‌و‌بته‌ای روی آن می‌کشیدند تا مهمان‌ها بدانند که همسر صاحب خانه چرخ خیاطی دارد و از «دارندگان» به‌شمار می‌رود! به این هم بسنده نکردند و یکی از نشانه‌های پُر و پیمانی جهاز دختران را چرخ خیاطی دانستند. نخست آینه و شمعدان را روی طبق می‌گذاشتند و پیشاپیش جهاز می‌بردند، سپس چرخ خیاطی را روی طبق دوم می‌گذاشتند تا دیگران بدانند خانواده‌ی عروس در تهیه‌ی جهاز دخترشان چه مایه دست و دل‌باز بوده‌اند. نه به آن پس‌زدن‌ها و نه به این پیش‌کشیدن‌ها!

نمایندگی قدیمی چرخ خیاطی سینگر در خیابان سعدی

نمایندگی قدیمی چرخ خیاطی سینگر در خیابان سعدی

چرخ خیاطی‌های سینگر
با همه‌ی ناسازگاری‌ها، سرانجام کار دوختن لباس و جامه‌ی درباریان به خیاط قفقازی سپرده شد؛ همان خیاطی که گفتیم شاه با خود از سفر فرنگ آورده بود. اما تا نمایندگی چرخ خیاطی در تهران کارَش را آغاز کند و مردم نیز به خریداران آن بپیوندند، چندین سال زمان بُرد. از آن پس می‌شد دید که مردم شیوه‌ی سنتی دوختن را کنار می‌گذارند و کار را به چرخی می‌سپارند که بهتر و درست‌تر از پس دوختن برمی‌آمد. اما از آنجا که هر چیز نو و تازه‌ای در کشور ما با پایداری و پس‌زدن‌ها روبه‌رو می‌شود، در سال‌های نخست که خیاطان مرد کت و شلوارها را با چرخ می‌دوختند، مزد کمتری دریافت می‌کردند. چون مشتری‌ها ادعا می‌کردند که دوختن لباس با چرخ آسان است و زحمتی ندارد و زود تمام می‌شود. پس خیاط باید پول کمتری دریافت کند! دردسرها یکی دو تا نبود!
چندین سال پس از آن که شاه قاجار چرخ خیاطی را با خود به ایران آورد، یک عتیقه‌فروش ارمنی نمایندگی فروش چرخ خیاطی گلدفینگر، یکی از نام‌آشناترین سازندگان چرخ خیاطی در جهان را به‌دست آورد. مغازه‌ی او در پایان خیابان لاله‌زار، کنار خیابان رفاهی، بود. مردم به چرخ خیاطی‌های او و مغازه‌اش گُل فینکل می‌گفتند! همه‌ی چرخ خیاطی‌هایی که عتیقه‌فروش ارمنی آورده بود، تنها در 6 ماه به فروش رفت.
چندی پس از آن یک کارخانه‌ی ساخت چرخ خیاطی بسیار نامدار به نام سینگر درصدد برآمد نماینده‌ای به تهران بفرستد تا بازار کار ایران را ارزیابی کند و زمینه گشایش نخستین نمایندگی فروش چرخ خیاطی این کارخانه را آماده سازد. این کار به سرعت انجام شد و مردم که می‌دیدند چرخ خیاطی تا چه‌اندازه کار دوخت و دوز را ساده می‌کند، به خریداران آن پیوستند. اما کار با چرخ خیاطی نیاز به آموزش داشت.
نمایندگی سینگر در خیابان بوذرجمهری (خیابان 15 خرداد کنونی) جای داشت و کارمندی که کار با چرخ خیاطی را آموزش می‌داد، یک مربی آمریکایی بود. برخی از مشتری ها که هوش خود را به کار می‌بُردند کار با چرخ را به‌سادگی می‌آموختند، اما آن‌هایی که نوجویی‌ها به ترس و واهمه‌شان می‌انداخت، کار را یاد نگرفته رها می‌کردند و به همان دوخت و دوز با دست ادامه می‌دادند. این‌دست از مشتری‌ها زمان و نیروی کارکنان سینگر را هدر می‌دادند. با این همه، سینگر فروش بسیار خوبی در تهران داشت و بانوان تهرانی برای چشم و هم‌چشمی هم که شده، رو به خرید چرخ خیاطی آورده بودند.
به کار بردن چرخ خیاطی در پایتخت چنین سرگذشت کم‌و‌بیش شگفت‌آوری داشت. سفر مظفرالدین شاه به فرنگ البته سودی نداشت، اما همان‌گونه که گفتیم زمینه‌ی آشنایی مردم را با برخی ابزارها فراهم کرد. شاه قاجار در سفر نخست  خود به اروپا، با خود ماشین بستنی‌سازی، دیگ برقی خوراک‌پزی، دوربین عکاسی، ساعت طلا، تلفن، کالسکه‌ی دو نفره و تفنگ شکاری آورد و در سفر دومش که با دریافت وام 290 هزار لیره‌ای از بانک شاهی انگلیس انجام گرفت، چند دستگاه تلفن دیگر، یک دوربین سینماتوگراف، یک دستگاه ضبط و پخش صدا، دستگاهی برای نمایش تصویرهای غیر متحرک و نیز چرخ خیاطی را خریداری کرد و سوغات آورد.

*با بهره‌جویی از: تارنماهای «تاریخ ما»؛ «ویکی جو» و «فرادید».

به اشتراک گذاری
Telegram
WhatsApp
Facebook
Twitter

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

تازه‌ترین ها
1403-01-09