روزنامهها و نشریههای جنجالی تهران کمشمار نبودهاند، اما نه به پُر شر و شوری هفتهنامهی «مرد امروز». نوشتههای تند و آتشین گردانندهی مرد امروز در هر شماره غوغایی به پا میکرد و شماری را میرنجاند و کینه به دل میانداخت و البته بسیاری را نیز شیفته و دلبستهی خود میکرد. همان جاروجنجالها بود که سرانجام جان مدیر مرد امروز را گرفت و به باد داد. این که روش مرد امروز و هیاهوی آن درست بود یا نه؟ سخن دیگری است. همین اندازه باید گفت که نمیتوان مطبوعات تهران را برشمرد و مرد امروز و مدیر جنجالی و بیپروای آن، محمد مسعود، را به یاد نیاورد.
بامداد شنبه 29 امردادماه سال 1321 خورشیدی بود که تهرانیها نخستین شمارهی هفتهنامهای را در دست روزنامهفروشها و روی بساط مطبوعاتیهای پایتخت دیدند که شکل و شیوهی دیگر و تازهای داشت. آن هفتهنامهی 12 رویهای، «مرد امروز» نام گرفته بود و قرار بود هفتهای یک شماره از آن منتشر شود. تنها چند شماره زمان بُرد که نام مرد امروز و مدیر آن بر سر زبانها افتاد و کمتر جایی بود که سخنی از رویدادهای روز به میان بیاید و نامی از آن هفتهنامه و نوشتههایش بُرده نشود. کار به جایی رسید که مرد امروز بامداد شنبهها چاپ میشد و روز دیگر حتا یک شماره از آن هم بیخریدار نمیماند. آنهایی که دستشان از شمارهی تازهی مرد امروز کوتاه میشد ناچار میشدند آن را چند برابر بهای نشریه خریداری کنند تا از نوشتههای هفتهنامه بیخبر نمانند. تهرانیها تا به این اندازه دلبستهی مرد امروز بودند.
تهران در آن سالها گرفتار پیامدهای جنگ جهانی دوم بود و سربازان متفقین پایتخت را اشغال کرده بودند. دولت چندان تسلطی بر اوضاع نداشت و از اینرو، آزادیای در کار مطبوعات دیده میشد. مرد امروز در چنان حال و هوایی دست به انتشار زد و از دیگر روزنامهها و نشریهها پیشی گرفت.
مدیر و صاحب امتیاز مرد امروز، محمد مسعود بود. هرچند او در آغاز میخواست نام هفتهنامهاش را «مرد آزاد» بگذارد، اما سرانجام عنوان مرد امروز را برگزید و کار خود را پیش بُرد.
محمد مسعود مردی پُرشور، بسیار بیباک و شاید هم تُودار بود. برخی او را به هوچیگری، مالاندوزی و سرکیسهکردن سوژههای خود متهم میکردند و بسیاری دیگر نترسی او در آشکار کردن زد و بندها را میستودند. نوشتههای او همراه با طنزی گزنده بود. به پر و پای همه میپیچید و حتا دوستانش را دل آزرده میکرد. آنهایی که محمد مسعود را از نزدیک دیده بودند نوشتهاند که کوتاه قد و بسیار زودرنج بود و خشم و جوش و خروشش را نمیتوانست پنهان کند. از اینرو، گاه هفتهنامهی او آکنده از ناسزا و سخنان تند دربارهی چهرههای شناختهشدهی آن زمان میشد. کمتر سازمان دولتیای بود که از نیش قلم مدیر و گردانندهاش در امان بماند. تهران تا آن زمان نشریهای به مانند مرد امروز ندیده بود و به یاد نداشت.
مرد امروز پُرتیراژترین هفتهنامهی ایران
تیراژ مرد امروز گاه تا مرز 30 هزار شماره هم میرسید. این اندازه از چاپ یک شماره از نشریهای، از شگفتیهای مطبوعات ایران در آن زمان بهشمار میرفت و نشان از دلبستگی مردم به این هفتهنامه داشت. هیچ نشریهی دیگری سراغ نداریم که در آن زمان تیراژش به پای مرد امروز رسیده باشد. پیشتر اشاره کردیم که مرد امروز بسیار پُرفروش بود و شمارههای آن دستبهدست میگشت و نایاب میشد.
بخشی از گیرایی مرد امروز از جنجالی بودن نوشتههایش بود و بخش دیگری از آن به نوآوریهای محمد مسعود در کار روزنامهنویسی بازمیگشت. یک کار تازهی مسعود چاپ نشان (لگوی) مرد امروز به رنگ قرمز بود. تا آن زمان در مطبوعات ایران چنین کاری انجام نشده بود. این روش، سبب میشد که نام هفتهنامه نمایانتر به چشم بیاید. چاپ کاریکاتور در رویهی پایانی هفتهنامه، کار نوآورانهی دیگری بود که مرد امروز دست به چاپ آن میزد. در گزینش عکسها و تیترها نیز بسیار دقت میشد و مدیر هفتهنامه در این کار استعداد شگفتآوری از خود نشان میداد. بیشتر تیترهای نخست مرد امروز، خواننده را به خواندن و پیگیری نوشتهها برمیانگیخت.
دو کار دیگر مرد امروز از نوجوییهای مطبوعاتی آن سالها دانسته میشد. یکی بخش ورزشی بود و چاپ خبرهای داغ رویدادهای ورزشی ایران. مرد امروز حتا مسابقههایی ورزشی برگزار میکرد و پیشکشها و یادبودهایی به برندگان میداد. نوجویی دیگر مرد امروز برگزاری جشن سالگرد هفتهنامه بود. در آن جشن، چهرههای هنری و روزنامهنگاران و دیگر شناخته شدگان باشنده بودند. بدینگونه، نام مرد امروز بیش از پیش بُرده میشد و به انجام کارهای نوپدید آوازه پیدا میکرد. یک کار دیگر مرد امروز، پیروی (:تقلید) از روزنامهی سیاسی نامدار آن زمان فرانسه، روزنامهی «ماریان»، بود. محمد مسعود نگاه به راه و روش آن روزنامهی پاریسی داشت.
خوانندگان مرد امروز از هر دستی بودند: درسخواندگان، روشنفکران، بانوان، پیشهوران، کارگران و بسیاری دیگر از مردم. هفتهنامهی مرد امروز برای چنین خوانندگانی از چپاول زمینخواران، تباهی سیاستورزان، دستدرازی بیگانگان، رویدادهای شهری، فساد مدیران، کاغذبازی ادارههای دولتی و بسیاری خبرهای جنجالی دیگر مینوشت و هر بار آتش بیار معرکهای میشد. مرد امروز بهویژه در انتقاد از حزبهای آن زمان که شمارشان نیز اندک نبود، بیپروا و نترس بود. آن ها نیز به مرد امروز و محمد مسعود می تاختند و سخنهایی دربارهی او میگفتند. در این میان، دو رویداد هفتهنامهی مرد امروز را کانون گفتوگوهای بسیار کرد. باید به این موضوع اندکی بیشتر پرداخت.
دو نوشتهی مرد امروز و غوغایی که در تهران بهپا شد
در همان سالها، دو رویداد، یکی سیاسی و دیگری اجتماعی، تهرانیها را تکان داد. در 25 خرداد 1326 شمارهی تازهی مرد امروز چاپ و پخش شد. در آن شماره، نوشتهای درازدامن در 10 ستون روزنامه از محمد مسعود چاپ شده بود که در آن نخستوزیر آن زمان ایران، احمد قوام را متهم میکرد که دربارهی نفت ایران و فروش آن خیانت کرده است. این نوشته غوغایی در تهران به پا کرد و کار به خواستن (احضار) محمد مسعود به دادگاه کشید. مسعود که تخت تعقیب قضایی قرار گرفته بود، 3 ماه پنهان شد تا آبها از آسیاب افتاد.
رویداد دیگر که مرد امروز در آن بسیار آبوتاب نشان داد، کشتهشدن کسی بهنام فرخشاد لیستر بود. فرخشاد در آن سالها به شیوهی مرموزی کشته شد و تهرانیها تا مدتها از آن ماجرای قتل سخن میگفتند. داستان مرگ فرخشاد چنین بود که بازرگانی به نام احمد لیستر دو پسر داشت؛ یکی فرخشاد که خوشچهره و درسخوان بود و دیگری فرامرز که چهرهی دلپذیری نداشت و اهل آموختن و درس خواندن نبود. فرامرز به برادر بزرگتر، فرخشاد، حسادت میورزید. بهویژه آن که فرخشاد بسیار خوشگذران بود. حتا کار آن دو به درگیری نیز کشیده میشد. تا آنکه به ناگهان فرخشاد ناپدید شد. برخی میگفتند پنهانی به خارج از کشور رفته است و برخی بر سر زبانها میانداختند که او را ربودهاند. سرانجام پس از پیگیریهای بسیار و یکسال پس از آن، راز کشته شدن فرخشاد آشکار شد و پای فرامرز به میان آمد و پلیس آگاهی تهران دریافت که او برادر خود را کشته است. پیکر بیجان فرخشاد را در باغی در ونک پیدا کردند و فرامرز را به زندان انداختند، اما احمد لیستر با استخدام وکیلی زبده و کاردان، فرامرز را بیگناه شناساند و از زندان بیرون آورد. هرچند،چندی نگذشت که با او اختلاف پیدا کرد.
کاری که هفتهنامهی مرد امروز در این ماجرای جنایی کرد، پیشنهاد جایزهای 50 هزار ریالی به کسی بود که راز کشتهشدن فرخشاد را آشکار کند. مرد امروز ماهها و در هر شماره، در بارهی آن قتل نوشتههایی چاپ میکرد و آن رویداد را با نگاهی تازه میکاوید و میکوشید سرِنخهایی بهدست آورَد. سرانجام نیز نوشتههای مرد امروز در آشکار شدن راز مرگ فرخشاد کمک بسیار کرد و قاتل او شناخته شد.
سرانجام ِ هفتهنامهی مرد امروز
نوشتههای جنجالی مرد امروز، سرانجام کار دست هفتهنامه و مدیر آن داد. مرد امروز بارها و بارها توقیف شد. یکبار ششماه به دستور دولت مرد امروز را بستند. مرد امروز در ششمین سال انتشار خود که پایان کار هفتهنامه نیز بود، بیش از 50 بار توقیف شده بود! از اینرو، این هفتهنامه را رکورددار توقیف در تاریخ مطبوعات ایران میدانند.
محمد مسعود در نیمهشب 21 بهمنماه 1326، یکصد و سی و هشتمین شمارهی مرد امروز را در چاپخانهای در خیابان اکباتان آمادهی چاپ برای فردا کرد. پس از انجام کارهای آن شماره، او از چاپخانه بیرون آمد تا راهی خانهاش شود. مسعود سفری نیز درپیش داشت و میخواست پس از انتشار شمارهی تازهی مرد امروز، برای چند روزی راهی خارج از کشور شود. اما همینکه پای خود را از چاپخانه بیرون گذاشت، گلولهای به مغزش شلیک شد و بیدرنگ از پا در آمد. روز 24 بهمنماه تیتر نخست واپسین شمارهی هفتهنامهی مرد امروز چنین بود: «محمد مسعود کشته شد!».
راز کشتهشدن مسعود، تا سالهای سال ناگشوده ماند. این پرونده را ده سال در دادگستری رسیدگی کردند تا آنکه سالها پس از آن راز مرگ مدیر هفتهنامهی مرد امروز آشکار شد. داستان آن خود ماجرایی دیگر است که باید جداگانه و در جایی دیگر خواند.
محمد مسعود در سال 1280 خورشیدی زاده شده بود. او در سال 1317 مدرک روزنامهنگاری را از آموزشگاه روزنامهنویسی بروکسل، در کشور بلژیک، دریافت کرده بود و پس از بازگشت به ایران چند سال کوشید تا سرانجام امتیاز انتشار هفتهنامهی مرد امروز را بهدست آورد. بیگمان مرد امروز در تاریخ رویدادهای فرهنگی تهران، نام پُرآوازهای شناخته میشود.
*با بهرهجویی از: جستار «محمد مسعود و آثارش» نوشتهی دکتر راجندر کمار (مجله زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان، 1384)؛ نوشتهی مهدی احمدی در تارنمای خبرگزاری «ایرنا»؛ تارنمای «دانشنامهی ایرانزمین» و «ویکی پدیا».
2 پاسخ
جالب ??
با درود بیکران
بسیار جالب بود. جایی هفته نامه های مانند مرد امروز بسیار خالی است